گفتگو با خواهر شهید محمدرضا خاوری 2
خار در چشمم برود اما در پای او نه!
مادر شهید: من خیلی رضا را دوست داشتم. او در تمام درد و غمهای من، در مهاجرتهای من، در گریهها و ترسها و لحظات سخت من بود. رضا تسلای دلم بود. راضی بودم خار در چشم من برود ولی او سختی نکشد. وقتی میرفت افغانستان و میآمد اول پیراهنش را بالا میزدم تا ببینم زخمی نشده باشد و خیالم راحت میشد.
بسیار مواظب من بود. اگر زیاد راه می رفتم پایم را ماساژ میداد تا اذیت نشوم. بچه که بود میرفتم بیرون و میآمدم میدیدم خانه را تمیز و مرتب کرده، جارو کرده و ظرفها را میشست. رضا همدردم بود.
رفتن به سوریه غیرقانونی است
خانواده هایی که در ایران هستند مشکلات فراوانی دارند به خصوص که اگر یکی از اعضایشان هم به سوریه برود آن وقت سختی ها چند برابر میشود. چون دیگر به کشورش نمی تواند برگردد زیرا در افغانستان با اینکه جوانان به سوریه بروند مخالفت میشود و اگر کسی این کار را بکند غیرقانونی است و علاوه بر جریمه نقدی شلاق هم خواهد خورد و خانوادهاش هم تحت فشار خواهد بود.
این درحالی است که من خودم پس از پایان تحصیلم در مقطع کارشناسی کارت ماندن در ایران را ندارم و به این دلیل دانشگاه از دادن مدرکم خودداری میکند مگر اینکه پس از اخذ مدرک برگردم افغانستان. در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتیم ایشان قول پیگیری دادند اما اینطور که ما شنیدیم گفتند: مجلس تصویب نکرده است.
پروسههای خنده دار برای رزمندگان!
یکی دیگر از مشکلات جدی ما مربوط به خود رزمندگان است. کسی که میرود سوریه، پاسپورت دارد اما اگر در مدت مأموریتش اعتبار پاسپورت تمام شود خودش که اینجا نیست، افرادی میگیرند تا برایش تمدید کنند اما مثلا پس از 5 ماه رزمنده از آنجا برمیگردد و میپرسد: آقا تمدید شد؟ میگویند نه در دست اقدام است. در همین حین او را چون مدرک ندارد میگیرند و اگر نتواند یک جوری ثابت کند که بابا مدرکم در دست اقدام است او را دیپورت میکنند بعد اگر بروند افغانستان، آنجا آمار این افراد را دارند و پیگیرشان هستند و شناسایی میکنند و بلافاصله در مرز آنها را میگیرند.
حقوقی که بنیاد شهید به خانواده شهدا می دهد
اگر رزمندهای که سرپرست خانواده است در سوریه به شهادت برسد از طرف بنیاد شهید برایش پرونده تشکیل میدهند و حقوق ماهیانه یک میلیون و صد تومان به خانوادهاش تعلق میگیرد. همه مزایایشان همین است که البته هنوز هم پرداخت نشده. من به آنها گفتم این مقدار بسیار کم است برای یک خانواده پر جمعیت. اما گفتند به همه شهدا همین مقدار تعلق می گیرد. این در حالی است که خانواده شهدای مدافع حرم ایرانی می توانند وام هم بگیرند و خیلی کارهای دیگر اما یک خانواده غیر ایرانی فقط با همین مقدار باید زندگی اش را بچرخاند.
چرا سوریه؟
یکی از هموطنانمان عکس رضا را دید و از مادرم پرسید: پسرت است؟ گفت: بله، دوباره سوال کرد: چرا نرفته افغانستان بجنگد؟ رفته سوریه؟ مادر گفت: اسلام مگر اینجا و آنجا دارد؟ فرقی نمیکند. پسرم را دادم برای رضای خدا و حضرت زینب(س) از کسی هم توقعی ندارم. همین که رضا رفته نزد امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) برای من کافیست، این دنیا تمام میشود ولی من آخرت را دارم چون پسرم دست من را میگیرد.
مشکلی که بعد از دیدار با رهبری حل شد
مجروحین و کسانی که فرزندانشان مفقود الاثر میشوند هم مشکلات فراوانی دارند. حقوق و که به خانوادهشان تعلق نمیگرفت و بعضا خرج درمان هم بر عهده خودشان بود. که این موضوع را در دیدار با رهبری به ایشان گفتیم که بسیار تعجب کردند و گفتند مسأله مهمی است و باید هر چه سریعتر پیگیری شود. طولی نشید که از دفترشان پیگیری کردند و مشکل حل شد.
نکته ای که در دیدار با ایشان برای ما جالب بود این بود که آقا برای تک تک افراد وقت می گذاشتند و مشکلات و حرفهایشان را با حوصله گوش می دادند. اصلا در فکر ما نمیگنجید که یک روز آقا را ببینیم و اینطور از نزدیک ببینیم و با هم صحبت بکنیم، دست آقا را بگیریم و او را ببوسیم!
منبع: فارس
- ۹۵/۰۴/۲۳