شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

"میان این همه مهمان چه قدر تنهایم

سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ


نوشته های محمد جواد 

بعد از محمودرضا به پدرش خیلی سخت گذشت

محمود رو یه جور دیگه ای دوست داشتن

ته تغاری خونه بود و از بچگی خیلی حواس حاج آقا بهش بود

یادش بخیر محمود همیشه با احترام از ایشون یاد میکرد و از دلواپسی‌های حاج آقا در مورد خودش میگفت و از اینکه چقدر تا حالا نگرانشون کرده

حاج آقا بعد از محمود خیلی بهش سخت گذشت...

بگذریم...

امسال توفیق شد و آقا حسام الدین، راهی خونه خدا شدند و حاج حسام الدین برگشتند

یکی از دوستان دو سه شب پیش بعد از اینکه رفته بودن استقبال حاج آقا بیضایی بهم یه پیام داد

پیامش دلم رو دوباره سوزوند

آتیشم زد

نوشت:

" داداش دیشب حال حاجی خوب نبود

همه اومدن پیشواز.....

چشم حاجی به اطراف بود و دور و بر...

داشت دنبال گمشده ای میگشت

صحنه غم انگیزی بود..."

آتیش گرفتم

یاد این دو بیت افتادم و بیشتر سوختم

بیشتررررررر

"میان این همه مهمان چه قدر تنهایم

میان این همه ناخوانده ، کفش های تو نیست

به شیشه میخورد انگشت های باران........آه

شبیه در زدن تو..... ولی صدای تو نیست"

کانال آرشیو آقا محمود رضا

Archiv


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی