شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

خاطره ای از شهید سید مجتبی حسینی

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ب.ظ


خب آشنایی من با سید مجتبی برمیگشت به قبل از اومدن به منطقه . تو یکی از هیئتای قم باهم آشنا شدیم . اینقد متواضع بود که شاید کمتر کسی میدونست که اون زمان مدافع بوده . ساکت ، خوش اخلاق و خیلی دوس داشتنی . از اون بچه هیئتیهای پای کار . خلاصه از اونایی بود که تابلو بود شهید میشه . نیروی قدیمی ای  که تو خیلی از عملیاتای مهم ، که اسم فاطمیون رو برد بالا شرکت داشت و فرمانده ها و بچه ها روش حساب ویژه ای باز میکردن . 

یه متانت خاصی داشت تو رفتارش ، منطقه که رسیدم وقتی همدیگه رو دیدیم جاخورد . هی میخواست خودشو بکشه کنار از جلوی من تا آخر یه روزی مچش رو گرفتم . 

بگذریم 

تو هر عملیاتی که بود سید مجتبی خط مقدم بود و به هر حال یه جایی از کار رو پوشش می داد .

تو عملیات بصری الحریرم فرمانده ی موشکی (موشکای هدایت شونده) بود.

بچه های موشکی میگفتن ما تا حالا فرماندهی به این مهربونی و باحالی  ندیده بودیم . موشکی قانونا باید عقب تر از همه باشه و پشتیبانی کنه . ولی متاسفانه منطقه بصری الحریر طوری هست که جای استفاده ای برای این موشکا نبود و از اونجایی که بچه های جلو قیچی شده بودن و آب و .. نداشتن ، دیگه سید نمیتونه جلوی خودشو بگیره و چندتا شل آب معدنی میندازه رو دوشش و میره تو دل دشمن . آخرین نفرایی که دیده بودنش ، میگفتن زیر تیر و قناصه ی دشمن داشت میرفت به سمت بچه هایی که تو خطر بودن . برای اینکه بتونه معبری باز کنه تا بچه ها بکشن عقب .

سید مجتبی نیمه نگاهی ام به ما داشته باش تا بتونیم تا آخرین قطره خونمون وبا شجاعت پشت سر امام زمانمون بایستیم . 

آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی