شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

خاطره مادر شهیدان بختی از فررندانش

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

بچه‌هایی که طبق تعریف هم‌رزمانشان، خلق‌وخوی جبهه قدیم را

با واکس‌ زدن شبانه کفش‌های هم‌سنگرانشان

شستن لباس‌های آن‌ها

و خواندن نماز شب

زنده کرده بودند..

به هرحال

مجتبی

ته تغاری خانه بود و حضورش در خانه، بیش از مصطفی.

مجتبی

دائم الوضو بود

تعقیبات نماز صبحش آنقدر طولانی بود که از تماشایش خسته می‌شدی

می‌رفتم

و می‌آمدم

و باز می‌دیدم

سرسجاده‌ نشسته و گرم مناجات است..

مادر به یاد تسبیح مجتبی می‌افتد و لبخند برای لحظاتی از چهره‌اش محو می‌شود؛

تسبیحی که نخش پاره شده

و هنوز

فرصت نکرده آن را درست کند و دوباره به دست فرزندش بدهد.

آن‌ها از یک‌سال‌ونیم‌ قبل به‌دنبال تدارک کارهایشان برای رفتن به سوریه بودند

و چندباری

از تهران برگردانده شدند.

مجتبی هربار که مانعی سر راهشان ایجاد می‌شد

به اندازه‌ای ناراحت می‌شد که

من

فقط سکوت می‌‌کردم و حرفی نمی‌زدم

و وقتی هم خبر امیدوارکننده‌ای می‌شنید،

از خوشحالی پر درمی‌آورد.

دوستان بسیجی‌اش لقب #شهید_زنده را در پایگاه به او داده‌ بودند

و مجتبی

از گرفتن این لقب خیلی خوشحال بود.

 او یک‌بار به من گفت:

«مادر!

نکند تو ته دلت راضی به رفتن ما نیستی که گره کار ما باز نمی‌شود»

در جوابش گفتم:

«من آرزوی دیدن دامادی‌ا‌ت را دارم،

اما اگر خودت می‌خواهی بروی، راضی‌ام به رضای خدا.»

همان‌جا از من خواست برای رفتنشان دعا کنم

و من هم از ته دل دعا کردم و

گفتم

خدایا!

هرچه تو بخواهی، همان می‌شود.

از زمانی که خبر شهادتشان را شنیده‌ام

تا الان

اشکی نریخته‌ام

و افتخارم این است که پسرانم در راه اسلام قدم برداشتند.

شاید باورتان نشود که

هرلحظه

احساس می‌کنم در کنارم حضور دارند و اصلا جای خالی‌شان را حس نمی‌کنم.

من بچه‌ها را

هم زیارت امام حسین(ع‌)برده بودم و هم زیارت حضرت زینب (س)‌.

فقط مجتبی را

به زیارت خانم حضرت زینب(س)‌نبرده بودم.

یک بار خندید و گفت

مادر من را سوریه نبردی.

من هم گفتم پسرم داماد که شدی با همسرت برو زیارت خانم.

الحمدلله که خانم هم در حقش مادری کرد و همانجا دامادش کرد.»

@khadem_shohda

خادم الشهدا


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی