شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

شهید مدافع حرم عبدالرشید رشوند

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ

غروب که از کار برمیگشتیم خسته بود یک ساعت استراحت می کرد و نماز می خوند بعد ساعت ۲۰ پا میشدیم غذا و وسیله ای بود جمع میکرد خانواده شهدا را شناسایی کرده بود آدرس ها شون رو در آورده بود و خانواده کسانی که پدرشان را از دست داده بودن بی سرپرست بودن می برد به آنها می داد و این بچه های شهدا رو نوازش 

می کرد خیلی با ابو رشید انس گرفته بودن وقتی که تو راه برگشت به سمت مقر بودیم ابو رشید گریه میکرد آنجا فهمیدم که دیگر ابو رشید آسمانی هستش . یک خانواده جانباز قطع نخاع رفتیم که خدا بهشون تازه بچه داده بود و اوضاع خانواده خوب نبود چون پدر خانواده قطع نخاع بود  ابو رشید قنداقه بچه را گرفت در گوش بچه اذان گفت و پنجاه لیر در قنداق بچه گذاشت گفت ما رسم داریم در ایران که یک هدیه بدهیم دادیم و برگشتیم و در راه برگشت ابو رشید آنقدر گریه کرد.

در این مدت که ابو رشید در منطقه بود مردم و اهالی آنجا به ابو رشید وابسته شده بودن. ابو رشید آدم خسته گی ناپذیری بود.

به قلم دوست شهید

بسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا

عبدالرشید رشوند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی