گذرے برسیره شہیــد
صبح عملیات بود که بچه ها با بی سیم به ما اطلاع دادند، چند نفر از بچه ها که روی تپه ی مشرف به مزرعه معراته مستقرند مجروح شدند.
من به اتفاق (شهید)رحیم کابلی و برادر نبی اکبری سریع به سمت محل استقرار نیروها حرکت کردیم.
از راه دور دیدم (شهید) علی عابدینی به سمت ما می آید.
وقتی جلوتر آمد تازه متوجه شدم که کتف سمت چپش تیر خورده است. سریع خودم را به او رساندم و جویای حالش شدم، با خونسردی تمام بهم گفت: «چیزیم نشده، بروید جمشیدی را بیاورید»
در صورتی این حرف را به من گفت که خون از نوک انگشتانش، قطره قطره روی زمین می چکید و درد را
می شد در چهره اش به وضوح دید.
وقتی رفتم اسلحه را از روی دوشش بگیرم، بهم گفت: «خودم آن را به عقب می برم، اینجا دست و پا گیرتان
می شود.»
با او خداحافظی کردیم و به کمک جمشیدی رفتیم که از ناحیه شکم مجروح شده بود، بعدا وقتی ماجرای علی را برای بچه ها تعریف کردم، دوستان گفتند: «علی تا اورژانس به کسی اجازه نداد او را همراهی کنند.»
علی چون از وضعیت خط و تعداد نیروها با خبر بود، دوست نداشت مجروحیتش باعث آن شود که یک نیرو از خط مقدم کم شود.
راوی : مفید اسماعیلی سراجی
شهید مدافع حرم علی عابدینی
- ۹۵/۰۶/۱۷