ربانحال پدر و مادر شهید طهماسبی
زبان حال مادر شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی:
قبل از آنکه پلاک سوخته تو را برای من بیاورند،دل من از همان روزکه میخواستی پا در معرکه بلا بگذاری دست و پایم را بوسیدی و من میدانستم کوله بارت پر بود از شهادت؛سوخته بود.
با این درد سنگینی که بر دلم نشسته آخر پیکر رشیدت را ندیده به دست خاک سپردم؛ بعد از چند ماه دوری رو ماهت، در تنگ غروب یک پنج شنبه مانده به محرم، بانویی قدخمیده از خرابه های شام مرا صدا می زند که مادر شهید مهدی بیا تا برایت یک دل سیر از کرب و بلا بگویم تنی بی سر، سری بی تن،معجری سوخته و تازیانه و دستانی بسته و... من سر در پای زینبیه بگذارم و بگویم امان از دل زینب(س)...
حرف دل پدر شهید مهدی:
مهدی جانم،وقتی که به دنیا آمده بودی عهد کردم تو را نذر امام زمان(عج) کنم. من به عهدم وفا کردم و تو شدی سرباز پسرفاطمه(س) و علمدار زینب(س) در صحرای بلا. عصای پیری دست بابا! تو که میدانی حسین(ع) هم هنگامه شهادت سر علی اکبرش را به زانو گرفت،طاقت نیاورد و صورت روی صورت علی گذاشت.حالا باهمان دستان سوخته ات دست بابا را گرفتی و می خواهی به حرم سه ساله ای ببری تا صورت روی زخم هایش بگذارم و دلم آرام بگیرد.
- ۹۵/۰۷/۰۶