شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

معرفی شهید عطایی ۲

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۱۰ ب.ظ

علاقه ابوعلی به سیدابراهیم باعث شده تا همیشه صدای او را ضبط کند و شروع روایتگری او از فاطمیون و مجاهدت های مدافعان حرم اینگونه آغاز شد تا علاوه بر جهاد نظامی در خطوط اول نبرد، در جهاد رسانه ای هم دستی بر آتش داشته باشد و راوی فتح سوریه باشد.

تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خان طومان شاهد شجاعت ها و جان فشانی های او بود و در شکست و پیروزی این جمله سیدابراهیم را تکرار می کرد که «هدف ما جلب رضایت پروردگار است، چه پیروز شویم یا اینکه شسکت بخوریم» و از مبارزه با دشمن خسته نمی شد.

ابوعلی انقدر به سیدابراهیم وابسته بود که بعد از شهادت او در تاسوعای 94 هر لحظه آرزوی شهادت می کرد و مطئمن بود که سیدابراهیم به قول خود عمل می کند و او را نیز پیش خود خواهد برد. وعده ای که بعد تعریف خوابش برای ابوعلی به او داد «خواب دیدم که هر دو در محضر اربابمان ابی عبدالله هستیم» این انتظار ادامه داشت تا اینکه چند روز پیش ابوعلی با با آه حسرت سیدابراهیم را خطاب قرار داد و در متنی برای از درد دوری او نوشت:

« امشب اول سلام می‌کنم سمت بقیع، به چهار مزار بی‌نشانهء بی‌زائر. به جای بقیع، آمده‌ام سر بر خاک تو بسایم، و بلند بلند بر غربت بقیع گریه کنم. آنگاه بر تو سلام کنم از زبان خودت که چون تویی را فقط خودت لایق سلام دادنی: «سلام عیلک یوم ولدتُ»؛ سلام مجاهد، سلام عباس حریم زینب، سلام بسیجی، سلام شهید، سلام سیدابراهیم.

به جای هدیه برایت شمع آورده‌‌ام، بسپارم به دستانت تا بقیع روشن نگاهشان داری. آمده‌ام زیارت مادر بخوانی من گوش کنم، گریه کنم، استخوان سبک کنم دوری بقیع را. سلام سیدابراهیم، دمت گرم

دمت گرم بسیجی! به راستی که تو را، آرزوهایت، راه و مرام و مسلکت را نشناخته‌ایم، شب میلادت هم مراسم روضه به پا کرده‌ای! تو میان خیمهء اربابی و دوستانت ـ به نام تو و به اذن تو ـ در خانه‌ات. می‌بینی محمدعلی را، میان‌داری‌اش را؛ حتماً غرق کیف شده‌ای. چه تناقض قشنگی است شب میلاد و مراسم روضه. سلام سیدابراهیم، شیر مادر حلالت.

شیر مادر حلالت دلاور؛ امسال دلمان برای بقیع تنگ شده بود؛ حرامی‌ها، آشکارا راه حرم را بسته‌اند. دوستانت به بوی یاس بقیع، دور مزارت جمع شده‌اند. آن روزها که فکر روز و شبت شده بود بنای هیئت، لابد این روزهای تنهایی و بی‌پناهی رفقایت را دیده بودی. سلام سیدابراهیم؛ نگاهی، دعایی دلاور.

دلاور! نگاهی، دعایی؛ دلمان پوسید در دنیای بدون شما؛ الهی مادرت زنده باشد ـ یادت هست گفتی دعا کند شهید شوی؛ گفتی مفیدتری، بامرام چشممان به در خشک شد؛ میهمان داری، شب میلادت، همه روضه خوانده‌اند، سینه زده‌اند، نایی برایشان نمانده. کجایی؟ دمی، دقیقه‌ای از مجلس اربابی قدم رنجه کن! بیا حداقل مهمان‌هایت را بدرقه کن. سلام سیدابراهیم، کجایی صدرزادهء صدرنشین خیمهء اربابی.

صدرزادهء صدرنشین خیمهء اربابی! آقای صدرزاده! کجایی بسیجی؟ انگار از همان لحظهء تولدت انتخاب شده بودی؛ مصطفی شده بودی؛ صدرزاده بودی که به صدر نشستی؛ شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است، اصلا ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن؛ دعایی کن شاید به روضه‌های باقر آل عبا، سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم، هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر، یادتت که نرفته؟ قول داده بودی. ما را یاد کن شاید به دعای ندبهء فردا صبحی، دست با کرامتی زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سیدابراهیم؛ الوعده وفا»

 شهید عطایی درباره همراهیش با شهید صدرزاده می‎گوید: با شروع درگیری های سوریه تصمیم گرفتم برای دفاع از حرم عمه سادات به سوریه بروم. راه های مختلف را بررسی کردم تا از طریق یکی از دوستان با فاطمیون آشنا شدم و با مدارک جعلی به سوریه رفتم و در انجا عضو گردان عمار به فرماندهی سید ابراهیم شدم.

در کنار سید ابراهیم در عملیات های مختلفی در سوریه از جمله در تل قرین، تدمر و جنوب حلب شرکت کردم و مدتی هم جانشین گردان عمار بودم.

بعد از شهادت سیدابراهیم مدتی فرمانده گردان عمار بودم تا انکه با محدودیت هایی در رفتن به سوریه مواجه شدم و نیروهای این گردان هم مدتی بعد از شهادت سید ابراهیم در گردان های دیگر تقسیم شدند.

شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeharam_qom




  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی