'گفتگو با مادر شهید محمد حسین میردوستی۱
روایت مادر شهید مدافع حرم از فرزندی که رفتارش شهادتش را در تاسوعا رقم زد
مادر شهید میردوستی میگوید: تا حدی به حضرت ابوالفضل(ع) علاقه داشت که وقتی اسم مبارک حضرت میآمد, محمدحسین از خود بیخود میشد. وقتی برادرش از ناحیه چشم جانباز شد، خود را مانند حضرت ابوالفضل(ع) فدا و سپر برادرش میکرد.
به گزارش مشرق، "به قدری به حضرت ابوالفضل(ع) علاقه داشت که وقتی اسم مبارک حضرت میآمد, محمد حسین از خود بی خود میشد.برادرش در یکی از ماموریتها چشم راستش را از دست داد و جانباز شد, محمدحسین خود را مانند حضرت ابوالفضل(ع) فدای برادرش میکرد و به برادرش میگفت «عیب ندارد من عصای تو هستم و ناراحت نباش حتی اگر کور شوی من همراهت هستم...». آنقدر عاشق پسرش (محمدیاسا) بود که برایش کرم ضد آفتاب خریده بود تا مبادا صورتش بسوزد و تمام زندگی و عمرش محمد یاسا بود, اما عشق به ائمه و حضرت ابوالفضل(ع) را بر عشق به محمد یاسا ترحیج داد و برای دفاع از حرم خانم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و به آرزوی خود رسید."اینها بخشی از صحبتهای مادر شهید مدافع حرم «محمد حسین میردوستی» درباره خصوصیات و خاطرات فرزند شهیدش است. مادری که پس از شهادت فرزندش, یکسالی است قطعه 50 گلزار شهدای بهشتزهرا(س) پای ثابت پنجشنبه های اوست تا چند ساعتی را در کنار فرزندش باشد و با او درد و دل کند تا کمی از دلتنگیهای او کم شود. او افتخار میکند که هدیه ناقابلی را برای راه اهل بیت و دفاع از حریم آنها تقدیم خدا کرده است.
شهید« سید محمدحسین میردوستی» آخرین فرزند خانواده,متولد سیزدهم تیرماه سال 70 از پاسداران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که بصورت داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم, حضرت زینب کبری(س) به سوریه رفت و در روز تاسوعای سال گذشته با لبانی تشنه و مانند حضرت ابوالفضل(ع) به دست تروریستهای تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید. از این شهید والامقام، یک فرزند 2 ساله به نام «محمدیاسا» به یادگار مانده است. گفتوگوی تفصیلی تسنیم با مادر شهید را در ادامه میخوانید:
از همان کودکی میگفت «هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود»
خصوصیات آقا سید محمد حسین از دوران کودکی تا بزرگسالی و ارادتش به ائمه چه بود که منجر به شهادتش در روز تاسوعا شد ؟
محمدحسین در خانواده ولایتی بزرگ شد.زمانی که به دنیا آمد عمو و داییاش شهید شده بودند, پدرش هم از جانبازان دفاع مقدس و رزمنده هم بود و زیر سایه پدری که خودش ولایتی بود بزرگ شد و بچهها را نیز به این سمت هدایت میکرد.محمدحسین در دوران کودکی همراه خواهرش که یک سال از او بزرگتر بود، زمانی که پدرش وضو میگرفت و به نماز میایستاد، پشت پدرش نماز میخواندند. پدرش بعد از نماز, زیارت عاشورا میخواند و محمدحسین از کودکی علاقه زیادی به زیارت عاشورا پیدا کرد و با خواهرش برای خواندن زیارت عاشورا دعوا می کردند. محمدحسین از همان کودکی میگفت «هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود» ولی نمی دانستم این موضوع را از کجا میدانست. از بچگی آرزو داشت شهید شود و از بچگی کلمه شهادت در ذهنش بود و ما خیلی به او توجه نمیکردیم، ما اصلا فکر اینکه محمدحسین یک زمانی بخواهد رزمنده شود و جبهه برود و شهید شود را نمیکردیم و چنین چیزی به ذهنمان خطور نمیکرد ولی محمدحسین کلمه شهادت از کودکی در ذهنش بود.
از زمانی که پدرش او را تشویق به نماز کرد، یک بار هم نشد من یا پدرش به او بگوییم محمدحسین نماز بخوان یا روزه بگیر، همیشه خودش نماز اول وقت میخواند و روزه میگرفت. خیلی به انضباط و نظم اهمیت میداد و خیلی در لباس پوشیدن منظم بود و در یک کلمه خیلی اخلاص داشت، یعنی بچه خالصی بود شاید من که مادرش بودم در این 24 سال او را نشناختم,کارها و رفتارهای او را میدیدم و یک تفاوتی با سایر بچههای من داشت ولی شاید مادر بین بچههایش تفاوت نمیگذارد و این ویژگی های محمدحسین خیلی به چشم نمیآمد. از همان دوران دبستان , لوازم التحریر میخرید و در یکشنبهبازاری که در نزدیکی خانه ما بودبساط میکرد و میفروخت.به او میگفتیم محمدحسین تو که به پول این کار نیاز نداری و ما به تو پول تو جیبی میدهیم، اما میگفت «اگر بیکار باشم بهتر است؟»
- ۹۵/۰۷/۲۲