شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

مزد دل کندن از تمامی تعلقات چیزی جز شهادت نیست 1

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

درست روزی که قرار شد به منزل شهید محسن فرامرزی برویم، مرقومه مقام معظم رهبری در پاسخ به نامه محمدرضا فرامرزی فرزند شهید به دست خانواده‌شان رسیده بود. در مرقومه آقا آمده بود «سلام بر شهیدان عزیز و درود بر خانواده صبور و سرافراز آنان که همه مجاهدان راه خدایند». حالا قرار بود به دیدار یکی دیگر از خانواده‌های شهدای مدافع حرم برویم که این روزها در نبود و دلتنگی از دست دادن عزیزشان، با صبر خود جهاد می‌کنند.

  یک به یک از پی هم

منزل شهید محسن فرامرزی در خیابان گلستان روبه‌روی شهرک ولیعصر(عج) و نرسیده به محله یافت‌آباد تهران قرار دارد. بعد از شهیدان مرتضی کریمی و مجید قربانخانی، محسن فرامرزی سومین شهیدی است که ما را متوجه جنوب غرب تهران و محلاتی مثل شهرک ولیعصر، یافت‌آباد و مهرآباد جنوبی می‌کند. در واقع هر سه این شهدا و شهدای دیگر این محلات، از شهادت یکدیگر الگو می‌گرفتند و به جمع مدافعان حرم می‌پیوستند. چنانچه در مصاحبه با خانواده شهید مجید قربانخانی آوردیم که برسر مزار شهید محسن فرامرزی می‌ایستد و به یکی از اقوامش می‌گوید تا دو هفته دیگر من هم شهید می‌شوم و... همین طور هم شد.  
رأس ساعت شش و ربع غروب من و محمد گزیان از بچه‌های عقیدتی و نظارت حوزه 215 ایثار که زحمت هماهنگی گفت‌وگوی حضوری‌مان با خانواده شهدا برعهده اوست، به خیابان گلستان می‌رسیم. برادرم رضا محمدی که چند وقتی می‌شود در این دیدارها همراهی‌مان می‌کند، قبل از ما به آدرس مورد نظر رسیده و انتظارمان را می‌کشد. به او ملحق می‌شویم و با کمی تأخیر راهی منزل شهید می‌شویم.
یک آپارتمان‌ تر و تمیز که وسایلش با سلیقه چیده شده‌، اولین نکته‌ای است که در منزل حاج‌محسن پیش چشم‌‌مان قرار می‌گیرد. این بار برخلاف دفعات قبل در خصوص زندگی شهید فرامرزی تحقیق نکرده‌ام و نمی‌دانم چند فرزند دارد. هرچند کمی بعد بچه‌ها یک به یک از راه می‌رسند و متوجه می‌شوم که حاج‌محسن سه فرزند قد و نیم قد به نام‌های محمدرضا، فاطمه و محمدطاها دارد.
  سه شرط برای ازدواج
خانم بهادری همسر شهید از روحیه خوبی برخوردار است. حداقل که صراحت بیان و کلام رسایش این طور نشان می‌دهد. از ایشان می‌خواهم فصل آشنایی‌اش با شهید فرامرزی را بیان کند و می‌گوید: «خواهر شهید زن عموی بنده هستند. مادرم و مادر ایشان هم خیلی وقت پیش همسایه بودند و به این ترتیب تقریباً از کودکی همدیگر را می‌شناختیم و به نوعی با هم بزرگ شدیم. بعدها ارتباط‌مان کمتر شد. به هرحال به سن نوجوانی رسیده بودیم و به رسم اعتقادات مذهبی و فرهنگی، خواهی نخواهی کمتر همدیگر را می‌دیدیم. سال 79 وقتی خواهر شهید فرامرزی موضوع خواستگاری ایشان را با من مطرح کردند، اصلاً فکرش را نمی‌کردم که این اتفاق بیفتد. من سه شرط برای همسر آینده‌ام داشتم و خواهر شهید گفت تضمین می‌کنم که داداش محسن هر سه شرط را دارد.»
تبعیت از ولایت فقیه، تقید به نماز و کسب نان حلال، سه شرطی بودند که همسر شهید فرامرزی طرح کرده بود. این شروط به قدری برایش اهمیت داشت که حتی وقتی قرار می‌شود حاج‌محسن بین کار در شرکت گاز و ورود به دانشکده افسری سپاه یکی را انتخاب کند، همسر شهید پیشنهاد می‌کند سپاه را انتخاب کند. خانم بهادری می‌گوید: شهید فرامرزی هوش بالایی داشت طوری که با 18 سال سن مسئولیت حسابداری شرکت گازی که در آن کار می‌کرد به او سپرده شده بود و حتی مسئولش گفته بود سربازی‌ات را می‌خرم و همین جا بمان و کار کن. اما من فکر کردم جو کار در سپاه برای رزق حلالی که می‌بایست همسرم سر سفره‌مان بیاورد سازگارتر است، بنابراین از او خواستم ورود به سپاه را انتخاب کند.

 
  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی