شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


سال 90مرداد ماه منطقه جاسوسان روی یه تپه بعد از دوروز که گیر افتاده بودن تو کمین پژاک...    

سنگر ما روی تپه و سنگر حاج  رضا 6-7متر پایین تر بود۰ اومد بالا پیشم یه بسته آجیل و پسته داشتم بهش دادم پسته رو باز کرد گذاشت تو دهنش ولی بحدی تشنه بود و دهنش خشک هر کاری کرد قادر به جویدن پسته ها نبود چون  توی این دوروز چیزی نخورده بودن مثل پریروزش یه دونه شکلات از آقای میریان گرفته بودن۰

خودشون و نیروهاشون تشنه و گرسنه بودن.به اندازه یک استکان آب تو قمقمه داشتم هر کاری کردم حاضر نشد آب بخوره گفت نیروهام تشنه هستند و حاضر نمی شد آب بخوره و زبونش سفید شده بود.بهش هر چه اصرار کردم نپذیرفت بهش گفتم بهت  فرمان نظامی میدم که آب بخوری میگه حاج رضا یه جوری شد خجالت کشید به زور قمقمه رو دادم شاید چند قطره بیشتر نخورد و میگفت بچه هام دورزه که تشنه و گرسنه ان و حاضر نمی شد که آب بخوره .به هر صورت شب اون روز با افرادم و فرداش حاج رضا و بچه هاش موفق شدن از تپه پایین بیان.

نیرو ویژه صابرین

شهید رضا الوانی 

شهید مدافع حریم آل الله

شهادت 7 /7/95 حلب

تصویر شهید الوانی در همان روز

بیسیم چی

@bisimchi1


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی