شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

بسم الله الرحمن الرحیم

مراسم ختم قرآن به مناسبت اولین شهدای لشکر فاطمیون را در حسینیه افغانهای مقیم سوریه"کوثریه" برگزار کرده بودیم،البته از طرف جمعی از خانواده های شهدا ومهاجرین افغان،چند نفر هم زخمی داشتیم

از جمله،برادر فاضل،سید حکیم،سرهنگ،برای اولین بار شیخ رضایی را در حسینیه ملاقات کردم،مدیریت 

برنامه ها دست من بود،با توجه به حضور پرشور مختلف مردم،عرب وغیره،من برای شیخ پیشنهاد کردم تا 

مقاله ای از طرف رزمندگان به خوانش گرفته شود،شیخ به سرعت دست به قلم شد وظرف چند دقیقه متنی آماده کرد برایم خواند ومن هم به سرعت مشورت ابوحامد را گرفتم،ابوحامد گفتند که اگر شما میگین خوبه پس مانعی نیست،بنا شد تا مقاله را فاضل قرائت کند،فضای حسینیه پر از جمعیت بود،علما،مقامات محلی،خانواده های شهدا،سادات وغیره، بلاخره نوبت به فاضل رسید ولنگ لنگان از میان جمعیت خود را به جایگاه رساند،مقاله را چنان پر شور قرائت کرد که چندین مرتبه صدای تکبیر حضار بلند شد،مجلس خاتمه پیدا کرد وآن شب رزمنده گان پیش ما مهمان بودند، شیخ رضایی آدم بسیار متواضع ودرعین حال بسیار شوخ بود،آن شب گذشت  وبعد ها من هم به جمع بچه های فاطمی پیوستم،عملیات ملیحه شروع شده بود ومن هم خط بودم که ناگهان شیخ را دیدم که همراه چند تا از رزمنده گان آمدند خط مقدم،دقیقا زمانی که هجوم شروع شده بود،حرکت شلیک تانک وخمپاره، غرش جنگنده ها در آسمان  و بوی باروت ،گرد و خاک شدید واقعا فضای جالبی بود، از بالکون یکی از منازل جنگی منطقه را رسد میکردیم به همراه شیخ...

ناگهان شیخ همانند گزارش گر بازی فوتبال شروع کرد به گزارش،،،،،،،،،،، جنگ میان دوتیم مسلح داعش ورزمنده گان آغاز شده، بله تانک ما شلیک میکنه،این شلیک فضای بغل سنگر دشمن را میشکافت وووووووووووو

خوشحال بودیم با آمدن شیخ بچه ها روحیه میگرفتند، بعد از مدتی از حجم آتش دو طرف کم شده بود،به اتفاق شیخ و برادر فاضل، سلیمان و چند رزمنده دیگر رفتیم جلوتر، داخل اتاقی که مقر بچها بود، شیخ باز هم سر شوخی را باز کرد و همه با صدای بلند خنده  که چه عرض کنم قهقهه میزدیم.

شیخ گفت: "خوب بسه دیگه بچه ها حالا نوبت مسائل شرعی وجهاد است" ایشان مسائل مربوط به رزمنده گان را خیلی جالب پاسخ میداد و خیلی با حوصله زیاد به سوالات بچه ها پاسخ میدادند.

میگفت:"بچه ها شما برای جهاد آمدین،نمازتان را بخوانید،نماز نماز نماز،این جهادتان را با ...... خاک برابر نکنید" چرا که اول نماز است دوم جهاد ، یادم هست برای اولین بار که فرودگاه دمشق نشسته بود، در راه آمدن به طرف مقر در تیررس تک تیراندازهای دشمن قرار گرفته بودند که از قضا تیر به عمامه شیخ اصابت میکنه، ولابه لای عمامه شیخ جا مانده بود،عمامه شیخ کامل سولاخ سولاخ شده بود وحرص عمامه را میخورد،بعدا در عملیات غوطه شرقی واطراف حران به عنوان فرمانده شرکت کرده بود، با شلیک اولین گلوله به طرف عدو، میگفت: "خوب این یکی انتقام بخاطرعمامه ام ،دومی باز هم به خاطره عمامه ام وسوم باز هم بخاطر عمامه ام ههههه

آخه عمامه شیخ خیلی سولاخ سولاخ شده بود.

خداوند رحمت کند ان شاءالله با سید الشهدا محشور گردد.

روحش شاد

به روایت از معلم فرمانده فاطمیون

انتشار برای اولین بار

منبع : کانال سرداران بی مرز

@Sardaranebimarz

کانال رسمے فاطمیون

 @fatemeuonafg313

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی