شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


بعدازظهرها که دور هم مینشستیم و چایی مادرمان را میخوردیم...همینطور که حرف تو حرف می آمد...یکدفعه انگشت اشاره اش را میگرفت سمت منو علی ...میگفت: با شما دوتام...از همین الان بگم بهتون...رقیه [اسم مادرمان] اسم دختر منه..

نبینم هیشکدومتون خودشیرین بازی در بیارین اسم دختراتونو بذارین رقیه ... رقیه یکیش مامانه...یکیشم دختر منه ...والسلام..

میگفتم : حالا بذار ریشات از این حالت یکی بود یکی نبود دربیاد...ما برات آستین بالا بزنیم...برات زن بگیریم...بعدش اونوقت جرئت داشتی برو به زنت بگو میخوام اسم مادرمو بذارم رو دخترم...

میگفت: اولا که به ریش نیس...مردم که نمیخوان به ریش من زن بدن!! دوما که رقیه که فقط اسم مادرم نیست...اسم دختر اربابمه...حالا زنم میخواد قبول بکنه...میخواد قبول نکنه...من اسم دخترمو میذارم رقیه...همینی که هست...

میگفتم : اگه اسمشو رقیه بذاری از گل نازک تر نمیتونی بهش بگیا...جدای از اینکه اسم نازدونه ارباب و گذاشتی رو دخترت...اسم مادرمونم هستا.‌‌..چپ بهش نگاه کنی...خودِ مامان چپ و راستت میکنه...

میگفت : نه بابا...خودم دلشو ندارم...اصلا...نه نه ...نمیتونم....روضه های حضرت رقیه جلوی چشمامه...مگه میشه اصلا؟ مگه کسی میتونه ؟ 

همین الانش تحمل اذیت شدن مامان و ندارم...

دختر کوچولو که دیگه هیچی .... برای امین : 

امین جان ...برادر ...

خواهرت هنوز خاطرش هست که تو به کدام روضه ها حساسی...میدانم ...خیلی اذیتت نمیکنم...یادم مانده...حرم که میرفتیم...ناگهان اشک هایت میریخت...رد نگاهت را که میگرفتم...میرسیدم به دختر بچه هایی که با هم بازی میکردند...

میگفتم:امین از کی اینقدر دل نازک شدی؟ 

میگفتی:سه ساله به نظر می آیند...

روضه دختر سه ساله برایت نمیخوانم اما...

برای اینکه بدانی...

کمی روضه مادرمان را برایت میخوانم ...

میدانستی؟ مادرمان مداح شده ..صبح ها جارو دستش میگیرد ..میرود حیاط جارو شده را جارو کند ..تا چند لحظه هم که شده از دست مراقبت های آزاردهنده ما خلاص شود و ....

داستان کمرش را که میدانی!؟ دست به کمر...راه میرود...آرام...آرام...اشک میریزد و برایت لالایی میخواند ..میدانی؟ مادرمان شاعر شده؟

اشک میریزد و منظوم قربان صدقه ات میرود ...مادر است دیگر...م ا د ر 

مادر ... کارش شده...راه برود ...عکس هایت را ببوسد ...جانِ بانو رقیه (سلام الله علیها) مادرت را دریاب ...

شهید محمدامین کریمیان

شیخ مرتضی

کانال شهید حجت الاسلام محمد امین کریمیان

مدافع حرم حضرت زینب سلام الله

@shahidmohammad_amin_karimian

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی