اگر از قافله مجاهدان عقب بمانیم فردا حسرت میخوریم۲
پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۳ ق.ظ
یادگاران شهید
علی اکبر متولد بهمن 89 و زهرا متولد بهمن 93 دو یادگار فرمانده شهید جواد اللهکرمی هستند. همسر شهید از ارتباط بچهها با پدرشان میگوید: همسرم نسبت به بچهها خیلی با ادب و احترام رفتار میکرد. جوری با آنها حرف میزد که انگار با یک آدم بزرگسال حرف میزند. مثلاً آنها را با صفت آقا و خانم خطاب میکرد و برای بیرون رفتن از خانه از آنها اجازه میگرفت. خانم اهوارکی ادامه میدهد: شاید برخی فکر کنند شهدا وابستگی کمی به خانواده دارند، اما خود من که تجربه زندگی در کنار یک شهید را دارم، به خوبی درک کردهام که شهدا در عین وابستگی شدید به خانواده، به خاطر بصیرتی که داشتند، به خدا توکل میکردند و برای انجام وظایفشان دل از همه تعلقات میکندند. همسرم آنقدر روی بچهها حساس بود که با یک زمین خوردن سادهشان، بیشتر از من ناراحتی نشان میداد، اما همین آدم برای قدم گذاشتن در مسیر ارزشهایی که به آن اعتقاد داریم، به راحتی از بچههایش دل میکند.
همسر شهید از واکنش دو فرزندش در مواجهه با شهادت پدرشان میگوید: زهرا هنوز کوچک است و خیلی متوجه اوضاع نیست. اما علی اکبر صبور و تودار است. سری آخری که پدرش میرفت، یک جور عجیبی دلتنگی کرد. 15 آبان پارسال همسرم مجروح شد و در بیمارستان بود. احساس میکنم علی اکبر مجروحیت پدرش را دیده بود که بار آخر موقع خداحافظی مرتب به پدرش میگفت بابا جلو نریها، همان عقب بمان. به همین خاطر من بعد از شهادت آقا جواد، تا مدتی میترسیدم موضوع را به پسرم بگویم و بعد از یکماه، واقعیت شهادت پدرش را با علی اکبر درمیان گذاشتم.
همسر شهید از واکنش دو فرزندش در مواجهه با شهادت پدرشان میگوید: زهرا هنوز کوچک است و خیلی متوجه اوضاع نیست. اما علی اکبر صبور و تودار است. سری آخری که پدرش میرفت، یک جور عجیبی دلتنگی کرد. 15 آبان پارسال همسرم مجروح شد و در بیمارستان بود. احساس میکنم علی اکبر مجروحیت پدرش را دیده بود که بار آخر موقع خداحافظی مرتب به پدرش میگفت بابا جلو نریها، همان عقب بمان. به همین خاطر من بعد از شهادت آقا جواد، تا مدتی میترسیدم موضوع را به پسرم بگویم و بعد از یکماه، واقعیت شهادت پدرش را با علی اکبر درمیان گذاشتم.
مسئولیت پذیری
همسر شهید
اللهکرمی در ادامه با اشاره به مجروحیتهای آقا جواد، از احساس مسئولیت و
پایمردی او در جبهه مقاومت اسلامی میگوید: یکبار سال 93 ماشینشان چپ
میکند و آقا جواد مجروح میشود. بعداً فهمیدیم که انفجارخمپاره کنار
اتومبیلشان باعث این اتفاق شده بود و به ما میگفت راننده خواب رفت و
ماشینمان چپ کرد! سال 94 در عملیات هشتم محرم هم دو تا تیر به پا و بازویش
خورده بود. 10 روز بعد خبرش به ما رسید که باز گفت چیز مهمی نبود. آقا جواد
بعد از این مجروحیت به خانه برنگشت و 20 روز بعد با انفجار بمب هدایت
شونده کنار ماشینشان، استخوان یکی از پاهایش خرد میشود و سر و گوش و چشمش
هم مجروح میشود. اما وقتی در بیمارستان به ملاقاتش رفتیم، ناراحت بود که
چرا مجبور است مدتی از جبهه دور بماند. من هم گفتم چرا این قدر غصه
میخوری، بالاخره خوب میشوی و باز هم به منطقه برمیگردی. شهیدان امین کریمی و محمد حسین مرادی از دوستان شهید اللهکرمی بودند که پیش از او به شهادت میرسند. هرچند تعداد زیادی از همرزمان حاج جواد شهید و مجروح شدهاند. همسر شهید از دلتنگیهای این فرمانده شهید میگوید: امین کریمی کنار آقا جواد شهید شده بود. همسرم بارها و بارها از عملیات هشتم محرم 94 و نحوه شهادت کریمی تعریف کرده بود. شهید محمد حسین مرادی هم که سال 92 شهید شد، از دیگر دوستان آقا جواد بود. چون موقع تشییعاش همسرم در مأموریت بود، ابراز ناراحتی میکرد که چرا نتوانسته در مراسمش شرکت کند و چند باری با هم به مزار شهید مرادی در چیذر رفتیم.
و. . . شهادت
26 فروردین ماه
95 آخرین وداع شهید جواد اللهکرمی با خانواده صورت میگیرد و رهسپار
سوریه میشود. عاقبت «حاج جواد» 24 روز پس از آخرین اعزام، روز 19 اردیبهشت
ماه 95 و تنها دو روز پس از بدعهدی تکفیریها و سقوط خانطومان، در حومه
این شهر به شهادت میرسد. همسر شهید از روز شنیدن خبر شهادت آقا جواد
میگوید: اصلاً باور نکردم. هنوز هم باور ندارم او به شهادت رسیده باشد.
آقا جواد خیلی در کار رزمی خوشفکر و باتجربه بود. فکرهای خوبی برای میدان
جنگ داشت. با وجود شجاعت بینظیری که داشت، میگفت نباید الکی کشته شویم و
باید تا آنجا که میشود بمانیم و خدمت کنیم. همیشه هم در عملیاتها با
احتیاط عمل میکرد. به همین خاطر برایم سخت بود که با آن همه مهارتهای
ایشان، خبر شهادتش را بشنوم. برادری دلسوز
رقیه و کبری
اللهکرمی دو خواهر بزرگ شهید هستند که خاطرات زیبایی از برادر دارند. کبری
اللهکرمی تعریف میکند که چطور کودکیهای شهید او را روی پاهایشان
میخواباندند و برایش لالایی میخواندند. این خواهر شهید میگوید: برادرم
از بچگی عاطفی و تو دل برو بود. یادم است همسایهمان میگفت جواد با اینکه
کوچک است، اما یک حرفهایی میزد که انگار سن زیادی دارد. خواهر شهید ادامه میدهد: آقا جواد به خاطر قد بلندش، به ورزش بسکتبال میپرداخت. خیلی هم در این رشته موفق شده بود، اما چون مربیاش در یک تصادف فوت کرد، برادرم با عواطف عمیقی که داشت دیگر بسکتبال را دنبال نکرد. البته بعدها به ورزشهای رزمی میپرداخت و در این رشتهها هم موفق بود.
خواهر شهید در خصوص نوع رفتار برادر با او و دو خواهر دیگرش هم میگوید: با اینکه آقا جواد به لحاظ سنی از ما کوچکتر بود، اما خیلی به ما توجه داشت. چون محل کارم از خانه دور بود، خیلی وقتها به من زنگ میزد و میگفت بیایم دنبالت تا با هم برگردیم. اخلاق خوش برادرم تنها با خانواده نبود، با دیگران هم حسن رفتار داشت طوری که هرکسی یکبار او را میدید شیفتهاش میشد. یکبار همراه من و همکارانم به کوهنوردی آمد، تا مدتها همکارانم سراغ آقا جواد را میگرفتند و دلتنگش میشدند.
رقیه اللهکرمی دیگر خواهر شهید میگوید: آقا جواد از نظر اخلاقی عاطفی و مهربان بود. هوای خانواده را داشت و انصاف و ایثار را حتی در رابطه با دوستانش هم در نظر میگرفت.
خواهر شهید در ادامه با یادآوری آخرین دیدارهایش با شهید بیان میکند: آخرین بار که با من بیرون آمد، در میدان فلسطین برای نماز به مسجد رفتیم. بعد از نماز صحبت میکردیم و به او میگفتم دیگر به سوریه نرو، اما مرتب میگفت وضع ما آنجا خوب است و کاری نمیکنیم. با این حرفها میخواست دلواپسش نشویم. من فکر میکنم خود شهدا و پدر و مادر و خصوصاً همسرانشان در این زمانه کسانی هستند که از یاران امام زمان(عج) به شمار میروند.
این خواهر شهید در پایان میگوید: به نظر من اکنون قافلهای از مجاهدان و شهدا به راه افتاده که اگر ما غفلت کنیم، به حتم بعدها حسرت این روزها را خواهیم خورد. ان شاءالله این قافله به ظهور آقا امام زمان(عج) متصل میشود. بنابراین ما که میگوییم شیعه هستیم باید در این شرایط طوری رفتار کنیم که بعدها حسرت نخوریم. خدا کند ما خانواده شهدا هم از شهدا عقب نمانیم.
ایستادگی تا آخرین نفس
قاسم
اللهکرمی برادر کوچکتر شهید است که از او میخواهیم برخی از صفات شهید
را به عنوان یادگاری برایمان بیان کند. او میگوید: یکی از خصوصیات برادرم
این بود که همیشه جنس ایرانی میخرید. همسرشان هم تعریف میکنند که اگر
جنسی را میپسندیدیم، کافی بود آقا جواد بداند ایرانی نیست، آن را کنار
میگذاشت.
برادر شهید در ادامه میگوید: دست به خیری و کمک به دیگران از خصوصیات بارز برادرم بود. گاهی پیش میآمد که وسایل خانه خودشان را به دیگری میبخشید و خودش مدل پایینتر را برای خانهشان تهیه میکرد. دل بزرگی داشت و اصلاً ملاکش برای زندگی مادیات نبود. من گاهی او را تا فرودگاه میرساندم و بدرقهاش میکردم. به همین خاطر الان هم گاهی اوقات منتظرم او از مأموریت برگردد و به دنبالش بروم. به گفته برادر شهید، حاج جواد اللهکرمی روز شهادتش مورد اصابت دو گلوله به دست و سینهاش قرار میگیرد، اما به دلیل وظیفهشناسی منطقه را ترک نمیکند تا اینکه گلوله دیگری به سفیدرانش اصابت میکند و با حمله نیروهای تکفیری، پیکر او در منطقه جا میماند. در حالی که یکی از نیروهای سوری شاهد بوده چطور تکفیریها افراد باقی مانده را تیر خلاص زده و به شهادت رساندهاند. جواد اللهکرمی از فرماندهان نخبه نیروی قدس بود که امید فراوانی به آینده فرماندهی و درایت امثال او در جبهه مقاومت اسلامی میرفت.
برادر شهید در ادامه میگوید: دست به خیری و کمک به دیگران از خصوصیات بارز برادرم بود. گاهی پیش میآمد که وسایل خانه خودشان را به دیگری میبخشید و خودش مدل پایینتر را برای خانهشان تهیه میکرد. دل بزرگی داشت و اصلاً ملاکش برای زندگی مادیات نبود. من گاهی او را تا فرودگاه میرساندم و بدرقهاش میکردم. به همین خاطر الان هم گاهی اوقات منتظرم او از مأموریت برگردد و به دنبالش بروم. به گفته برادر شهید، حاج جواد اللهکرمی روز شهادتش مورد اصابت دو گلوله به دست و سینهاش قرار میگیرد، اما به دلیل وظیفهشناسی منطقه را ترک نمیکند تا اینکه گلوله دیگری به سفیدرانش اصابت میکند و با حمله نیروهای تکفیری، پیکر او در منطقه جا میماند. در حالی که یکی از نیروهای سوری شاهد بوده چطور تکفیریها افراد باقی مانده را تیر خلاص زده و به شهادت رساندهاند. جواد اللهکرمی از فرماندهان نخبه نیروی قدس بود که امید فراوانی به آینده فرماندهی و درایت امثال او در جبهه مقاومت اسلامی میرفت.
نویسنده : علیرضا محمدی
منبع : روزنامه جوان
- ۹۵/۰۸/۲۰