شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

محمد رفت تا آموخته‌های کربلا را عملی کند ۲

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

 فعالیت‌های فرهنگی
محمد با اینکه سن و سالی نداشت و در دفاع مقدس هم سهمی بر دوش نکشیده بود، اما قریب به اتفاق دوستان و همراهانش را از بچه‌های جبهه و جنگ انتخاب کرده بود. همراهی و همصحبتی با رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس، روح و جان محمدم را با فرهنگ ایثار و شهادت مأنوس‌تر کرد. محمد عاشق شهدا و رزمندگان بود. پای حرف‌ها و خاطرات آن روزها می‌نشست و با حسرت و آه به صحبت‌های دوستانش گوش جان می‌سپرد. اما اینجا باید به امور فرهنگی محمدم اشاره کنم. همسرم در فعالیت‌های فرهنگی نقش بسزایی را ایفا می‌کرد. محمد قید همه کارهایش را می‌زد تا به کارهای فرهنگی‌اش که به درد انقلاب اسلامی و جوانان می‌خورد، برسد. همواره من را هم تشویق به حضور در این مراسم و محافل فرهنگی می‌کرد.

  برای رضای خدا 

اولین بار که محمد حرف از جهاد، مقاومت و دفاع از حرم زد را خوب به یاد دارم. لباس پلنگی پوشیده بود و وارد خانه شد. رو به ‌من کرد و گفت می‌خواهم بروم لبنان، در همان ایام جنگ 33 روزه بود. خب من بعید می‌دانم همسر شهید یا رزمنده‌ای باشد که برای اولین بار مشتاقانه رضایت بدهد. نمی‌گویم اجازه یا رضایت نمی‌دهند اما همان زمان دلتنگی و عشق دوطرفه دست به کار می‌شود و جلوی آدم را می‌گیرد. مگر می‌شود برای بار اولی که این موضوع مطرح شد، موافقت صریح اعلام کنیم، نه، خیلی سخت است. آن هم در اوایل زندگی شیرین‌مان. برای همین من گفتم که نه! من اول زندگی‌ام است، نمی‌توانم تحمل کنم. اگر بروی دیگر برگشتی نیست. کارهای سفرش هم هماهنگ نشد و نتوانست راهی شود. گذشت تا بعد از موضوع تعرض وهابی‌ها به حریم اهل بیت، محمد دوباره هوای رفتن کرد و این بار بعد از مدت‌ها پیگیری اوایل محرم سال 94 اعزامش هماهنگ شد.
دقیقاً وقتی می‌گویند یک نفر برای خدا مجنون شده است بحق گفته‌اند. من جنون همسرم را برای وصال به پروردگارش دیدم. او واقعاً مجنون رسیدن به لیلی‌اش شده بود. خبر اعزام که از تهران رسید محمد عزم رفتن کرد. خیلی دوست داشت وارد ارگان‌های نظامی و سپاه پاسداران شود. اما به خاطر داشتن پرونده نتوانست وارد سپاه شود. زمانی که در اصفهان بودیم و یکی از فیلم‌هایی که جنبه اجتماعی خوبی هم نداشت اکران شده بود، محمد و بسیاری دیگر به نشانه اعتراض تجمع کردند که در این تجمع محمد از ناحیه دست آسیب دید و زندانی هم شد.
من ایمان دارم که اگر محمد وارد سپاه شده بود، خیلی پیش از اینها در مسیر شهادت قرار می‌گرفت. خیلی علاقه داشت می‌گفت خیلی دوست دارم هم درس بخوانم و هم لباس مقدس سپاه را به تن کنم، تا دستم باز‌تر باشد. برای خدمت به اسلام و مسلمین محمد از مدت‌ها پیش در فکر جهاد و خدمت به اسلام بود.
  زندگی گذراست... 
محمد چهار بار به سوریه اعزام شد. دو ماه به دو ماه می‌رفت و می‌آمد. مرخصی آخرین اعزامش سه ماه طول کشیده که در اواخر روزهای حضورش در جبهه مقاومت اسلامی شهید شد. هر زمان که از جبهه برمی‌گشت از آنجا و از حال و هوای بچه‌ها برایمان صحبت می‌کرد. از رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی که از همه تعلقاتشان برای اهتزاز پرچم اسلام و دفاع از امنیت مرزهای اسلام گذشته بودند.
وقتی محمد می‌آمد به ایشان می‌گفتم: عزیزم دیگر به منطقه نرو! ما دیگر طاقت دوری‌ات را نداریم. محمد اما در جواب حرف‌های من می‌گفت: آنجا یک شیرینی دارد که نمی‌توانم از آن بگذرم. حلاوتی که در منطقه و میدان نبرد علیه کفر هست در هیچ جای دیگر نیست. لحظاتی غیرقابل توصیف. محمد برایم یک مثال ساده زد. برای اینکه ما شرایط ایشان را درک کنیم. محمد می‌گفت: شما وقتی در حال تماشای فیلم مورد علاقه‌‌تان از تلویزیون هستید و من به اصرار از شما می‌خواهم که دست از مشاهده تلویزیون بردارید، شما قبول نمی‌کنید و می‌گویید ما فیلم را دوست داریم و صبر کنید تا فیلم تمام شود. خب همسر عزیزم من هم آن فیلم که در میدان نبرد است را دوست دارم. زندگی مانند فیلم است و می‌گذرد، نباید بگذاریم از دست ما برود.
محمد برایمان از همرزمان و دوستان شهیدش از عزت و مظلومیت آنها می‌گفت. محمد خیلی آرزو داشت تا در آزاد‌سازی فول کفریا باشد. ایشان در آزاد‌سازی نبل‌ و الزهراء حضور مثمرثمری داشتند. محمد می‌گفت من می‌خواهم در آزاد‌سازی فول کفریا هم باشم، چون اینها مردم مظلوم شیعه هستند. نمی‌‌توانم که نباشم. من می‌گفتم محمدجان دیگر بس است. اما محمد به رضای خدا می‌اندیشید و خدا هم توفیق جهاد را بارها به او عطا کرده بود. 

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی