شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

غریب... شهید ذبیح الله بابایی

يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ


  مادر گریان در افغانستان

  پیکر پسرشهید  دور از پدر و مادر

بر روی دستان مردم شهید پرور افغانستانی و ایرانی...

عاشق که باشی برای تو مرز و کشور معنا ندارد.

افغان ها همیشه در کنار برادران مسلمان خود در تمام جبهه های جنگ و مبارزه علیه باطل حضور داشته اند و خاطره ی سال های دفاع مقدس 

پر از جوانان افغانــے است که در کنار برادران ایرانی خود به دفاع از دین و کشور پرداخته و در این راه شهید و مجروح شده اند و حالا این قصه دفاع به جبهه های سوریه و دفاع از حرم کشیده است.

آن روز مثل بقیه شب های جمعه راهی بهشت زهرا شدم. شنیده بودم که صبح امروز مراسم تشییع یکی از شهداء فاطمیون در تهران برگزار شده.

اما نمی دانستم که هنوز تدفین صورت نگرفته.

ساعت ۳ عصر و بهشت زهرا هر لحظه شلوغ تر میشد .از دور سیل جمعیتی را دیدم که به سمت قطعه د ۵۰ 

می آمد.بلندگوی جلوی جمعیت شعارهایی می داد که من را به روزگار دوران دفاع مقدس منتقل کرد.

حال و هوای لحظات تشییع شهداء تداعی شد.

نا خود آگاه در میان سیل جمعیت قرار گرفتم .تابوت سبز شهید خبر از شهادت یکی دیگر از مجاهدان فاطمیون 

می داد.

همراه با جمعیت تشییع کننده به کنار مزار رسیدیم.

حالا بیشتر از افغانی های تشییع کننده جمعیت ایرانی بود که سینه میزدند. و شهید را تشییع میکردند.

گوینده ی برنامه اعلام کرد این شهید مدافع حرم کسی را ندارد.بستگانش ایران نیستند.

خواهران بیایید و در حقش مادری کنید.

برادران بیایید و در حقش برادری و پدری کنید.

الحق که آن روز را فراموش نمی کنم.

قبل از تدفین زیارت عاشورا خوانده شد.تمام خیابان منتهی به قطعه ی ۵۰ پر بود از جمعیت

این شهید نگذاشت که عمه ی سادات در غربت و تنهایی بماند حالا هم مردم آمده اند تا او غریب نماند .عجب تشییع و تدفین برای شهید بابایی انجام شد.

ذبیح الله بابایی جوان ۱۸ ساله ای است که سه سال پیش کشورش را به مقصد ایران ترک میکند.

با اینکه در افغانستان بچه ی درس خوان بوده و عاشق تحصیل به ایران که می آید به ناچار دنبال کار و در آمد میرود.

در این سال ها دور از خانواده از کنار عمو و عمو زاده ها زندگی می کند. و تمام سختی های زندگی و کار دشوار را تحمل می کند تا اینکه هوای جبهه و شهادت به سرش میزند.

عمویش می گفت: ذبیح ۳سال برای کار و تأمین مخارج خانواده اش از افغانستان به ایران آمد.

اوایل کنار من به عنوان کارگر در ساختمان سازی کار می کرد.

کمی بعد که مهارت کسب کرد که از من جدا شد و خودش مستقل مشغول به کار شد.

تا چند ماه پیش در یک ساختمان در حال ساخت در خیابان طالقانی در مرکز شهر مشغول به کار بود تا اینکه خبر رسید او به لشکر فاطمیون پیوسته و عازم جبهه های نبرد در کشور سوریه شد.

شنیدن خبر رفتن او به سوریه برای ما عجیب نبود زیرا بسیاری از مهاجرین و دلاور مردان افغانستانی برای دفاع از حرم مطهر عازم این کشور شده بودند.تقریبا چند ماهی از حضور او نگذشته بود که خبر شهادتش را به ما دادند. پیکرش را روز پنج آذر به خانه ی ما آوردند و با حضور گرم همشهری ها و اهالی محل تشییع شد.

عموی دیگرش می گوید :بر خلاف تصور بسیاری از افراد که گمان می کنند ما افغانی ها اردات زیادی به امامان نداریم باید بگویم که عشق امام علی (علیه السلام) و فرزندان مطهرش از کودکی با ما عجین شده است و حاضریم برای ادامه دادن راه آن ها و حتی دفاع از حرم مطهرشان جانمان را هدیه کنیم

دیگری می گوید وقتی خبر شهادت ذبیح را دادند شوکه شدیم اصلا آمادگی شنیدن این خبر را نداشتیم.خیلی سخت بود.کسی حاضر نبود خبر شهادت ذبیح را به مادرش بدهد.

به همین خاطر اول به پدرش در افغانستان زنگ زدیم و گفتیم که او مجروح شده.

اما انگار پدرش از ناگفته های ما خبر داشت و گفت راستش رو بگویید من تحملش را دارم

ذبیح شهید شده؟

اما نمی دانم آن روز چطور خبر شهادت ذبیح را به مادرش دادند

و حالا او چطور در آن طرف مرزها عزادارش پسرش مانده است.

داغ فرزند کمر شکن است.

حتما مادر ذبیح با این جمله به خودش تسکین و دلگرمی میدهد.

که فرزندش را در راه دفاع از حرم حضرت زینب کبری داده است.

یکی دیگر از بستگانش می گفت:

ذبیح پسر زحمت کش و مومنی بود مزد روزها کارگری اش را برای پدر و مادرش میفرستاد.

گرچه کارگری او را خسته میکرد اما هیچ وقت نمازش قضا نمیشد. در مراسم های مذهبی شرکت میکرد.

ماه های محرم و صفر در حسینیه های همشهری هایمان حضور پیدا میکرد و برای اهل بیت(علیهم السلام) عزاداری میکرد.

ذبیح از ما کوچک تر بود اما درس های زیادی به ما داد.وقتی گفت می خواهد به سوریه برود اولش کمی مخالفت کردیم.

اما او پای تصمیمش ماند و با دوستانش به سوریه رفت.من حتی به او پیشنهاد دادم که به ترکیه برود که هم درس بخواند هم کار کند.

اما هر چه اصرار کردیم قبول نکرد.

خوشا به سعادتش این گونه شهید شد.

شهداء انتخاب شده اند

 @fatemeuonafg313

 کانـــال رسمــے فاطــــمیون


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی