شهید مدافع حرمی که «ترور بیولوژیکی» شد ۱
گفتگو با همسر شهید «محمد پورهنگ»؛
شهید مدافع حرمی که «ترور بیولوژیکی» شد
تاثیر فعالیتهای شهید «محمد پورهنگ» در بین مردم سوریه تابه آنجا پیش رفت که دشمن برای شهادتش راه دیگری را پیش گرفت؛ ترور بیولوژیکی از طریق مسمومیت با آب، که در عرض 40 روز باعث شهادت این مدافع حرم روحانی شد.
به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، چند دقیقه بعد از حضور ما در خانه شهید بود که «ریحانه» و «فاطمه» بعد از یک خواب عصرگاهی به استقبال مهمانان ناخوانده میآیند. دوقلوها کاملا شبیه هم هستند و تشخیصشان برای ما مشکل. کوچولوهای 17 ماههای که در یک سالگی سربازان کوچک امام زمانشان شدند و پدر و مادر را در سفر سوریه همراهی کردند. پدر که بار مسئولیت کار فرهنگی مردم سوریه و از طرفی حضور در میدان جهاد را بر دوش داشت، مهرش در دل مردم جا باز کرد. تاثیرگذاری فعالیتها در بین مردم باعث شده بود که دشمن به نحوی دیگر او را از ادامه راه باز دارد. ترور بیولوژیکی آن هم از راه «مسمومیت» گزینهی برای از میان برداشتن «محمد پورهنگ» بود. بعد از نوشیدن آب آلوده و سمی بود که طلبه روحانی محمد پورهنگ بعد از طی کردن چند ماه بیماری در 31 شهریورماه به شهادت رسید. فاطمه و ریحانه حالا دو ماه است که برای دیدار پدر به قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) می روند. دقایقی با «زینب پاشاپور» همسر شهید مدافع حرم «محمد پورهنگ» به گفتوگو نشسته ایم تا از روزهای همراهی خود با شهید بگوید. در ادامه مصاحبه همسر شهید را با هم میخوانیم.
ازدواجی به توصیه ائمه و سفارش برادر
21 بهمن ماه سال 90 عقد کرده و 17 ربیع الاول سال بعد ازدواج کردیم. شهید با دو تن از برادرانم دوست بود. قبل از ازدواج خودم او را ندیده بودم ولی اسمش را در خانه میشنیدم. یکی از خواهرانش را هم دیده بودم. موضوع ازدواج مطرح شده بود اما جدی نبود. خود شهید اعتقاد داشت هر کاری زمان خاص خودش را میطلبد، حتی برای شهادت هم معتقد بود باید زمان مناسبش فرا برسد.
ما 10 سال فاصله سنی داشتیم و به همین دلیل تمایلی به این ازدواج نداشتم. فکرم این بود که برای ازدواج نباید فاصله سنی زیاد باشد. شهید اولین سفرش در کربلا، به حضرت عباس(ع) متوسل میشود، تا با کسی که مورد تائید ائمه است ازدواج کند. خودش تعریف کرد در حرم حضرت عباس(ع) هیچ دعای دنیایی به ذهنش نرسید، فقط به دلش افتاده بود که برای ازدواجش دعا کند.
همان لحظهای که ایشان در حال دعا کردن بود برادرم به من زنگ زد، من هیئت بودم که گفت برای آخرین بار فکر کرده و تصمیمت را بگیر. زیرا ایشان دوست من است و شناخت کاملی دارم می دانم که روحیات شما مشابه یکدیگر است و ملاکهایی که تو دوست داری را دارد، همین شد که قبول کردم برای صحبت کردن، بیایند.
نشانه گذاری با 14 سکه مهریه
برای دعایش چند نشانه گذاشته بود. دعاهای وی خیلی کامل و سریع مستجاب میشد. نشانه میگذاشت که بداند این دعا براورده شده است یا خیر. از حضرت عباس خواسته بود همسری قسمتش کند که خودش از صورتش خوشش بیاید و حضرت عباس(ع) از سیرتش. یک نماز به حضرت زهرا(س) هدیه کرده و خوانده بود. همیشه برای انجام کارهای بزرگ، دو رکعت نماز به حضرت زهرا(س) هدیه میکرد. برای ازدواجمان هم نشانه گذاشته بود که اگر من همان مورد مد نظر ائمه هستم مهریهای که عنوان میکنم بیشتر از 14 سکه نباشد.
تا قبل از اینکه بحث مهریه پیش آید، با کسی درباره مقدار مهریه صحبت نکرده بودم. عرف خانواده و خواهرهای دیگر که ازدواج کرده بودند، مهریهی 114 سکه بود اما خود به 14 سکه تمایل داشتم تا برای خواندن خطبه عقد به محضر آقا برویم. با اینکه احتمال میدادم این اتفاق نیافتد ولی از این حربه برای داشتن مهریه 14 سکهای استفاده کردم.
وقتی موضوع مهریه را مطرح کردم دیدم حالش دگرگون شد. بعدها به من گفت برای مهریه نشانه گذاشته بود که بداند من فرد مورد تائید ائمه هستم یا نه.
گمان می کردم 10 سال فاصله سنی یعنی دو دنیای متفاوت
تا ایشان را ندیده بودم تصور میکردم 10 سال فاصله سنی یعنی دو طرز فکر و دنیای مختلف، و شاید تفاهم لازمه زندگی مشترک با این اختلاف سنی به وجود نیاید، ولی زمانی که با هم صحبت کردیم فهمیدم اینطور نیست. بعدها به شوخی میگفتم کلا خانمها از نظر فکری شش سال از آقایان جلوتر هستند، ولی تا 20 سال اختلاف سنی هم مشکلی ایجاد نمیکند.
به واسطه دانشگاهی که در آن درس میخواندم و دوستانم موارد زیادی برای ازدواج معرفی میشد. رفت و آمد خواستگارها به خانه ما زیاد بود، ولی کسی که کامل باشد را ندیدم. شاید از نظر مادی و ظاهری افراد ایدهآلی برای خواستگاری آمده بودند ولی این مسائل برایم مهم نبود. آنچه برایم اهمیت داشت یکی ایمان و دیگر قدرت تحلیل فرد بود، چون دیده بودم کسانی را که در خصوص مسائل روز و موضوعات سیاسی منفعل عمل میکردند.
- ۹۵/۱۰/۰۱