شھید«عباس حسینی» فاطمیون
شھید«عباس حسینی»
فرزند: «عیوض»
ولادت:23/10/1367
شھادت:15/4/1395
شغل:لوله ڪشی گاز
محل شھادت: سوریه - تدمر
مزار:
شھر ری - بھشت محمد(ص) - روستای دهخیر - قطعه شھدای مدافع حرم
عباس فرزندی از یک خانواده مذهبی در روستای ده خیر در نزدیکی شهرری -تهران است
جوانی غیرتمند و سخت پایبند به اعقاید اسلام بود.
او پیش از آغاز جنگ در سوریه و خط و نشان کشیدن وهابی ها همیشه حسرت این را میخورد که چرا در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور نداشت تا که لباس رزم بر تن کند و یکی از سربازان امام خمینی(ره) باشد
عباس بر این باور بود که در حال حاضر ایران مهمتر از افغانستان است
زیرا ایران مرکز شیعیان جهان و کشوری که ولی امر مسلمین در آن حضور دارند
پس اگر سوریه جنبه دفاع از حرم است جنبه دفاع از ایران(مرکز شیعه)هم هست
این یکی از دلایلی بود که شوری بر دل عباس انداخت زمانی که عباس در بار اول وارد سوریه شد
پس از زیارت با بی بی عهد کرد که ایشان را قبول کند به عنوان مدافع حرم
عباس ازوهب یار با وفای امام حسین(ع) درس میگرفت و میگفت اگر صد هزار بار شهید شوم و باز زنده شوم شک نکنید که مدافع حرم هستم.
همه چیز از زبان پدر شهید:
بارها اتفاق افتاده که عباس به من میگفت پدر جان چرا در دفاع مقدس حضور نداشتی؟
چرا هیچ یک از اقوام ما در دوران دفاع مقدس حضور نداشتند؟این خوب نیست
بار اولی که عباس عزم را جذب کرد و راهی شد از او پرسیدیم که چطور شد راهی شدی آن هم با عجله؟
گفت:
در حال تماشای تلویزیون بودم دیدم که داعش در حال شکنجه شیعیان است
تحمل نیاوردم می خواهم در مقابل آن ظالمان ایستادگی کنم گروهی از اقوام برای صرف نظر از تصمیم وی به خانه عباس رفتند.
عباس در ابتدا قبول میکند اما پس از گذشت دو هفته بی تاب میشود و می گوید من اشتباه کردم در همان ابتدا باید میرفتم تا همین جا هم خیلی دیر شده ولی کاریست که شده و بدون درنگ رفت.
بعد از چند بار اعزام بار پنجم که عباس بازگشت مصادف بود با آزاد سازی یک شهرک شیعه نشین در حلب که داعش تهدید کرده بود اگر دستمان به شیعیان آن برسد همه را میکشیم عباس از اینکه آزاد سازی آن با غیبت وی همراه شده بود بسیار حسرت میخورد و میگفت ای کاش باز نمی گشتم و در آزاد سازی آن شریک بودم
عباس در جواب کسانی که میگویند این جنگ به ما هیچ ربطی ندارد
میگوید:
چطور داعش که متشکل از 70ملیت هست جنگ به آنها ربط دارد ولی ما که خطر به محاصره افتادن حرم را حس میکنیم جنگ را اختلاف داخلی سوریه و نامربوط به ما میگویید.
در یکی حرف های دیگر خود می گوید:
اگر من امروز نروم شما نروید پس چه کسی برای دفاع از حرم برود؟
عباس پس از شش بار اعزام به سوریه سرانجام در هفتمین اعزام خود در تاریخ 15/4/1395در منطقه تدمر به فیض شهادت نائل میشود.
او برای آخرین باری اعزام میشود وصیتی را تنظیم میکند که آن وصیت فقط جنبه خداحافظی دارد
یعنی گویی که به او الهام شده بود که به میهمانی خدا دعوت شده و دعوت کننده حضرت زینب کبری است
چرا که حتی به همرزم خود برای وداع تماس گرفته بود به همرزم خود گفت:
که این بار آخرمه توفیق یافتم بار آخر است و بازگشتی در کار نیست
یکی همرزمانش که نقل میکرد میگفت:
به عباس گفتم منزل من و تو به هم نزدیک است پس چه خوب که همدیگر را ملاقات کنیم
در جواب عباس لبخندی میزند و میگوید:
باشد ولی اگر برگشتی در کار باشد زمانی که خبر شهادت را برادران جبهه فرهنگی به خانواده شهید دادند
پدر عباس با پهنای صورت گریه میکرد و میگفت:
یا اباعبدالله یا زینب کبری این قلیل قربانی را از ما قبول کن.
بخشی از وصیت نامه شهید:
از آمریکا و اسرائیل و عربستان متنفرم و از جوانان خواهش دارم که آنان را دوست مپندارند
چرا که آنها دشمن سرسخت ما هستند جوانان سرباز واقعی امام زمانمان باشید و در امر یادگیری و ورزش کوتاهی نکنید .
روحش با اربابش حسین محشور باد بحق زینب کبری
مزار این شهید والا مقام در بهشت محمد(ص) روستای ده خیر میباشد.
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ