شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


به همراه چند نفر از دوستان روزهای چهارشنبه هیئت خصوصی داشتیم و می رفتیم دور هم می نشستیم و مجلس روضه و گریه ی با صفایی رو داشتیم سید میلاد معمولا تنها می رفت پشت اوپن آشپزخانه می نشست جوری بود که هیچ کس سید رو نمی دید فقط ما صدای گریه هاش رو می شنیدیم ... 

می گفتیم سید چرا نمیای تو جمع ما میری قایم می شی ، شما سید جمع ما هستی باید بیای وسط جمع باشی ، 

می گفت نه جام خوبه.

تو روضه ها حس و حال عجیبی داشت تو روضه های بی بی زینب سلام الله علیه واقعا بیقرار و بی تاب می شد و بی بی رو عمه جان صدا می کرد .....

جالب بود سید میلاد آخر مراسم خیلی زود بلند می شد می رفت نمی خواست بعد از مراسم اون حالت وصلش از بین بره .... 

ما می نشستیم چای و میوه می خوردیم می گفتیم ، می خندیدیم بعد برمی گشتیم منزل اما سید رو بارها دیده بودم که بعد از این مراسم می رفت گلزار شهدا و اونجا دوباره گریه می کرد و صدای ناله هاش بلند می شد 

همین اشکها و توسلاتش بود که سید رو اینقدر آسمانی کرد و شهادتش رو هم مثل اربابش قرار داد....

راوی : دوست شهید

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی