شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


آشنا: من تقریبا هر چیزی رو که تصور می کنم، بهش می رسم ولی خدایی دلم نمیاد تصور کنم تو شهید بشی.

مسلم: فکر کن می خوایم زمین گیر بشیم و بعد بمیریم، یا توی تصادف یا با سکته قلبی. حالا کدوم بهتره؟ شهادت یا اینا؟

آشنا: چرا سمت چیزای منفی میری؟ خب فکر کن امام زمان(عج) اومده، داری پای رکابش می جنگی. تو اگه فرمانده گردانش بشی بده؟

مسلم: سمت منفی نمیرم. الان وظیفه دارم اینجا باشم. اگر وظیفه  داشته باشم شهید بشم، ان شاالله می شم.

اصل خدایی انجام وظیفه اس.

حالا فکر کن برای دفاع از دختر علی(ع)، خواهر حسین(ع) ، مبلغ کربلا و عمه امام زمان(عج) آواره بشی و از زن و بچه و همه چیزت بگذری. این بده؟

آشنا: بد نیست. قبول دارم اگه توفیقش رو به آدم بدن که عالیه.

مسلم: شنیدی میگن مدافع حرم؟

آشنا: آره.

مسلم: این جمله درسته؟

آشنا: در کل آره دیگه.

مسلم: نه. ما فدایی حرم هستیم. حرم مدافع ماست.

آشنا: سرگذشتت خیلی خوبه. هیچ وقت فکر نمی کردم اینجوری شتابان بری سمت شهادت.

مسلم: تو حرم حضرت زینب(س) شمردم، هشت تا ستون بود. می دونی یعنی چی؟

آشنا: امام رضا (ع)

مسلم: احسنت.

آشنا: میشه بپرسم چی شد یکدفعه انقدر کشیده شدی سمت امام رضا(ع)؟

مسلم: به خدا نمی دونم. همش لطف اوناست.

دقت کردی حضرت معصومه(س) چرا تو قم به خاک سپرده شدند؟

آشنا: نه.

مسلم: ببین حضرت معصومه(س) برای رسیدن به امام زمانش دربدری کشید.

آشنا: یعنی ما هم باید بکشیم.

خوابی هم دیدی؟

مسلم: آره. طولانیه. فقط دیدم قطعه ای از گنبد طلای امام رضا(ع) رو داخل سینم قرار دادند و از سینه من نور به آسمان رفت.

آشنا: پس شاید قراره حالا حالاها زنده باشی و برای امام رضا کار کنی، بعد شهید بشی.

مسلم: ان شاالله به حق خود امام رضا(ع).

آشنا: قبول داری خودشون باید به قلب آدم جذبه رو بزنن؟

یعنی مثلا دیدی یه بچه یه کاری می کنه آدم خوشش میاد و بهش توجه خاص می کنه؟

مسلم: آره. من خودم از امام رضا(ع) خواستم ذره کوچکی از دربدری برای امامم رو بکشم. بخاطر همین همه جور سفر کردن برای زیارت اهل بیت(ع) رو دوست دارم.

یعنی دیدم اصلا سختی ای نیست. حال پاکستانی هایی که با هزاران سختی میان زیارت رو خیلی دوست دارم و به حالشون غبطه می خورم.

آشنا: همین حالت هم باید پیش بیاد تا توجه خاص کنن.

مسلم: آره. ولی نمی دونم چرا من یهویی امام رضایی شدم.

آشنا: شاید یه جایی یه کاری کردی که آقا خوشش اومده و بارقه زده به دلت.

مسلم: اگه باید کاری کنیم، پس فرق امام با بقیه چیه؟

آشنا: منظورم این نیست ما حتما باید کاری کنیم. می گم گاهی یه کسی یه کار خاصی می کنه وگرنه #امام به همه لطف داره. اون دست ماست که لطف رو جذب کنیم. خورشیدیه که می تابه.

من همش رو تو مرامت می بینم. خیلی ها ادا در میارن ولی معلومه اداست.

مسلم: نه بابا. به خدا من اینطوری نیستم.

من هیچی ندارم. خودمم نمی دونم چرا خداوند من رو برای #طلبگی انتخاب کرد؟

آشنا: من قبلا زندگیتو ندیده بودم ولی خب مسیر عوض میشه.

مسلم: احسنت.

آشنا: خدا آدم رو با یه نور شمع هدایت می کنه.

مسلم: همینه.

آشنا: من همیشه به این اعتقاد دارم. یه دفعه میگن نعلین رو دربیار. اینجا یه جای دیگه اس.

مسلم: از این جمله غلام سیاه امام حسین(ع) چی می فهمی که عرض می کنه: من سیاهم. برده زاده هستم. بدنم بوی بد میده و... ولی شما می تونید همه این ها رو عوض کنید.


آشنا: یعنی امام به اذن الله به همه عالم اشراف داره و می تونه تو عالم تغییر ایجاد کنه.

مسلم: آره. یعنی امام چیزی رو که محاله ممکن می کنه.

اعتقادش رو دیدی به امامش؟ الان اگر کسی چنین دعایی بکنه همه می گن یعنی چی؟

دقت کن چقدر قشنگ با امام حرف می زنه.

آشنا: یعنی کاملا مقام امامت رو می فهمه و درک کرده.

یعنی وقتی می گن نمک سفره تون رو هم از ما بخواین، حواسشون به همه چی هست. حتی کوچکترین و کمترین چیزها چه برسه به مهم هاش. درسته؟

مسلم: آره. خدایی بعضی مواقع فکر می کنم هیچ کس مثل من امام زمان(عج) رو اذیت نکرده ولی همیشه بهم لطف داشته.

آشنا: اگه این حرف ها درست جا بیفته و باور بشه میشه امام شناسی. یعنی به ایک باور برسیم که همه چیز الان امام زمانه و تمام.

مسلم: من این شعر رو زیاد می خونم

بیرون مکن از خانه، کلب در کاشانه

هر چیز که خار آید، یک روز به کار آید

یه سوال بپرسم؟

آشنا: بپرس.

مسلم: فکر کن با ماشینت داری می ری. یکی از این کارتن خواب ها رو می بینی، با یه گونی پر از آشغال. خودشم کثیف و بدبو. سوارش می کنی؟

آشنا: نمی دونم جدا. شاید نه کفه ترازوش سنگین تره.

مسلم: ولی من یه بار یکی از همین ها رو دیدم و سوارش کردم. بهش ناهار دادم. پول دادم. بعد به امام زمان(عج) عرض کردم که من از اینم بدترم، بدبوترم، بارم کثیف تره. قسمت میدم من رو ول نکن.

خیلی حالم عوض شد و کلی گریه کردم.

آشنا:خب همون چیز خاص که میگم همینه دیگه. اون چیز خاص مرامته.

مسلم: بعضی مواقع یه کارهایی کردم و می کنم که خیلی ها سرزنشم می کنن ولی خدا راه رو برام باز می کنه.

امسال اربعین رفتی کربلا؟

آشنا: نشد. راستش یه مشکلی پیش اومد نتونستم.

مسلم: خوب می تونستی یه هزاری به یه زائر کربلا بدی که به امام بگی به یادتم، به یادم باش.

یه چیزی بگم بین خودمون باشه؟

آشنا: بگو

مسلم: الان بالای بیست ساله بین نماز مغرب و عشا دو رکعت نماز برای حضرت زهرا(س) می خونم. فقط خانومم می دونه.

اینم می دونم که نمازم به درد نمی خوره ولی فقط می خوام هر شب یه شاخه گل هدیه بدم به حضرت ولو پژمرده.

آشنا: من فقط بخاطر اینکه خدا دستمو بگیره اسم بچه ام رو گذاشتم چیزی که خودش دوست داره.

مسلم: می دونی از وقتی ازدواج کردم، گفتم صدقه سر زنم به من روزی بده. خدا هم روزی داد.

من که خودم از صدقه سر دخترای گلم و خانمم روزی می خورم.

آشنا: من فکر می کنم وقتی آدم دیدشو عوض کنه به سمت اینکه همه چیز باید از کانال اونا بهت داده بشه، کلا زندگی آدم فرق می کنه.

مسلم: تو رو نمی گم. خودمو میگم. ارزش ندارم که چیزی بخوام.

آشنا: طرز فکرت برام جالبه.

مسلم: چرا؟

آشنا: آخه خدا میگه تو بنده من و انتخاب شده من هستی. چی از این بالاتر که خودت رو کوچیک می بینی؟

مسلم: بچه ات عشقته. درسته؟

آشنا: آره

مسلم: ولی در مقابل تو هیچی نیست.

آشنا: ولی عشقمه یعنی جزئی از منه.

مسلم: خدا چقدر بزرگه، ما در مقابلش چیزی هستیم؟

پس همه بندگان عین ما هستند.

آشنا: وقتی خدا نامه میده من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت، یعنی چی؟

مسلم: یعنی وجودت از منه. غرور نداشته باش چون به اراده من هستی. خیلی کوچیکی.

مسلم: برام دعا کن. خیلی فکر میکنم به عاقبتم.

آشنا: ان شاالله با حضرت مسلم محشور بشی.

مسلم: به به!

آشنا: یه دفعه به دلم افتاد.

مسلم: عجیبه. می دونی خواب آقای خامنه ای رو دیدم. گفت قراره تو مسلم من بشی.

برام جالب بود.

آشنا: شگونش هم من زدم، دیگه حله. ان شاالله امام زمان(عج) ظهور کنه و آقا تو رو بفرسته جایی برای بیعت. همونجا هم شهید بشی مثل حضرت مسلم.

مسلم: ای بابا! شوخی می کنی؟

آشنا: نه جدی گفتم. من حزب اللهی مثل تو کم دیدم. وقتی بشارت دادن پس میشه. بزرگ فکر کن ولی آروم قدم بردار.

مسلم: سر به سرم نذار. این همه بسیجی با صفا که من همیشه به حالشون غبطه می خورم.

آشنا: همه خوبن ولی بعضی ها یه جوری هستن.

مسلم: با این حرف ها فقط احساس شرمندگیم پیش #خدا زیادتر میشه.

آشنا: خدا بزرگتر از این حرف هاست.

مسلم: چند ساله درگیر همینم. یه بار امام زمان(عج) رو دیدم که به اطرافیانش گفت: این از ماست، کلی هم بهم محبت کرد. ولی چه کنم که...

آشنا: اگر این رو پروانه در نظر بگیریم، تو باید گلی باشی که این پروانه بیاد سمتت.

لطف خدا هست ولی خب شامل حال همه نمیشه.

چرا کسی نمی فهمه داستان چیه؟

زودتر شهید شو دیگه.

مسلم: خدایی دعا کن برم.

آشنا: به امام رضا(ع) گفتم یه کاری کن شهید بشه.

مسلم: دعا کن. مسموم شدم. حالم خیلی بهم ریخته...

https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی