خاطره از شهید مختاربند
شب بود و مهتاب. در التهابی غریب، مشعل فروزان جهاد که تا چندی پیش آتشی زیر خاکستر بیش نبود، کمکم گُر میگرفت. روزهای انقلاب بود و مردم شبشان را به اُمید سپیده، صبح میکردند.
ناگهان انفجار در یکی از خیابانهای اصلی شهر، آرامش را تا مسافت نسبتاً زیادی بر هم زد.
ساختمانی دولتی که روی یک تکهی سالم مانده از تابلوی آن، عبارت بانک درجشده بود، دیگر به یک مخروبه تبدیلشده بود.
بلافاصله بعد از انفجار یک موتور سوار آمده و فردی که در آن انفجار دست داشته بر ترک موتور سوار میکند و در خلوت کوچههای نیمهشب گم میشود. موتور در خانهای قدیمی در محلهای از
محلههای فقیرنشین توقف میکُند.
آن کسی که بانک را منفجر کرد و روی هوا فرستاد «شهید حمید مختاربند» بود و آن موتور سوار «شهید ابوالقاسم ضرغامپور».
خانهای هم که وارد آن شدند وعدهگاهِ گروهشان بهحساب میآمد. دوستان حاجی دل توی دلشان نبود. بهمحض دیدن حاجی و ضرغامپور، هر دو را در آغوش کشیدند.
حاج حمید بهنوعی مدیر گروههای مبارز در شوشتر بود و این گروهها را حمایت و کمکِ فکری و تجهیزاتی میکرد و جوانان مسلمان و انقلابی را شناسایی و جذب میکرد.
در آن زمان حاج حمید روی برگزاری جلسه قرآن خیلی تأکید داشت و خودش معلم قرآن بود و میگفت: مبارزه باید با اعتقادات همراه باشد و انقلاب بدون اعتقاد به دست نخواهد آمد.
برای همین کار، آنها درگروهشان یک اتاق فکر داشتند و سخنرانیها و اعلامیههای امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)را که در آن زمان در تبعید به سر میبُرد و از طریق رابطان مورد اعتماد به آنها میرسید، در قالب نشریه منتشر میکردند.
کانال شهید مدافع حرم سردار حاج حمید مختاربند (ابوزهرا)
آقای عبدالمجید ساجدی فر(راوی)
@shahid_mokhtarband
ایستاده از چپ شهید حاج حمید مختاربند و شهید ابوالقاسم ضرغام پور
http://uupload.ir/files/ku1p_img_20170208_115543.jpg
- ۹۵/۱۱/۲۱