شهید حسین امیدواری۲
خصوصیات شهید
حسین در طول 29سال زندگی دنیایی در هر کاری سعی میکرد رضایت خدا را مد نظر داشته باشد. باغیرت، رئوف و مظلومپناه بود. اگر دست به کاری میزد سعی میکرد به بهترین نحو آن کار را به پایان برساند. فردی خوشرو و خوشبرخورد بود. اگر کسی به کمک نیاز داشت تا آنجایی که میتوانست به کمک آنها میشتافت. در کارهایش بسیار صبور بود. شوخطبع بود در حالی که باعث شکستن عزت نفس کسی نمیشد (هرگز کسی را مسخره نمیکرد) حسین علاقه و ارادت خاصی به امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) داشت؛ به طوری که در تمامی لحظات زندگی، این دو معصوم را بر زندگیاش ناظر و حاضر میدید و در تمامی اعمال و رفتارش تا جایی که طاقت بدنی و توان روحی و روانی داشت، از حضرت علی(ع) و توصیهها و حکمتهای ایشان پیروی میکرد و معتقد بود باید به گونهای زندگی کنیم که انگار در برابر آن حضرت گام بر میداریم. پسرم اعتقاد داشت که اگر کاری برای رضای خدا و تأیید امیرالمؤمنین علی(ع) انجام میدهد، در اصل خدمتگزاری به خود است نه به دین. در زندگی اجتماعی و رفتار با خانواده در عین اینکه انسان بسیار کوشا و پرتلاشی بود، اما خیلی بشاش و خوشاخلاق بود. با ورودش به هر مجلس و میهمانی، همه متوجه تغییر فضای آن جمع میشدند، زیرا حسین با همه مزاح میکرد، اما هرگز دل کسی را در شوخی و مزاح نمیشکست. حسین به اندازهای مهربان بود که هرگز کینه کسی را به دل نمیگرفت. هرگز به خود اجازه دخالت و سرکشی در زندگی دیگران را نمیداد، به همین دلیل هرگز درباره کسی هم قضاوت نمیکرد و معتقد بود خداوند و برگزیدگانش بهترین قاضیهای جهان هستند. حسین معتقد بود؛ تدبر در یک آیه قرآن و عمل به آن بهتر از تلاوت تمام قرآن است، بدون اینکه معنی آیات را بفهمی. حسین آرزو داشت همیشه در اعمال و رفتارش مظهر انجام بسمالله الرحمن الرحیم باشد و از این جهت بسیار مهربان بود. سادگی یکی از خصوصیاتش بود، بارها اتفاق میافتاد که بر سر سفره غذای تازه را نمیخورد و باقیمانده غذای وعدههای قبل را برای جلوگیری از اسراف مصرف میکرد. وقتی خصوصیات اخلاقی حسین را نگاه میکردم زمینی نبود. به راحتی از طلب مالیاش میگذشت. سختیهایی به خودش میداد و پا روی نفسش میگذاشت. یک دستنوشته دارد که چند صفحهای درباره شهادت نوشته است. این چند صفحه نشان میدهد خودش را کاملاً آماده شهادت کرده بود. در وصیتنامهاش هم نوشته بود جاهلی که او را به شهادت میرساند میبخشد، ولی دو گروه پوچگرا و ریاکار را هیچگاه نمیبخشد. حسین مسائل شخصی را میبخشید و فکر میکنم چون این دو گروه مسئله شخصیاش نبوده را نبخشیده است.
مدافع حرم شدن حسین قصه ما
حسین کاری را در قم گرفته بود که با یکی از بچههای آنجا آشنا میشود. با هم صحبت میکنند که در آخر حرفشان به رفتن به سوریه ختم میشود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته میکند. بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران میآید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. یکی از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را میگیرد و از صف جدا میکند. این خواب عزم حسین برای رفتن را جزمتر کرد. یک شب برای شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که میخواسته به حسین بدهد، ولی هر کاری کرده قبول نمی کند. خودش وسیلههایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتماً آنها را برمیدارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. یک دفعهای پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد. حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بیتابی میکرد و بالاخره خواب امام زمان(عج) را میبیند که با زبان فصیح عربی به حسین میگویند: "ما اسم تو را در گروه طیار نوشتهایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طیار ثبتنام شده است."روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود ،این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین میگوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچههای مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد و مدتی بعد یک ایستگاه صلواتی در کنارش بر پا شد. که در خواب دیدم وصیتنامه حسین در دستم است و می گویم با این که در قطعه ۲۶ نشد بروی، ولی الان در قطعه ۵۰ ایستگاه صلواتی زدند به نام حضرت زینب (س) و به نوعی وصیتت انجام شد. و بعد از یک مدتی که رفتم بهشت زهرا دیدم نام ان ایستگاه صلواتی همان نام حضرت زینب( س) است.
نحوه شهادت حسین از زبان همرزمش
شب قبل از عملیاتی که بچهها شهید شدند ما در اتاق فکر داشتیم برای بچهها پستهایی را مشخص میکردیم و به شهید مرتضی کریمی که فرمانده بود گفتم اسم امیدواری را در این عملیات ننویسیم، چون خیلی مطمئن است که شهید می شود، در همین افکار بودیم که ناگهان شهید امیدواری به داخل آمد و گفت: اسم من را باید بنویسید نکند بگویید این شهید میشود و اسمم را ننویسید من باید بیایم. این سخن او همه را متعجب کرد زیرا اصلا خبر نداشت که ما در چه فکری هستیم و کسی هم از اتاق خارج نشده بود تا به او اطلاع دهد.
تک تیراندازها تیری به قلبش میزنند. به حالت سجده روی زمین میافتد و وقتی بلندش میکنند، میبینند خون زیادی از بدنش رفته است به او میگویند حسین چیزی نشده ما تو را به عقب برمیگردانیم که نگاهی میکند، لبخندی میزند و تمام میکند. چند دقیقه بعد از شهادت او، علیرضا مرادی هم شهید میشود. شهید مرادی حسین را عقب تویوتا میگذارد و میخواسته به عقب بیاورد که دوباره موقعیت طوری میشود که به جلو میرود. جلو که میرود یک تیر به کتف و چند تا به پهلویش میخورد. مرتضی کریمی هم در همان روز شهید میشود. حسین 21 دیماه به شهادت رسید.
خبر شهادت حسین
وقتی خبر شهادت حسین را دادند تا یکی دو ماه صبحها برای نماز صبح بیدار میشدم برایم سخت بود، به یاد حسینم میافتادم و دوری او را حس میکردم و گریه میکردم. دیدم دیگر به دلیل گریه زیاد توانایی خواندن قرآن را ندارم، با گریه رو به عکس حسینم کردم و گفتم حسین، مامان خودت به من صبر بده. و همان صبری را که خواستم به من داد.
بعد از شهادت حسین
حدوداً 5 ماه بعد از شهادتشان شانهء مادرمان بسیار درد گرفت و ما به چند پزشک مراجعه کردیم، ولی بهبودی حاصل نمیشد و در یکی از شبها حسین آقا به خوابم آمد و گفتند: داروهای فلان دکتر که یک قرص هنگام صبح و دیگری در شب است را به مادر بدهید، ان شاءالله خوب میشود. همین کار را کردیم و مدتی بعد بیماری تسکین یافت.
وصیتنامه شهید
پروردگارا، ای تنها کس بیکسان. شما خود بیشتر از هر کس دیگر آگاه و ناظر بر اعمال این بنده حقیر بوده و هستی. از آن رو میدانی که این بنده حقیر تماماً در کوشش و تلاش مداوم بودم، تا بلکه مشکلات دنیوی خود و اطرافیانم را مرتفع سازم. بلکه بإذنالله بتوانم این جمع مذکور را طبق فرمایش شما تبدیل به بهشت کنم. در آن مسیر انجام وظیفه میکردم که ما را مأمور به نگهبانی از حرم خانم حضرت رقیه(س) کردند و ایشان مهر تأیید برات ما را زدند و فرصت خدمت به این خانم عزیز، بدینوسیله برای ما مهیا شد و ما نیز از خداخواسته لبیک را گفتیم و لباس جهاد را برتن کردیم.
پروردگارا! اگر که خواستی این بنده حقیر را به بهشت خود ببری و یا این که به جهنم که ساخته خودمان است، بیندازی، شما خود صاحب اختیار هستی و این بنده خسران دیده در هر صورت راضی به رضای شما خواهم بود. فقط این که دوست دارم مطلبی را با شما در میان بگذارم که تو خود میدانی، آن از دل من بر میخیزد. پروردگارا! اگر در طول دوران زندگیم در عالم مادی دچار خطایی شدهام، شما آن خطای بنده حقیر را به حساب دشمنی من با خودتان تلقی نکنید و دوست دارم که آن خطا را روی ضعف و احمقیتهای این بنده حقیر نسبت به خودش برداشت کنید و به این وسیله شما را قسم میدهم این بنده را به خاطر ضعفها و احمقیتهایش، در ردیف دشمنانتان قرار ندهید.
و البته در ادامه دوست دارم در همین جا رضایت خودم را از جاهلی که بنده را به قتل میرساند تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را نیز از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت بگذارم.
گروه اول؛ کسانی که خود در پوچگرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، در صدد برمیآیند تا ما را در راهی که هستیم، بیهدف نشان دهند. و گروه دوم؛ کسانی هستند که با مکر و ریا سعی میکنند به تفریح یا برای به دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج سواری کنند.
التماس دعا، حسین امیدواری
- ۹۵/۱۱/۲۱