شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

مهدی جانم روحت شاد

شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ب.ظ

خاطره

شهید مهدےنعمائےعالے

خواهر شهید :یادم میاد اخرین باری که آقامهدی اومد خونمون پیشونیش جای سوختگی بود گفتم مهدی جان پیشونیت چی شده؟

خندید، گفت: آبجی ، جای مُهره

منم خندیدم و گفتم نه واقعا چی شده؟

گفت که سوخته اما من نمیدونم چرا باورم نشد چون مهدی خیلی تودار بود و از غم و دردهاش هیچی نمی گفت،همیشه لبش خندون بود.

از زن داداشم پرسیدم که پیشونی مهدی چی شده؟ گفت خورده به بخاری ولی بازم فکرم مشغول بود که چرا اینجوری سوخته...

آخرش طاقت نیاوردم و گفتم که مهدی جان چند روز پیش اخبار گفت که بعضی از مناطق سوریه رو شیمیایی زدن نکنه خدایی نکرده رو پوست شما اثر گذاشته حتما برو دکتر ببین چرا اینجور سوخته؟!..

خندید گفت باشه میرم .

چند روز بعد از شهادت آقامهدی یکی از همکارانش تعریف کرد که آقا مهدی یک شب بعد از چندین روز که از درگیری ها اومده بود ونتونسته بود این چند روز استراحت کنه ، خیلی خسته بود ، نشست کنار بخاری تا گرم شه ولی همان طور که کنار بخاری نشسته بود خوابش برد و توی خواب سرش خورد به بخاری و پیشونیش سوخت و از خواب بیدارشد...

مهدی جانم روحت شاد

 حالا دیگه نمی خواد دلواپس کارای رو زمین مونده باشی دیگر از شدت خستگی صورت قشنگت نمیسوزه !.. ای کاش می شد فقط یکبار دیگه می دیدمت و پیشونیت رو می بوسیدم....

شهید مهدےنعمائےعالے

اللهم صل علےمحمدوآل محمدﷺ

@jamondegan

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی