شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

خاطره ای از شهید عباس دانشگر۲

سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۸ ب.ظ


عباس و نیروهاش با دشمن درگیر شدند در همین بین یکی از نیروهای عباس شهید شد امّا دسترسی به پیکر اون شهید امکان‌ پذیر نبود.

 عباس پشت بی‌سیم می‌گفت آتیش بریزید تا من برم بدنشو به عقب بیارم فرمانده تیپ به کمیل (نام مستعار عباس در بیسیم) گفت بیتابی نکن آتیش دشمن زیاده اگه جلو بری خودت هم شهید میشی. 

امّا عباس گفت نه باید برم نباید بدنش دست دشمن بیفته. شب شد عباس به من گفت یه دوربین دید در شب می‌خوام گفتم دید در شب برای چی؟ چی کار می‌خواهی بکنی! عباس گفت حسین شب میای با هم بریم پیکر شهید را بیاریم.

 بهش گفتم باهات میام. ولی بگذار از فرمانده تیپ اجازه بگیریم فرمانده گفت صلاح نیست ان‌شاءالله تو اوّلین موقعیت پیکرش رو برمی‌گردونیم ولی عباس دائم می‌گفت بریم شهید بیاریم هوا گرمه اون بنده خدا هم روزه بوده. که تو عملیات بعدی پیکر شهید رو برگردوندیم.                                  

 حسین جوینده   همرزم شهید

کانال رسمی شهید مدافع حرم عباس دانشگر

شهید عباس دانشگر 


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی