شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

 

خاطرات شهید  محمد احمدى جوان 

بسم رب العشق

مثل شهدا من اهل پرواز شدم 

در معرض پایان,ولی آغاز شدم 

ما را به کجا کشیده عشق حرمت 

ایرانیم و سوریه سرباز شدم 

اگه بخوام از ویژگی هاش بگم باید بگم لبخند عضو لاینفک صورتش بود و از صورتش پاک نمیشد

الحق که لبخندم بهش میومد...

همیشه کاراشو با عطوفت جلو میبرد... چندوقتی بود مادروخواهرش اصرار میکردن که:وقت زن گرفتنت رسیده تا کی میخوای مجرد بمونی؟! اونم برای اینکه هم مادرشو ناراحت نکنه و هم بحثه ازدواجو عوض کنه میرفت تو جلد شوخی و با خنده میگفت: منم میخوام مثل شهید چمران از لبنان زن بگیرم...اینا رو با همون لبخند میگفت

انگار محمد  میدونست که به زودی پر میزنه به سمت بالا برای همین از ازدواج دوری میکرد تا با شهادتش رفیق زندگیش رو تنها نذاره...

@jamondegan

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی