جوانترین شهید از فاطمیون۲
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ب.ظ
پدر شهید رحیمی در پاسخ به این سوال که از آغاز نبردهای سوریه و حضور رزمندگان
جهان اسلام از ایران و سایر کشورهای اسلامی، شبههای بین برخی از مردم رایج شد مبنی
بر اینکه افرادی که در این کشور با نیروهای تکفیری میجنگند و یا به شهادت میرسند
در قبالش از ایران مبلغ قابل توجهی دریافت میکنند، افزود: اصلاً چنین حرفهایی صحت
ندارد آن کسانی که چنین میگویند چقدر حاضرند در برابر گرفتن یک بند از انگشتشان
پول دریافت کنند؟
ما را متهم میکنند که
در برابر اعزام فرزندمان پول دریافت کردیم
وی با اشاره به اینکه پشت سر خانوادههای ما شهیدان از این حرفها بسیار است،
ادامه داد: متأسفانه از وقتی که پسرم به شهادت رسید بسیاری پشت سرمان میگویند که
فرزندمان بابت دریافت پول از ایران به سوریه رفته و شهید شده است؛ این حرفها را هم
در افغانستان به ما گفتهاند و هم در ایران اما مگر جز تحمل راه دیگری در برابر این
حرفها داریم؟
محمد عیسی رحیمی گفتههای خود را این گونه ادامه میدهد: بسیاری از روی
ناآگاهی این حرفها را میزنند اما به خدا قسم وقتی که مردم این حرفها را میزنند
جگرم آتش میگیرد. دقیقاً از همان روز اول که حسن به شهادت رسید شنیدن این حرفها
برایم سخت بود.
بغضی گلوی این پدر شهید را فشار میدهد و چشمانش را بارانی میکند و در ادامه
با همان حالت میگوید: پول مگر چقدر ارزش دارد که فردی جانش را فدایش کند؟ شهید ما
در نوع خودش بسیار غریب است و شما اولین گروهی هستید که میآیید راجع به او از ما
مصاحبه میگیرید. من در این راه صبر کرده و همواره شاکر خداوند هستم که فرزندم به
شهادت رسیده است.
وی بیان کرد: چند بار برای اعزام به سوریه رفتم ثبتنام کنم که آخرین بارش در
همین هفته جاری بود اما به من اجازه ندادند تا بروم که اگر این اتفاق بیفتد حتماً
خواهم رفت و جای فرزند شهیدم را پر خواهم کرد.
توصیه به جوانان جهان
اسلام
این پدر شهید در پایان صحبتهایش طی توصیهای به جوانان و نوجوانان در ایران و
سایر کشورهای اسلامی، گفت: از پیرها که گذشته است این راه راهیست که باید جوانان
ادامهدهنده مسیرش باشند و اسلام در دست این قشر از جوامع اسلامی قرار دارد.
فعالیت در تدارکات؛ شرط
حضور در میدان نبرد
زهرا رحیمی، خواهر شهید رحیمی هم در ادامه از احوالات شهید رحیمی گفت و بیان
کرد: از آنجایی که برادرم سنش کم بود هیچ کس در پادگان قبولش نداشت وقتی که
میپرسیدند برای چه اینجا هستی؟ جواب داد: من خواب دیدهام که در سوریه به شهادت
میرسم، این در حالی بود که اطلاعات دقیقی نسبت به آنجا نداشت وقتی که او را به
خاطر کمی سنش بازخواست میکردند با حالتی بغضآلود میگفت وقتی که همه لیاقت شهادت
را دارند من چه چیزی از دیگران کم دارم؟ هنگامی که چنین حالتی از او میبینند حضورش
را قبول میکنند منتهی به شرطی که در قسمت تدارکات فعالیت کند.
وی در ادامه یادآور شد: حسن در سوریه به عمویم که فرمانده پشتیبانی بود اصرار
میکند تا جزو نیروهای خط شکن باشد اما او اجازه نمیدهد وقتی عمویم برای مدتی به
مرخصی میرود از فرصت استفاده کرده و خودش را میان نیروهای خط شکن قرار
میدهد.
خواهر شهید رحیمی با بیان اینکه برادر شهیدم همیشه با من و خواهرهایم تلفنی
صحبت میکرد و حرفهای جالبی از سوریه برایمان میگفت، اظهار کرد: میان لباسهای
محلی افغانستان برادرم به رنگ سفید هیچگاه علاقه نشان نمیداد اما در یکی از
تماسهایی که با یکی از خواهرهایم داشت گفته بود که برایم یک لباس افغانی به رنگ
سفید بخرید.
وی در ادامه گفتههای خود تصریح کرد: برای خواهرم جای تعجب داشت. هنگامی که
صحبت میکرد آرام و همانند مردهای بزرگسال دنیا دیده صحبت میکرد.
زهرا رحیمی در پایان صحبتهایش گفت: اگر فرصتی دوباره دست دهد و برادرم دوباره
به دنیا بازگردد هرچند که ابتدا با رفتنش مخالف بودیم اما این بار مجدد به او اجازه
خواهیم داد که به جبههها رفته و باز به این راه ادامه دهد و مسلماً این بار بیشتر
از قبل او را تشویق خواهیم کرد.
مخالف رفتنش
بودیم
زهرا رحیمی، عمه شهید حسن رحیمی، در ادامه با اشاره به اینکه شهید رحیمی
هنگامی که به ایران آمد مدتی را در خانه ما در مشهد اقامت کرد و از آنجا به سمت
سوریه رفت، بیان کرد: او ابتدا از افغانستان به تهران و از آنجا به مشهد آمد و از
مشهد به سمت سوریه حرکت کرد.
عمه شهید رحیمی عنوان کرد: وقتی که از تهران آمد برای اعزام به سوریه بسیار
بیقرار و بیتاب بود چراکه علاوه بر او عمو، برادرهایش هم در آنجا بودند به همین
علت او هم بیتاب رفتن بود، همگی به خاطر داشتن سن پایین با رفتنش مخالف بودیم اما
او اصرار داشت تا اینکه با پسر خواهرم به سوریه اعزام شد.
وی در ادامه گفتههای خود این چنین عنوان کرد: پس از دو ماه که از سوریه
برگشته بود مجدد به مشهد آمد و یادم میآید آن روز حسن گفت: هرکس که به سوریه برود
دیگر طاقت ماندن در جای دیگر را ندارد. او در این سفر با تعدادی از دوستان و
همرزمانش به قم هم سفر کرد و زیارتی هم انجام داد.
رایحه حرم زینبی در
لباس شهید رحیمی
عمه شهید رحیمی در ادامه به ذکر خاطرهای از پسر خواهرش در رابطه با شهید
رحیمی گفت: دفعه اول که به سوریه رفته بود در قسمت پشتیبانی فعالیت میکرد مثل سایر
رزمندگان که به سوریه رفتند از غربت آنجا مخصوصا حرم حضرت زینب(س) برایمان میگفت
او وقتی که برای مرخصی به مشهد آمده بود همراهش جلیقهای بود که بوی خوشی داشت.
استشمام آن بو برایم خیلی خوشایند بود پرسیدم حسن این عطر را چند گرفتهای؟! گفت:
من عطری نخریدهام؟ گفتم: پس این بوی خوش از کجاست؟ آن شهید جواب داد: در حرم حضرت
زینب(س) یک نفر این عطر را به من زده است.
شهاب
ابراهیمی
- ۹۶/۰۸/۱۵