روایتى از شهید مدافع حرم علیرضا نظرى رودسرى
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شب ۱۹ ماه مبارک رمضان بود. خلصه داشت سقوط میکرد. قرار شد با بچههای تیپ فاطمه الزهرا [سلام الله علیها] از سمت سد شقیدله به سمت خلصه بزنیم. ساعت ۱۲ شب بود که رسیدیم پای کار . چهار گروهِ پنج نفره شدیم و در دل دشمن رفتیم. تقریبا ۵۰۰ متری رفته بودیم که یک دفعه صدای انفجار آمد.
گروه اول روی تله انفجاری رفته بودند. هرچه بیسیم زدیم جوابی نیامد. شهید محمدرضا یعقوبى با گروه اول بود که همانجا به درجه رفیع شهادت نائل آمد. فرمانده عملیات سریع دستور عقبنشینی داد تا دشمن متوجه نشود، چون اگر دشمن میفهمید و به آنجا حساس میشد تک تک ما را به آن دنیا میفرستاد. سریع به نقطه رهایی برگشتیم.تیراندازی کور از طرف دشمن شروع شد. تا اینکه کواتکوپتراشان بلند شد و همه ما در سنگها مخفی شدیم. آنشب شهید یعقوبى به آرزویش رسید ولى یک نفر بود که حسرت میخورد.
چند روز بعد قرار شد بچهها مرخصی بروند. خیلیها به مرخصی رفتند، اما شهید علیرضا نظرى اصلاً مایل به رفتن نبود و با فرماندهها صحبت میکرد که بماند. میگفت: "من با چه رویی برگردم. رفیقم اینجا مونده. من تا نرسم بهش برنمیگردم".
پى نوشت:
بالاخره خودتو رسوندی بهش.
یادت باشه اون دعای توسلی که خوندیم تو خلصه رو با هم گریه داشتیما. پیش ارباب منم یاد کن.
به شهید یعقوبی بگو هنوز یادگاریشو دارم. منتظرم که برسونم به دستش. بگو با هم عهد کرده بودیم.
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۸/۳۰