روایتى از شهید مدافع حرم شیخ میرزا محمود تقى پور
بسم رب الشهداء و الصدیقین
در تدارک مراسم اربعین بودیم که به مقر رفتیم، دیدیم یکى از بچهها با حال بد در جا افتاده است. همراه با #شیخ او را به بیمارستان صحرایی در المیادین بردیم.
میخواستیم برگردیم که دیدیم اذان میگویند. به شیخ گفتم: "دکترها خیلی مظلوم هستند کسی معمولاً به آنها سر نمیزند. با اینکه دیرمان شده، همینجا نماز بخوانیم و یک صحبت برایشان کنى و بعد برویم". یادش بخیر ... چقدر اینجا با دکترها شوخی کردیم.
فردایش وقتی شیخ مجروح شد با آمبولانس او را به عقب فرستادیم و خودم هم با یک ماشین دیگر به سمت بیمارستان رفتم. وقتی رسیدم دیدم دکترها سر چند تن از مجروحان ایستادهاند. به ایشان گفتم: "پس شیخ کجاست؟" دیدم شروع به گریه کردند. دیگر زانوهایم سست شد. فقط به سمت معراج شهدا دویدم. با خودم میگفتم ان شاءالله شیخ زنده است. بالاى سرش که رسیدم، دیدم خیلی زیبا خودش را به کاروان اربعین امام حسین [علیه السلام] رسانده است.
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۹/۲۸