شهیدی که حاج قاسم دستانش را بوسید۲
از مکان و زمان شهادتش خبر داشت
خانم مینا عباسی همسر شهید والامقام بعد از تبریک و تسلیت شهادت همسرش می گوید: ستار همیشه آرزوی شهادت داشت و در این مدت چهار سال زندگی مشترکمان بارها از شهادت حرف میزد و میگفت: زندگی حقیقی من در آن دنیاست، او حتی از مکان و زمان شهادتش خبر داشت. شهید عباسی به عشق شهادت به مأموریت میرفت.
شهید قبل از اعزام به سوریه از امنیت کارش به من اطمینان خاطر داد و میگفت خطری نیست و جای نگرانی وجود ندارد، غافل از اینکه به همکارانش گفته بود که من در این سفر شهید خواهم شد. قبلاً هم گفته بود که من درجایی دور شهید خواهم شد و خبر شهادتم را به شما میدهند. پیش از اعزام به سوریه شبی سراسیمه از خواب برخواست و حال عجیبی داشت به من گفت: خواب عجیبی دیدم حتماً شهید میشوم.
همسر شهید میگوید: ستار، همچون اسمش پوشاننده عیوب مردم بود و در احترام به دیگران و حفظ حرمت افراد بسیار زبانزد بود، حقیقتاً لایق شهادت بود. آرزوی دیدار ائمه اطهار (ع) را داشت در مدت کوتاه زندگی مشترکمان برای من دوستی واقعی و همراه بود. بسیار مهربان و فروتن بود. ذکر دائمی او «اللهاکبر» و توصیهاش به من و خانواده پاکی نگاه بود.
آخرین تماس تلفنی من با شهید یک روز پیش از شهادت ایشان بود و گفت که مأموریتش یک ماه دیگر به اتمام میرسد. ارادت او به مولا علی(ع) و فاطمه الزهرا(س) او را به آرزویش رساند، از شهادتش خوشحالم چراکه به آرزویش رسید اما بیتاب دوری او هستم.
مرجع سؤالات دینی
ناهید عباسی خواهر شهید ستار عباسی با تبریک و تسلیت شهادت پنجمین شهید مدافع حرم به محضر امام زمان(عج) و رهبر معظم انقلاب می گوید: ستار فرزند سوم خانواده و از همان کودکی در اخلاق و صداقت زبانزد سایرین بود. از لحظهلحظههای زندگی برای مطالعه استفاده میکرد بااینکه من از ایشان بزرگتر بودم و تحصیلات دانشگاهی داشتم اما همیشه پاسخ سؤالات دینیام را از برادرم میگرفتم.
عشق به اهلبیت (ع) قدمهای شهید عباسی را در مسیر شهادت استوار کرد
خواهر شهید ادامه می دهد: ستار عاشق اهلبیت(ع) بود و در تمام مناسبتها، اعیاد و میلاد و شهادت ائمه اطهار(ع)، خانواده و اطرافیان را دورهم جمع و همه را در اندوه و شادی شهادت و ولادت ائمه اطهار(ع) شریک میکرد. ستار در پاسخ به تمام سؤالات شرعی و دینیام مرا قانع میکرد عشق او به اهلبیت(ع) قدمهایش را در مسیر شهادت استوار کرد.
برادرم در دفتر خاطرات خوداشاره میکند که «چندین سال پیش در جمعی شاد نشسته بودیم که یکباره به یاد دختر گرامی پیامبر مکرم اسلام(ص)، حضرت فاطمه الزهرا(س) افتادم که آن بانو در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید و من تاکنون نصیبی از شهادت نبردم جمع را ترک کردم و به اتاقی رفته ردایی بر سر کشیده و از اندوه فراوان در حسرت شهادتگریستم».
خواهر شهید دوری از گناه و پایبندی به نماز اول وقت را بارزترین ویژگی شهید مدافع حرم عنوان کرد و می گوید: شهید در هیچ مجلسی که بساط گناه و بهویژه غیبت و بطالت در آن بود حاضر نمیشد و پاکی و صفا و مروت در چشمانش موج میزد. او در وصیتنامه خود به نماز اول وقت و چشمپاکی تأکید بسیار دارند و این دو را کلید ورود به بهشت بیان کرده است. او همیشه حرف حق را میزد و در برابر ناحق میایستاد باوجود اینکه وضعیت مالی خوبی نداشت اما تا میتوانست دستگیر نیازمندان بود و دست رد به سینه کسی نمیزد.
برادرم در مدت دو سال گذشته مرتب برای انجام مأموریتهای محوله به عراق سفر میکرد و من بهواسطه این شهید عزیز در تماسهای تلفنی و از راه دور زائر امام حسین(ع) میشدم، پیش از سفر به سوریه دریکی از مأموریتهای خود در عراق نیز در معرض خطر قرار گرفت اما به لطف الهی خطر از ایشان رفع شد.
نور تابوت شهید
خواهر شهید ادامه میدهد: آن لحظه که برای وداع با برادرم بر سر بالینش حاضر شدیم آن زمان با دیدن چهره ایشان مصداق حقیقی این آیه کلامالله مجید «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» را دیدم و نور برخاسته از تابوت شهید را با چشمان خود نظاره کردم. ستار به هنگام شهادت بسیار آرام بود. گویی چهره او را در اوج زیبایی آراسته بودند، وقتیکه چهره زیبایش را در مراسم وداع دیدم آن لحظه آرام شدم.
پیش از اعزام فرمانده ستار در جمعی از کارکنان مجموعه اعلام میکند که در سوریه نیاز به یک نفر داریم و در میان آن جمع ستار برمیخیزد و میگوید من حاضرم میروم ولی شهید میشوم و دیگر بازنمیگردم، اصرار فرمانده برای منصرف ساختن ایشان بیفایده بود و در جواب به فرماندهاش گفت؛ توقع دارید که از شهادت بگذرم؟
هر چه از ستار به یاد دارم سراسر خاطره است باوجوداینکه منزل من از خانواده دور است و در شهری دیگر اقامت دارم اما هر بار که بهاتفاق همسرم برای دیدن خانواده به کرمانشاه میآمدم دیدن ستار به من آرامش میداد همیشه از شهادت سخن میگفت و به هنگام ناراحتی و گرفتاری، ما را به قرائت قرآن و اقامه نماز توصیه میکرد هرگاه مشکلی داشتم ستار به من میگفت با حضور قلب سوره الرحمن و یاسین را تلاوت کن.
برادرم ستار سال ۸۱ به استخدام سپاه پاسداران درآمد و آن زمان به یاد دارم که وقتیکه به او تبریک گفتم با ناراحتی در جواب گفت؛ تبریک را باید زمانی گفت که به جبهه برویم و همچون پدر کاری خدایی انجام دهیم، پدرم نیز از جانبازان دفاع مقدس و پاسداران ولایت است.
آرامشی عجیب
وی در ادامه میگوید: برادرم ستار همیشه با رویی شاد و گشاده با دیگران مواجه میشد تا میتوانست از نیازمندان دستگیری میکرد و برای کمک به دیگران از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. همیشه بعد از بهجا آوردن نماز شب شروع به مطالعه تفسیر قرآن میکرد و پاسخ تمام سؤالاتش را از قرآن مییافت، منزل محقر ستار آرامش عجیبی داشت هر زمان که برای دیدن خانواده به کرمانشاه میآمدم وقتی به منزل ستار میرفتم دوست نداشتم خانه او را ترک کنم آرامش عجیبی در خانه او حاکم بود.
سرانجام تکفیریها نابودی است
خواهر شهید گفت: شهید ستار در خاطرات خود نوشته من شهید خواهم شد و میتوانم ۴۰ نفر را شفاعت کنم. زمانی که به او گفتم که شفیع من نیز خواهی شد و در جواب گفت؛ بستگی به خودت دارد که تا چه حد پایبند به دین و شریعت باشی.
شهادت بالاترین درجه اولیای خداوند است. دوری از ستار برای ما سخت اما شهادتش گوارا و شیرین است، شهید پیش از اعزام به مأموریتش در سوریه به خانواده گفت: من به عشق شهادت میروم برای دفاع از وطن و دین و ناموسم میروم.
بوسه قاسم سلیمانی بر دستان شهید
سردار ساکی از فرماندهان جبهه مقاومت در مراسم تشییع پیکر پاک شهید ستار عباسی گفته بود: اگر شهید عباسی در یکی از عملیاتهای مهم مقابله با تروریستها حضور نداشت بدون تردید یکی از حساسترین شهرهای سوریه سقوط میکرد و تبعات آن بسیار سنگین میبود. بعد از این عملیات ژنرالهای نظامی ارتش سوریه به شهید عباسی پیشنهاد همکاری در قالب این ارتش با مزایای خاص را دادند که پاسخ این شهید بزرگوار حقیقتا درس آموز بود.
وی ادامه داد: شهید عباسی با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد میگوید من سرباز ولایت فقیه هستم و جز در این لباس نمیتوانم خدمت کنم چرا که همه ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت است. شهید عباسی کسی است که سردار قاسم سلیمانی برای همین ایمان او بر دستانش بوسه زده است.
وی در ادامه گفت: روزی بعد از جراحت، دست شهید عباسی مورد عمل جراحی قرار گرفت که بعد از به هوش آمدنش در جای خود نشست و چنانکه حضور کسی را حس کند دست را بر سینه گذاشت و گفت: السلام علیک یا امیرالمومنین(ع).
یاد صحبت های پدر مهربان همسر فداکار خواهر دلسوخته شهید ستار عباسی میافتم که از روزهای خوش گذشته برایم حرف زدند هر چند گفتن از ستار برای آنان ساده نبود از بس که دوستش داشتند آنها برای ما از مردی گفتند که حالا شهید شده حالا آنان ماندهاند و خاطرههای ستار... آنها مانده و دلتنگیهای همه زندگیشان شهید ستار عباسی مرا به فکر فرو میبرد که امروز با دلتنگی های این خانواده که از عزیزشان را داشتند جدا می شوم و مسئولیت خطیری به دوش خود احساس میکنم که نباید پرچمی را که شهدا به ما سپردهاند را به قله عزت و شرف برسانیم و نگذاریم که بر زمین بیفتد.
منبع: کیهان
- ۹۶/۱۰/۱۱