شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام
شب میلاد حضرت زینب(س)، مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ سادهی همیشگیاش آمد. از در حیاط که وارد شد، با خالهام از پنجره او را دیدیم. خالهام خندید: "مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست."
با خنده گفتم: "خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام."
برای صحبت رفتیم اتاق من.
زیاد سوال میپرسید. خاطرم هست که پرسید: "نظر شما دربارهی حضرتآقا چیه؟"
گفتم: "ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت میکنم!"
دلش روشن بود که این ازدواج سر میگیره.
نزدیک در به من گفت: "رفتم کربلا زیر قبه به امامحسین گفتم: برام پدری کنید، فکر کنید منم علیاکبرتون! هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید، برای من بکنید!"
مادرم گفت: بهتره چند جلسه دیگه باهم صحبت کنن.
سر همان ساعتی که گفتهبود رسید. یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه. پرسید نظرت چیه؟
گفتم: همون که حضرتآقا میگن!
بال درآورد. قهقهه زد: یعنی چهارده تا سکه!
از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله! میخواست دلیلم را بداند. گفتم مهریه خوشبختی نمیاره!🙂
حدیث هم برایش خواندم: بهترین زنان امت من زنی است که مهریه او کمتر از دیگران باشد.☺️
همه عجله داشتند که باید زودتر عقد خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم.
همیشه در فضای مراسم عقد، کفزدن و کلکشیدن و اینها دیده بودم.
رفقای محمدحسین زیارتعاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد. البته خدا درو تخته را جور میکند. آنها هم بعد روضه مسخره بازیشان سر جایش بود. شروع کردند به خواندن شعرِ *رفتند یاران، چابکسواران..
چشمش برق میزد . گفت: تو همونی که دلم میخواست، کاش منم همونی شم که تو دلت میخواد!
بابت شکلو شمایل و متن کارت عروسی، خیلی بالاپایین کرد. نهایتاً رسید به یک جمله از #حضرتآقا با دستخط خودشان.
بسماللهالرحمنالرحیم
همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دلها و جسمها و سرنوشتهاست، صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک میگویم.
سیدعلیخامنهای
دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی. انتخابمان برای مغازهدار جالب بود. گفت: من به رهبر ارادت دارم، ولی تابحال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسیش چاپ کنه!
یه روز موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکس صفحهگوشیم اشاره کرد و پرسید: این عکس کدوم شهیده؟
خندیدم که: این هنوز شهید نشده، شوهرمه!
برگرفته از کتاب *قصهدلبری*
خاطرات شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
@ra_sooll
- ۹۷/۰۵/۲۳