من همیشه پیشِتَم
همسر بزرگوار شهید سید رضا طاهر:
قصد داشتم برای اربعین به کربلا بروم.
پیاده روی نجف تا کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا
همه میگفتند:سید محمد را تنها نگذار و نرو؛ بچه در این موقعیت به حضورت نیاز دارد.
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی ندارد، می سپارمش به پدرش. حتما پدرش مراقبش هست که این سفر را برایم جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن.
سید محمد راگذاشتم پیش مادرم و رفتم.
مادرم با جان و دل مراقبش بود.
یک شب که همه خواب بودند، مادرم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار می شود
میبیند او بلند بلند و از ته دل میخندد.
بعد از چند لحظه بیدار میشود و میگوید: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آوُرد. بهم گفت: سید محمد، از چیزی نترس، من همیشه پیشِتَم.»
"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"
@Agamahmoodreza
- ۹۷/۰۵/۲۳