شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

مثل رسول

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۵۰ ب.ظ


روز بیست و پنجم ماه صفر و درست در آخرین روز ماموریتمان محرم شهید شد‌.

بنا بر شرایط موجود خبر شهادت و محل شهادت محرم جز به خانواده و تعداد محدودی از دوستان اعلام نشد و به قول قدیمی ترها آستین بر دهان گذاشتیم و آرام گریه کردیم تا این خبر به گوش نااهلان نرسد.

روز مراسم تشیع محرم من به واسطه حسین با محمد آشنا شدم.محمد شاگرد اول دوره ها بود؛برای همین سعی می کرد نشان بدهد که خیلی راغب به آشنایی و دوستی با کسی نیست.برایم جالب بود که من هم خیلی برای دوستی سخت میگرفتم.بعدها محمد گفت:《توی رفاقت خیلی مشتی و پایه هستی من خیلی دوست داشتم باهات رفاقت کنم.

جزوه محرم تنها یادگاری روزهای سخت و غریبانه حضور ما در سوریه،دست من امانت ماند.هر وقت دل تنگ محرم می شدم سرمزارش می رفتم و به خاطر نشانه ای که به من امانت داده بود از او تشکر میکردم.یک بار وقتی با حاج محمد برای زیارت مزار محرم  رفتیم از حاج محمد خواستم اگر من شهید شدم بالای سر محرم که یک جای خالی وجود داشت به خاک بسپارند.به شوخی به حاج محمد گفتم:(اینجا خوش نقشه است و دسترسی بهدپارکینگ هم راحته).حاج محمد خندید و گفت:(اگه هم من شهید شدم تو برای من همین کار انجام بده).

رفیق مثل رسول 

@ra_sooll

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی