شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

خسته نمی‌شوی؟ تا کِی می‌خواهی از آن سر شهر هر هفته بیایی اینجا؟ آخر دلت را به چه خوش کرده‌ای؟ به یک تکه سنگ سرد؟ نه ! خسته نمی‌شوم برای آخر هفته لحظه شماری میکنم دلخوشم به بوی پیراهن یوسفم که هرچه به این،به قول تو،تکه سنگ سرد نزدیکتر می‌شوم؛ عطرش بیشتر به مشامم می‌رسد گرمای وجودش را هنوز حس می‌کنم حتی اگر زیر

یک تکه سنگ سرد باشد!! غبار از چهره زیبای قاب گرفته اش می زُدایم برایش قصه اتفاقاتی که در طول یک هفته برایم افتاد را تعریف می‌کنم برایش از بچه‌ها و خانه زندگی و موفقیت های دختری میگویم که برایش نشان کرده بودم و خوشحالی میکنم حتی حالا که تقدیر نبود عروسم شود برایش از درد زانویم وقت راه رفتن می‌گویم و آن پسر نوجوانی که یک روز درمیان سری به خانه ام میزند که ببیند کم وکسری ندارم که برایم خرید کند خدا حفظش کند می‌گویم اگر تو کنارم نیستی پسرهای زیادی دارم اما... اما هیچ کدام جای تو را نمی‌گیرند اگر یک هفته بیشتر شود که بوی پیراهنت را استشمام نکنم مریض میشوم مادر..

 روز مادر بر صبورترین مادران زمین، مادران شهدا مبارک . 

@Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی