«فرمانده عاشق»
شهید مدافع حرم مرتضی عطایى (ابوعلى) در کلام ابوطاها ؛ «فرمانده عاشق» بار اولی نبود که میدیدمت، از قبل میشناختمت. ولی دیدنت توی حلب، قند توی دلم آب کرد. فقط مانده بود از خوشحالی بال دربیاورم. سخت تو را در آغوش گرفتم و چندبار صورتت را بوسیدم. کم چیزی نبود! تو، ابوعلی! فرماندهای که بچههای فاطمیون عاشقت بودند و نامت از سر زبانشان نمیافتاد، برگشته بودی منطقه و حالا قرار بود سایهات روی سر من و بچههای فاطمیون باشد. من فرمانده گردان بودم و تو رئیس ستاد تیپ. سَرسَرى هم که به چارت نگاه مىانداختیم مىشدى نفر سوم تیپ ولى خُلق و خوىات هیچ جوره شبیه فرماندهان نظامى رده بالا نبود. تواضعات، مهربانىات، علاقهات به بچهها، اخلاصت عجیب و غریب بود. شجاعت، دلاورى، فهم نظامى و طراحى عملیاتت هم حرف نداشت. تو جنگ ندیده بودى که در کنار ابوحامد، حجت، سید حکیم و دیگر فرماندهان شاخص فاطمیون توانایىهاى بالقوهات به فعلیت رسیده بود و حالا براى خودت یک رزمنده و فرمانده تمام عیار بودى. فرماندهى با یک شخصیت چند بعدى و خاص و هر بعد وجودت کافى بود تا نیروهایت پروانهوار دورت جمع شوند. یادت مىآید بیل به دست روى جاده منتهى به ساختمان فرماندهى تیپ مشغول کار بودى که آمدم سراغت. تو حتى براى چاله و چولههاى جاده هم نگران بودى که مبادا مردم سوریه که مىآیند و مىروند اذیت شوند. یادت هست یکى از بچههاى شر و شلوغ انداخت به شوخى و گفت: «ابوعلى! این کارها رو مىکنى، فکر مىکنى شهید مىشى؟! نه! تو شهید نمىشى.» و تو فقط لبخند زدى و بیل را محکمتر توى دل خاک فرو بردى. اصلاً دیوانه همین متانت و صبورىات بودم.
منبع: ماهنامه فکه، شماره ١٧٢، شهریور ١٣٩٦
فرمانده عاشق
@zakhmiyan_eshgh
- ۹۹/۰۵/۱۰