شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

فرمانده‌ای که دوبار شهید شد ۱

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۲ ق.ظ

فرمانده‌ای که دوبار شهید شد (روزبه هلسیایی)

 روزانه ۱۸ نوع دارو می‌خورد و ۲-۳ تا اسپری تنفسی می‌زد؛ زمان شهادتش از سوریه،کیسه‌ای پر از دارو برگرداندند. دوستانش نقل کردند که روزبه گفته بود: «شفایم را از حضرت زینب گرفته‌ام و دیگر نیازی به دارو ندارم.» فرمانده‌ای که دوبار شهید شد به گزارش جهان نیوز، «روزبه هلیسایی»، فرزند پنجم خانواده‌ای یازده ‌نفره است که 5 برادر و 3 خواهر دارد. دو برادرش، «رضا» و «صادق» در جنگ تحمیلی با اختلاف کمتر از دو ساعت در 7 اسفند 1365 به شهادت رسیدند. خودش جانباز 70 درصد دفاع مقدس بود. به‌عنوان مستشار و مسئول عملیات سپاه در سوریه با نام جهادی «ابوصادق» حضور پیدا کرد، در تاریخ 31 فروردین 1394 به شهادت رسید و هنوز پیکر مطهرش برنگشته است. پای صحبت‌های «رضوان هلیسایی» برادر کوچک «روزبه»، «رضا» و «صادق» نشستیم تا کمی با این خانواده کم‌نظیر آشنا شویم: فر‌مانده فروتن روزبه از نظر برخورد، روش و منش بسیار عالی بود؛ همیشه خنده‌رو بود. امکان ندارد که عکسی از روزبه ببینید و لبخند به لب نداشته باشد. روزبه در خانواده ما از نظر خلق‌وخو زبانزد بود. امکان نداشت کسی از او کاری را بخواهد و انجام ندهد؛ به هر نحو و هر کیفیتی بود آن کار را انجام می‌داد. فوق‌العاده مؤمن و متعهد بود. روزبه خودش را از کسی بالاتر نمی‌دانست برای همین جمعی از هم‌رزمان ایشان از لشکر فاطمیون یک هفته بعد از شهادت روزبه به منزل ما آمدند که از ما حلالیت بطلبند. آنها می‌گفتند: «ما یک هفته بعد از شهادت آقا روزبه متوجه شدیم ایشان کی بوده. تازه متوجه شدیم ایشان سردار بوده. ما فکر نمی‌کردیم که ایشان چنین درجه‌ای داشته باشد. ایشان هرازگاهی می‌آمد به ما سر می‌زد. اگر آمپولی داشتیم برای ما می‌زد؛ اگر دوخت و دوزی داشتیم برای ما انجام می‌داد. یک‌وقت‌هایی می‌آمد موهای ما را اصلاح می‌کرد و گاهی برای ما غذا درست می‌کرد. ما چه کارهایی با ایشان کردیم که اصلاً نباید می‌کردیم!» کمک مؤمنانه «روزبه» برای حدود 15 نفر از دوستان و یا منسوبین به دوستانش به خواستگاری رفته بود؛ یعنی هر وقت آقای داماد مشکل سرپرست داشت، روزبه همراهش می‌رفت و شرایط ازدواج را جور می‌کرد. قول آشپزیِ غذای مراسم‌ عروسی را می‌داد و مقداری از مخارج را متقبل می‌شد. همچنین برای تهیه جهیزیه از جاهای مختلف کمک جمع می‌کرد. «روزبه» همیشه وقتی کارها را انجام می‌داد ناگهان غیب می‌شد و دیگر کسی او را نمی‌دید. همه می‌گفتند: «آقا روزبه کجاست که ازش تشکر کنیم؟» ولی دیگر کسی او را نمی‌دید. شهید زنده «روزبه» در عملیات بدر سال 1362 مجروحیتش خیلی شدید بود به‌طوری‌که خبر شهادتش را دادند و ما برای گرفتن پیکرش به بیمارستان رفتیم. خیلی پدرم ناراحت و بی‌تاب بود. هرچقدر منتظر ماندیم خبری نشد. پدرم به خانم پرستاری که در آنجا بود گفت: «چرا این‌قدر ما را معطل کردید؟ ما بیشتر از 7 ساعته که اینجا منتظریم پیکر پسرمان را تحویل بگیریم.» خانم پرستار گفت: «من که رفتم پیکر را بیارم و تحویل بدم دیدم که آن پلاستیکی که در سردخانه بوده بخار کرده. این بود که من از دکتر خواستم که ایشان را ببریم به اتاق احیا و اکنون ضربان قلبش برگشته و باید اجازه بدید ببینیم چه پیش می‌آید.» این بود که از روزبه به‌عنوان شهید زنده هم یاد می‌کردند. بعد از گذشت دو ماه از بیمارستان مرخص شد. شفا از حضرت زینب (س) آن‌قدر خستگی‌ناپذیر کار می‌کرد که من همیشه به او می‌گفتم: «آخه روزبه یک ساعت استراحت به خودت بدی بد نیست.» در عملیات بدر سال 1362 یک ‌چشمش را از دست داد. بیش از هفتصد ترکش در بدنش بود. با توجه به اینکه مشکلات شدید ریوی داشت، می‌توانست دیگر سر کار نرود و استراحت کند ولی از اینکه دو برادر دیگرم شهید شدند خیلی ناراحت بود. این سه برادرم همیشه با هم بودند. همیشه می‌گفت: «چرا اون‌ها رفتند و من نرفتم.» برای همین یک روز فعالیت خودش را متوقف نکرد. روزانه حدود 18 نوع دارو می‌خورد و دو الی سه اسپری استفاده می‌کرد. زمان شهادتش از سوریه کیسه‌ای پر از دارو از ایشان برگرداندند. دوستانش نقل کردند که روزبه گفته بود: «شفایم را از حضرت زینب گرفته‌ام و دیگر نیازی به دارو ندارم.»

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی