شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۲
فروردين


پاسدار بسیجی روح الله عالی که برای حفظ امنیت مرزهای شرقی کشور 

مقابل تروریست ها شب گذشته به درجه رفیع شهادت نائل شد.

@jamondegan



بسم رب الشهدا و الصدیقین

مدافع حرم حضرت زینب

« روح الله امیری »

اعزامی الـبرز[کرج]  به برادر شهیدش نور الله امیری پیوست.

@Haram69

  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين

 

سلام بابا.....

یه چند دقیقه ایی میخوام پای حرف های دخترت بشینی

میدونم همیشه کنارم هستی

میدونم منو میبینی

میدونم کمکم میکنی

میدونم تنهام نمیزاری

میدونم......

ولی بابا میدونی 3سال که کادو روز پدرم یه شیشه گلاب و یه شاخه گل 

ولی بابا میدونی هم کلاسی هام همش میگن فاطمه سادات من برا بابام پیراهن خریدم و من فقط نگاهشون میکنم

ولی بابا میدونی وقتی میبینم باباهاشون میان جلو مدرسه دنبالشون چقدر گریه میکنم

بابا.....

به سنگ مزارتم قانع ام

به عکس های گذشته قانع ام

به تمام خاطراتت قانع ام

قانع ام که رفتی برای اینکه بی بی رقیه دوباره اسیر نشه

دوباره.....

بابا جونم،مامان برام روضه 3ساله ی ارباب رو تکرار میکنه که کم تر دلتنگ بشم

ولی بابایی میخوام بگم امشب دیگه نمیتونم 

فاطمه ساداتت کم اورده

امشب همه بابا دارند،ولی من....

امشب همه جشن میگرن،ولی من.....

امشب همه بغل پدر هاشون میخوابن،ولی من.....

امشب و هزار شب دیگه من بدون پدرم

میخوام بگم بابایی خیلی دوست دارم

اینجاست که بگم حاضر ام همه زندگی رو بدم تا پدرم فقط یه شب دیگه کنارم باشه

بابای شهیدم روزت مبارک

میدونم این متن رو کسی میتونه درک کنه که پدری نداره وفقط نگاهش به آسمان هست

https://telegram.me/joinchat/CJu9MUC-fhmVz7FpaW044w

  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين


پدر جان خواستم بعد از شهادتم گمنام بمانم ولی بیقراریهایت را نتوانستم تاب بیاورم....

شهیدمدافع حرم سیدمیلادمصطفوی

روز پدر 

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين

 همسرشهید علی اصغر شیردل

 من و علی آقا همیشه عادت داشتیم وقتی میرفتیم مسافرت وصیت نامه مینوشتیم،به همدیگر هم سفارش میکردیم که هیچ کس نباید بخونه.

این دفعه هم مثل همیشه علی آقا قصد کرد که وصیت بنویسه،من بهش گفتم که چرادوباره میخوای بنویسی ،سری قبل که نوشتی هنوز هست دوباره ننویس ،ولی گفت نه میخوام یه سری تغییرات توش بدم.

صبح روز 13 فروردین بود،روزی که همه به فکر گردش و تفریح بیرون از خونه به همراه خانواده بودند،ایشون به فکر نوشتن وصیت نامه بودند،  بعد از اذان صبح وضو گرفت،نماز خوند و کاغد و قلم برداشت شروع کرد به نوشتن،یه نوشتن طولانی و متفاوت تر از همیشه.

نوشتن علی آقا تا ساعت 8 یا 9 صبح طول کشید،یعنی حدود 4 ساعت ، حسابی روی مطلبی که داشت مینوشت تامل میکرد انگار میدونست قراره اتفاقی بیوفته ، میخواست یه چیزی بنویسه که خیلی جامع و کامل باشه، تمام اهدافش از این ماموریت و توصیه هایش برای تک پسر 5 ساله خود و نگرانی هایش را برای من، پدر و مادر و خواهرانش توضیح داده. بعد از آن نامه را برداشت گذاشت لای قرآن و به من سفارش کرد تا شهید نشدم به این دست نزنی.

من خیلی ناراحت شدم و گفتم حالا مگه قراره شما شهید بشی،شهید شدن که به این راحتی نیست.

مثل همیشه وقتی دید من ناراحت شدم بحث رو عوض کرد و رفت سمت امیرعلی که خواب بود.

فقط ایستاده بود و نگاهش میکرد آنچنان با محبت به صورت امیرعلی نگاه میکرد که من با تمام وجودم  عمق نگاهش رو حس کردم.



  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين

همسر شهید قربانی درباره همسرش می‌گوید: 

«روح‌الله هدفمند و قانونمند بود و برای تمام روزهایش برنامه داشت و برای هر فعالیت کوچک و بزرگ یادداشت می‌نوشت تا بتواند آن کار را با برنامه‌ریزی و تنظیم لوازم و مقدماتش به بهترین نحو انجام دهد. حتی برای یک سفر کوتاه یا دیدار با پدرش هم برنامه‌ریزی می‌کرد. سال که نو می‌شد یک تقویم برمی‌داشت و برنامه‌های یک ساله را می‌نوشت. می‌گفتم: چرا این کار را می‌کنی؟ می‌گفت: اینجوری احساس مفید بودن می‌کنم. روی هر‌کاری که انجام می‌دهم خط می‌زنم؛ بعد که بر می‌گردم می‌بینم چقدر کار انجام شده و چقدر انجام نشده. حتی برای آشپزی در هفته هم برنامه داشتیم. البته چون عاشق بیفتک و ماکارونی بود در هفته حتماً برایش درست می‌کردم.» 

 «روح‌الله به سوریه نرفت که شهید شود. او برای هدفش رفت که دفاع از ارزش‌ها و اعتقاداتش بود. او مثل همه جوانان کشورم سرشار از امید و آرزو بود. دوست داشت سردار شود و 5 بچه داشته باشد. روح‌الله از شاگردان ممتاز دانشکده بود. به زبان‌های عربی و انگلیسی مسلط بود و تصمیم داشت که در آینده به زبان آلمانی هم تسلط پیدا کند. نقاش بود و خط می‌نوشت. همیشه از اهدافش حرف می‌زد. با حوصله بود؛ آنقدر که برای خرید کوچک‌ترین وسیله کلی وقت می‌گذاشت. مثلاً وقتی برای خرید یک روسری بیرون می‌رفتیم این‌قدر پیگیر بود که من خسته می‌شدم ولی او نه.»

 «خوشبخت‌ترین دختر دنیا هستم»

 «آنقدر زندگی‌ام با روح‌الله پربار بود که نمی‌توانم یک لحظه احساس کمبود کنم. دلم می‌خواهد این را به همه افرادی که مرا به‌عنوان عروس جوان یک مدافع حرم می‌شناسد بگویم. من خوشبخت‌ترین دختر دنیا هستم. همسری داشتم که مرا با عملش همنشین تقوا کرد. در 2 سالی که زیر یک سقف بودیم بهترین و قشنگ‌ترین لحظه‌های زندگی را تجربه کردم. آنقدر که‌گویی 10سال با او زندگی کرده‌ام. حالا هم ناراحت نیستم. البته در خلوتم به روح‌الله می‌گویم که اگر با مرگ عادی ترکم کرده بودی یک لحظه هم دوام نمی‌آوردم. اما شهادت سعادتت بود و من به این سعادت و عاقبت به خیری تو رشک می‌ورزم. از همان دوران نامزدی خیلی مواقع در کنارم نبود و من تنها بودم ولی چون می‌دانستم که روح‌الله عاشقانه کارش را دوست دارد و از کارش لذت می‌برد و در راه انجام وظیفه تلاش می‌کند به همین دلیل هیچ‌وقت دوست نداشتم جلوی آرزوهایش را بگیرم. چون اگر از او می‌خواستم که نرود و روح‌الله به خاطر من نمی‌رفت مطمئن بودم که از درون اذیت می‌شود و خدا را شکر می‌کنم که به من این توانایی را داد که هیچ‌گاه به دلیل نبودن‌ها و رفتن‌هایش گله نمی‌کردم.»

 این پیامک را روح‌الله‌ برایم فرستاده: روح‌الله من، راه و رسم دلش را چه زیبا عوض کرد و رفت: 

باید که رسم و راه دلم را عوض کنم/ شد شد، نشد نگاه دلم را عوض‌ کنم/ یا باید آن حبیب بیاید شکار دل/ یا من چراگاه دلم را عوض کنم/ با این سلیقه هیچ نصیبم نمی‌شود/ باید‌خواهی نخواهی دلم را عوض کنم.

@shahid_ghorbani

  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين

‍ پسرم ؛ تو به من درس زندگی دادی، زندگی در مسیر اهل بیت؛ همان زمان که گفتی : 

مادر این همه انسان میروند حسینیه ها و برای امام حسین عزاداری میکنند همه آن الکی است؟

اگه راست میگین اجازه بده من برم و از خواهرش دفاع کنم؛ به من میگفتی که تورا وقف علی اصغر و علی اکبر حسین کردم !!

دیگه حرفی نداشتم! شرمندگی در مقابل فرزندم که به فهم وشعورو درک بالا رسیده بود...

در تاریخ 1377/1/1 در استان اصفهان به دنیا آمد. مرتضی پسر خیلی دلسوز برای خانواده و فامیل بود از بچگی احساس مسیولیت نسبت به همه اهل خانواده و 'فامیل داشتند ، و تعصب فراوانی به دین و مذهب داشتند.

پدرشان به خاطر علاقه زیادی که به مولا علی علیه السلام داشتند اسم سید مرتضی رو برای ایشان انتخاب کردند.

عشق و علاقه خاصی به اباعبدالله داشت و در محرم و صفر از جان و دل خدمت میکرد.

در هیئت ها و مساجد چای میداد، و تا ساعت ۲ شب دیگ های بزرگ نذری اباعبدلله را میشست و آخر شب به خانه بر میگشتند....

مادر سید مرتضی از آن لحظه ای خداحافظی با پسرانش به سوریه میگفت که از آنها خواسته بود که هیچ وقت همدیگر و تنها نگذارند و مواظب هم دیگه باشند.

سید عباس ، دایی سید مرتضی تعریف میکند که هر عملیاتی پیش می آمد بی خبر می رفت اسم می نوشت و من هم مجبور بودم به خاطر قولی که به خواهرم داده بودم دنبالش برم...

در یکی از عملیات ها که داوطلبانه سید مرتضی به همراه دایی اش و هفت نفر از بچه های  فاطمیون که برای پیشروی به خط دشمن رفته بودند ، با پیروزی برگشتند ، و خیلی مورد تشویق فرمانده قرار گرفتند.

در یک عملیات دیگر که باز هم دایی اش به همراهش رفته  بود، دو داعشی را به اسارت می گیرند یکی از آن ها را سید مرتضی و دیگری را سید عباس گرفته بود.

همان شب به پدرش زنگ زد و خیلی خوشحال بود می گفت: بابا بالاخره یکی از آنها را زنده گیر آوردم تا ازش سوال کنم به چه حقی به حرم عمه ما جسارت می کنند... 

ولی آخرین بار که به سید عباس زنگ زدیم گفت مرتضی نیست و گم شده، در آخرین عملیات ۵ کیلومتر همراه سید علی اصغر و سه نفر از همرزمانش به قلب دشمن نفوذ می کنند و به کمین می خورند و به درجه شهادت نائل میگردند...

روحش شـاد و یـادشـان گــرامـے

گـروه فرهنگـے سـرداران_بے_مرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

  • دوستدار شهدا
۲۲
فروردين


در سالهای جنگ تحمیلی نذر کردم که اگر صلح برقرار شود و جنگ اتمام پیدا کند سمنو بپزم و بعد از اتمام جنگ هر ساله این نذر را ادا کردم اما در چند سال اخیر به علت ناتوانی جسمی و کهولت تصمیم گرفتم که سمنو نپزم اما حاج احمد میگفت نگران نباش مامان این نذر حضرت فاطمه "س" هست ما کمکت می کنیم و خدا هم بهت توانش رو میده 

همیشه روز مقرر صبح زود همراه با خانوادش برای کمک می آمد گندم های سمنو را که کاشتم منتظر بودم، این بار دور تر رفته بود

تو کشور غریب چشم انتظار بودم هر روز گندم ها رو آب میدادم حس میکردم وقتی گندم ها رسید که بخوام سمنو بپزم حاج احمد هم به رسم هر ساله میاد کمک اما گندم ها رسید روزی که خواستم سمنو بپزم حاج احمد اومد اما "خبر شهادتش" اومد.

 آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۲۱
فروردين


سردار شهید آزاد خشنود ،

 کسی بودکه پیکر مطهر همرزمش سردار شهید 

حاج محسن الهی رابه عقب برگرداند.

روحش شادویادش گرامی.

رفیقان میروند نوبت به نوبت...

@molazemanharam69

  • دوستدار شهدا
۲۱
فروردين

۲۱ فروردین ، اولین سالروز شهادت شهید عقیل شیبک / زاهدان


۲۱ فروردین ، اولین سالروز شهادت 

شهید مدافع حرم حسینعلی کیانی/ زاهدان

  • دوستدار شهدا
۲۱
فروردين


همکار شهید زرهرن :

 یکی از مهمترین شاخصه های بارز مرتضی این بود که برای نماز جماعت ظهر و عصر در پادگان همیشه زودتر از همه کارکنان در مسجد حضور پیدا می کرد و از آنجا که صف اول نماز به تعداد پنج نفر و آن هم اکثرا جای مسئولین بود ولی ایشان پشت سر امام جماعت نماز می خواند؛ من به این موضوع که یکی از کارکنان عقیدتی و خادم مسجد بودم خیلی غبطه می خوردم تا اینکه برای اعزام به سوریه رکن یکم تیپ ثبت نام می کردند.

روز اعزام فرا رسید، 

فرمانده تیپ ،داوطلبان را فراخواند یکی از آنها در مرخصی بود از آنجا که حضرت زینب ( س) نفرات را گلچین کرده بود، 

مرتضی دستش را بالا برد و از فرماندهی اذن اعزام گرفت، خلاصه اعزام شد و روز ۲۱ فروردین خبر شهادتش را دادند، 

آنجا بود که بغض دلم ترکید و به خود گفتم :

آنکه عیارش بیشتر پیش خدا محبوبتر، کسی که عاشق صف اول نماز بود الان همه عاشقشند.

۲۱ فروردین ؛ اولین سالروز شهادت 

تکاور ارتش جمهوری اسلامی 

شهید مدافع حرم ،سرهنگ مهندس مرتضی زرهرن گرامی باد.

  • دوستدار شهدا