شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۶
تیر


شهید منصوری در حادثه منای در میان حجاج حضور داشت و مجروح شد. او پس از بازگشت از حج در سال 1394 و مصدومیتش در آن واقعه تأسف‌بار، تاب حرمت شکنی‌ها و تعرض‌های بی‌حد و مرز تکفیری‌ها را نیاورد و  به جمع رزمندگان مدافعین حرم در سوریه پیوست. ایشان در 20 خرداد 95 در منطقه کفر حمره «شهرک حمیره» در نزدیکی منطقه خان طومان سوریه به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. بخاطر علاقه ی زیادی که به جده ی خود حضرت فاطمه زهرا (س) وفرزندشان  امام حسین (ع) داشتند از ناحیه ی پهلو و گردن مورد اصابت گلوله واقع شدند. و اینک در گلزار شهدای شهرستان نیشابور در کنار سایر همرزمان خود آرام گرفته اند او پنجمین شهید مدافع حرم نیشابور است.


  • دوستدار شهدا
۰۶
تیر

با آقا کمیل رفته بودیم نمایشگاه شهید کاظمی نمایشگاه خیلی جامع و کاملی بود، صحنه های جنگ و انقلاب با دقت فراوان و خیلی زیبا طراحی شده بود

آقا کمیل اصولا آدم پر احساسی بودند تو هر غرفه ای که وارد میشدیم ایشون نقش شهید یا فرمانده یا راننده ماشین رو با مهارت تمام بازی میکردند

یکی از غرفه ها مربوط به شاخه های انحرافی ادیان بود ایشون تو غرفه شیعه انگلیسی توقف زیادی کردند و خیلی از کتاب ها و سی دی های اون غرفه رو خریداری کردند و مطالعه کردند چون فرقه انحرافی شیعه انگلیسی افکار پلیدی داره که دقیقا برای ضربه زدن به اسلام و تشیع طراحی شده و شیعه باید دشمن شناسی عمیق و دقیق داشته باشه.

《و این سیره شهداست که در هر زمانی دشمن شناسی قوی دارند》

بنابراین در هر کار یا عملی که این فرقه(شیعه انگلیسی ) تاکید بر انجامش داره باید با تردید و دقت بازنگری کرد.

 @Agamahmoodrez

  • دوستدار شهدا
۰۶
تیر

همسرم

با وجود پرمهر و نگاه گرمت ،دنیایی از پاکی، صداقت و صمیمیت را برایم به ارمغان آوردی

برای توصیف مهربانی‌ات واژه‌ها یاری نمی‌دهند. تا ابد به تو وفادار خواهم ماند

سالروز شکفتن گل وجودت را عاشقانه تبریک می‌گویم . .

درکنارم نیستی و ندارمت و خاطره های با تو بودن برایم زنده میماند تا ابد

چندین ماه است که تو را به آغوش خاک سپردیم..

خاکی که از من خوشبخت تر است ..

چندین ماه است که بوسه بر مزار بی نام و نشان و خاکی ات میزنم و داغ این بوسه های خاک آلود ،داغ ترم میکند.... 

غریبانه و بی نام و نشان زیستی و بی نام و نشان خاکت کردند و ماههاست خبری از تو نمیگیرند..

تو برای حفظ حرمت حرم بانویی رفتی که سالهاست دوستدارانش تنها نگذاشتنشان و با غیرتان و جوانمردان سرزمینم برای حفظ حرمت حرم این بانو  از جان خویش هم گذشتند..

امیدوارم به خاطر آبروی عمه ی سادات، همانکه برای دیدن حرمش سر از پا نمیشناختی به زودی نام و نشانت را به روی سنگ مزارت ببینم...

بماند که نام و اعتبار شهدا را هم،اویی میدهد که اعتبار داد...اما.....مسولین سرزمینم!!!!!!!!!!!...

برای افرادی که برای خواندن فاتحه بر سر مزار شهیدم می آیند جای سوال است که چرا قبر این شهید بی نام و نشان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا چرا؟؟؟؟؟

کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبار

@shahid_mostafa_safaritabar

  • دوستدار شهدا
۰۶
تیر

اولین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم سرور هاشمی از  لشکرفاطمیون

@jamondegan


«اولین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم 

شهید ظریف یعقوبی از لشکرفاطمیون»


سالروز شهادت شهیدمدافع حرم سیدحسن حسینی از لشکرفاطمیون را گرامی میداریم

@jamondegan


  • دوستدار شهدا
۰۴
تیر

دل من تنگ همین

یڪ لبخنـــد 

و تـــو در 

خنده مستانہ خود 

مےگـذرے 

نوش جانتـــ 

امّـا ...

گاه گاهـے

بہ دل خستہ ما هم‌ 

نظــرے ...

شهید حسن رجایی فر


@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۴
تیر

« بِسـم ِ ربـــــِّـ  الشــُّـهـداءِ  والصِّـدیقیــن »

خاطرات شهید

چند روز بود که حامداز سوریه به بیمارستان بقیةالله تهران منتقل شده بود که روزی سردار قاسم سلیمانی با هیئت همراهشون برای ملاقات حامد تشریف آوردند. 

ابتدا سردار بدن آقا حامد رو بوسیدن و بعد شروع به گریه کردند. شدت گریه طوری بود که احساس کردیم بابت مجروحیت و بدن پر از ترکش حامد گریه می کنند.

کمی بعد که آروم شدند، فرموند: مبادا فکر کنید من به زخم های حامد عزیز گریه میکنم، نه من بابت این گریه میکنم که یکی از شجاع ترین نفراتمو از دست دادم. هر وقت یه مأموریت مشکل و پر خطر بود حامد همیشه داوطلب بود.

به نقل از برادر شهید حامد جوانی

بہ مناسبت سالگرد شهادت 

ڪانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر

صد ترکش و جراحت به شهادت حسین  شهادت می‌دهند  

نیمه شب تن بیمارش را با هزار مشقت روی جانماز می‌کشاند و با صدایی دردآلود با خدا مناجات می‌کرد. خدایا با این همه درد و رنج چه کنم. دیگر نه پایی برای رفتن دارم نه جانی برای ماندن. من که شهادتم را از تو خواسته بودم.   آنقدر گریه می‌کرد تا پلک‌هایش سنگین می‌شد و به خواب می‌رفت. دل این مادر رنج کشیده پر است از بی‌مهری‌هایی که بعد از جانبازی حسین  تا حالا بر جانش تازیانه می‌زند. می‌گوید: پسرم برای اعزام به سوریه خودش را به هر دری می‌زد. بالاخره با هویت یک مهاجر به نام «حسین حسینی» به سوریه اعزام شد. یک شب زنگ زد و از همه حلالیت گرفت. همان شب عازم منطقه جنگی شد. هفت روز از بیمارستان بقیه‌الله تهران زنگ زد. سراسیمه خودم را به بیمارستان رساندم. الهی هیچ مادری این روز را نبیند. همه بدنش باند پیچی و زخمی بود. بدنش بیشتر از صد  ترکش خورده بود. بعد از انجام چند عمل جراحی از بیمارستان مرخص شد. او را به خانه آوردیم اما هنوز هم بدنش پر از ترکش بود. چندین بار به بیمارستان‌های مشهد مراجعه کردیم اما کار زیادی برایش انجام ندادند. بارها خودش با تیغ ترکش‌های کوچک را از دست و پایش در می‌آورد. یکی از ترکش‌ها درست در کنار قلبش نشسته بود. شب و روز از درد ناله میکرد و به خود می‌پیچید آخرش یک شب روحش به آسمان‌ها پرواز کرد و برای همیشه راحت شد. گواهی فوتش را پزشک قانونی صادر کرد وقتی خبر شهادتش را به دفتر فاطمیون دادیم گفتند روح الله با هویت یک مهاجر به سوریه رفته برای اثبات شهادتش باید جنازه را به ما تحویل دهید تا مدت چهار ماه یا کمتر هویت اصلی‌اش ثابت شود. اما کدام مادر راضی می‌شود جنازه پسرش بعد از هشت ماه ضجر کشیدن در سرد خانه بماند. می‌خواستم زودتر به خاک سپرده شود تا آرام و آسوده بخوابد. هرچند جنازه‌اش با نام شهید مدافع تشییع شد و اسمش هم در لیست شهدا ثبت است ولی من و دخترم فاطمه هر روز با پرونده پزشکی او از دفتر فاطمیون به پزشک قانونی و از آنجا دوباره به دفتر فاطمیون می‌رویم تا شهادتش را ثابت کنیم. اما هنوز هم شهادت روح الله در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. این درحالی است که صد ترکش و جراحتی که در پرونده‌اش ثبت شده به شهادتش شهادت می‌دهند.

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


سلام خدابر شهید هادی ایمانی 

شما از نسل عباس هستید طاقت غم دیدن زینب را ندارید اما غیرت شما وهبی ست تازه دامادی که عشق دنیوی خود را فدای عشق زینبی اخروی خود کردچرا که بصیر است میداند دنیا فانیست

درود حضرت فاطمه زهرا بر دل صبور همسر شهید هادی ایمانی همسری فدای زینب سلام الله کردید که حتی دنبال دریافت ان ها نبودید این منش دررفتاراهل بیت میگنجدچراکه مادر  سادات سال هاست در بی نشانی ارام گرفتند

سلام و عرض ادب داریم خدمت همسر شهید هادی ایمانی برامون از خودتون یه بیوگرافی کوتاه بگید؟

مریم السادات حسینی هستم متولد ۱۳۶۵

 آشنایی تون با هادی ایمانی چطور بود ؟ ملائک و معیار شما برای زندگی با این بزرگ مرد چی بود؟ ایا تحصیلات و شغل و پول مد نظر تون بود؟

با خاله و خود شهید هم دانشگاهی بودیم ملاکام ایمان و صداقتشون بود و اصلا پول و مدرک برام مهم نبود

توی زندگی چطور به رشد و کمال هم کمک میکردید و در مقابل اختلاف سلیقه ها و مشکلات چطور کنار میومدید؟

متاسفانه به زندگی مشترک نرسیدیم.

زمزمه مدافعان حرم چطور به گوش همسر تون رسید و اون لحظات ایشون به چه چیز فکر میکرد؟

قبل عقد هم اعزام میشدن فکرشون دفاع از حرم اهل بیت بود

آیا شما تا به حال فکر از دست دادن همسر تون رو کرده بودید ؟ به مرگ یا شهادتش فکر کرده بودید؟

بله اماده خبر شهادتش بودم

مبارزات جهادی شهید ایمانی در چه تاریخی و از چه طریقی آغاز شد؟ایشون بسیجی بودن یا سپاهی؟

پنج ماه قبل شهادتش بسیج دانشگاه

آیا ایشون برای شهادت رفتن یا برای دفاع؟تا حالا شده بود به شهادت فکر کنن

هردو

در چه روزی به شهادت رسیدن و در چه منطقه ای ؟ آیا پیکر ایشون برگشت؟

۵فروردین ۹۵ روز تولدم چهار روز بعد عقدمون حلب سوریه و برنگشت

حضرت زهرا هم گمنام موند آیا دوست دارید همسرتون از فیض مهمانی حضرت زهرا محروم بشه و برگرده؟ درد و دلتون با حضرت زهرا چیه؟

نه هر جور خودش راضیه منم راضیم

دوست دارید چه سوالی رو ازتون می‌پرسیدم که از قلم افتاده؟ آیا توی این مدت از حرفی ناراحت شدید ؟

ممنون سوالات عالی بود از نیش زبون خیلی ها که ناراحتم میکنن

آیا شهید وصیت نامه ای داشتن؟ توصیه شهید در باب ولایت فقیه و امت چی بود؟

بله مارو به پیروی از رهبری و ادامه راه شهدا دعوت کردند

صمیمانه ازتون تشکر میکنیم که وقت تونو در اختیار ما گذاشتید التماس دعا

شادی روح شهدای اسلام و شهدای مدافع حرم به خصوص شهدای گمنام که در عاشقانه ی مادری به سر میبرند صلوات

@molazemanharam69

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


با خانمِ شهید امتیاز باهم رفته بودیم سوریه در انجا باهم اشنا شده بودیم..

از نگرانی روزهای بی خبری و شهادت همسرشون تعریف کردند:

گفتند: "هنوز من اطلاعی از شهادت همسرم پیدا نکرده بودم

که در خواب دیدم که لباس نو و خوشگل پوشیده و در گردنشان هم گل های رز تازه و خوش بو اویزان هست.. و علاوه بر این یه نور

هم ازشان ساطع می شد.

 من فکر میکردم که ایشان اینجا ازدواج کردند که اینقدر خوشحال هم هستند

خیلی نگران بودم تا اینکه خبر دادند همسرم زخمی شدند و باید به ایران سفر کنم... که وقتی اینجا امدم فهمیدم  که معنای خوابم چیست و به چه مقام بالایی رسیدند و در خواب چرا اینقدر خوشحال بودند.."

اتفاق بسیار زیبایی هم درهمین سفرمان در سوریه افتاد که مربوط به این شهید عزیز بود:

"هنوز برای خانواده شهدا مراسم نگرفته بودن ما باهم در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها بودیم یعنی خبر نداشتیم که مراسم چنین با شکوهی قرار هست برگزار بشه...

در اون حال و اوضاع همسر شهید امتیاز گفتند که در خواب دیدن که شهید امتیاز برای بچه هایشان هدایایی آوردن و هدایای که تعریف کرده بودند؛ عینا بعد از اون مراسم به بچه هایشان تقدیم شد..!!

 از حیرت و تعجب سکوت کردم که چیز هایی که همسر شان گفت که شهید برای بچه هایشان اوردند دقیقا همون چیزهایی بود که به بچه ها تقدیم شد."

خاطره ی شهید گرانقدر مدافع حرم از تیپ زینبیون شهید امتیاز حسین  از زبان همسرشان، به روایت بانو خانم موسوی همسرِ اقا سید عباس موسوی ؛ موسس  زینبیون..

شهدای پاکستانی مدافع حرم 

شهدای مظلوم تیپ زینبیون 

https://t.me/shahidetezaz

  • دوستدار شهدا