شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۹
تیر


مثل شهدا من اهل پرواز شدم 

در معرض پایان،ولے آغاز شدم...

 مارا بہ ڪجا ڪشیده عشـق حرمت

ایرانیــم و ســوریہ سـربـــاز شدم...

شهید مدافع حرم

علی اکبر شیرعلی

آغاجاری

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۹
تیر


@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۹
تیر


بعد از حماسه خان طومان دلتنگی ات رفیقانت را بی تاب می کرد

از مشتاقی و خلیلی و ... 

میگفتی و های های گریه میکردی

پاسدار رشید سپاه اسلام صحابه آخرالزمانی حضرت رسول الله (ص)  میثم علیجانی از تکاوران گردان صابرین لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا مازندران

از مربیان گروه مستشهدین 

جانباز مدافع حرم و جامانده از قافله شهدای خان طومان 

شب گذشته در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در شمال غرب کشور  به خیل عظیم شهدای مدافع وطن پیوست...

هنیألک الشهادة

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۶
تیر

دکتر احمدرضا بیضائی:

 یکى از مسئولین مستقیمش میگفت: "ماه رمضان بود، رفته بودم بادینده (منطقه اى کویرى در اطراف ورامین) که محمودرضا را آنجا دیدم. مهمانانى از حاشیه خلیج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش میداد. 

نقطه اى که محمودرضا در آنجا آموزش میداد در عمق ١١٠ کیلومترى کویر بود. گرماى هوا شاید  ٤٥ درجه بود آنروز ولى روزه اش را نشکسته بود در حالیکه نیروهایش هیچکدام روزه نبودند و آب مى خوردند. 

محمودرضا میگفت :من چون مربى هستم و در مأموریت آموزشى و کثیر السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم. حقا مزد محمودرضا کمتر از شهادت نبود."

شهید محمودرضا بیضائى

@Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۶
تیر

شهید محمد علی خادمی 

فرزند: محمد یوسف

ولادت: ۱۳۶۰

شهادت: ۱۳۹۴

محل شهادت: حلب

گلزار: مشهد بهشت رضا (ع)

شهید محمدعلی خادمی بسیار فرد مهربان دلسوز و فداکار بود؛ و همچنین بهترین پدر دنیا و بهترین همسر دنیا...

در عمر گران بهایش هیچ وقت دل کسی را نشکست چون با همه عالم و آدم مهربان بود؛هر چه از سخاوت این شهید وشهدا بگویم کم است

شهید خادمی عقیده داشت مال دنیا؛ مال خود دنیا هست و به آینده دلبسته نبود

ایشان سالها پیش قبل از جنگ سوریه خواب جنگ را میدیدند و میگفتند: جنگ بزرگی می شود  و مدت زیادی نیز طول میکشد....

 ولی ما هیچ وقت باور نمیکردیم

 اولین اعزامش چهار ماه طول کشید ؛وقتی علت را جویا شدیم متوجه شدیم همرزم‌های شهید از ایشان خواسته اند که به ایران نیاید!!!

چون ایشان فردی شاد و سرزنده بودند و دلخوشی و دلگرمی زیادی به دوستانشان میدادند

شهید محمد علی بعد از آمدن به ایران نیز همیشه آماده به رفتن بود

میگفت : اگر شیعیان بدانند سوریه چه خبر هست پیاده به کمک می روند...

ایشان با چشم گریان میگفتند: بگذارید بروم؛اگر جای من بودید و می‌دیدید؛

خودتان به سوریه برای دفاع از حریم حرم میرفتید

 آن  لحظه بود که برای بار دوم راضی به رفتن شهید مدافع حرم محمد علی خادمی شدم.

گفتم:

بسه محمدجان نرو دیگه تو سهم خودتو انجام دادی دیگه نرو...

گفت:

اگه شما به جای من بودید خودتون برای کمک میرفتین، اگه شیعه بدونه اونجا چه خبره پیاده برای کمک میره

محمد میدونست بره شهید میشه، لا به لای حرف‌هاش میگفت:

دخترم مواظب مادرت باش...

به پسرمونم میگفت:

هوای مادرت و خواهرت رو داشته باش تو مرد خونه ای...

خلاصه هر کاری میکرد میگفت:

بمونه یادگاری...

یادمه یه روز حیاطو شست رو به آسمون کرد و خدا رو شکر کرد

خندیدم و گفتم چی میگی؟

گفت:

خدارو کر کردم بعد من شما یه سر پناه دارین...

اون زمان ما تازه خونه خریده بودیم، میگفت:

برم کبوتر میشم میام لب بوم، بهم سنگ نزنید و میخندید...

مدت‌ها بعد از شهادتش کبوتر فید اومد خونمون ....

حالا پسرم خیلی خوشحال شده و میگه:

بابام اومده...

راوی:

همسر شهید مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام محمدعلی خادمی از شهدای لشکر فاطمیون -مشهد]

گروه فرهنگی سرداران بی مرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

  • دوستدار شهدا
۱۶
تیر

  • دوستدار شهدا
۱۶
تیر

بـــــِسـْمِ ربِّ الـشـُّھـداءِ وَ الصـِّدّیـقـیـنْ

شهید نور محمد قاسمی

 فرزند: قربانعلی

متولد سال ۱۳۵۵ در ولایت سمنگان افغانستان...

 در سال های مقاومت افغانستان

با آنکه۱۵،۱۶سال ببشتر نداشت، به همراه دیگر جوانان و نوجوانان هزاره که ننگ و ذلت را بر نمی تابند، دلیرانه و آگاهانه دست به سوی تفنگ بردند

و به صفوف مبارزان عدالتخواهی غرب کابل به رهبری شهید عبدالعلی مزاری (ره) پیوستند

 با این هدف که در قدم اول از حریم مذهب و ناموس خود پاسداری کنند و در مرحله بعد همچنان تا برقراری عدالت به مبارزاتشان ادامه دهند...

 او طی خدمتش در کابل بدلیل صلاحیتش در امور نظامی، از یک  عسکر عادی (سربازصفر) به درجه قوماندانی ( فرماندهی) ارتقا یافت

 و در سال های بعد بدلیل حضور پررنگ و طولانی و نبوغ هوشی اش به یکی از افراد مورد اعتماد محمدمحقق، بالاترین مقام جبهه 

ضد طالبان در ولایت مرکزی افغانستان درآمد

 از این رو از جانب ایشان ماموریت یافت تا برای انجام یک ماموریت و عملیات ویژه نظامی و امنیتی به ولایت قندهار در جنوب غرب افغانستان برود که شهید از عهده انجام این مسئولیت هم به خوبی برآمد

 شهید قاسمی با حضور در سوریه خاطرات گذشته خود را مرور میکرد که چگونه در افغانستان در مقابل زیاده خواهان و متجاوزان به قوم و مذهبش و طالبان جنایت پیشه در کابل، بامیان، مزارشریف و دره صوف میجنگید...

 به گفته همرزمان شهید قاسمی

ایشان در سوریه از خود مبارزات چشمگیر و برجسته ای نشان داد...

 از آنجایی که ایشان از مهارت ها و تجارب نظامی بالایی برخوردار بود

در مسئولیت های مختلفی به عنوان توپچی نیروی زرهی و تانکیست انجام وظیفه کرده است و سرانجام در یکی از عملیات ها که به عنوان راننده تانک بود به شهادت رسید.

روحش شاد و یادش گرامی...

گـــــروه فـرھـنـگـے سـرداران بے مـرز

@Sardaranebimarz

  • دوستدار شهدا
۱۶
تیر

بازهم از شام بلا شهید می آورند

دلاوری دیگر از مدافعان حرم زینبی

از لشکر غیور فاطمیون

ساکن شهر درچه

شهید مدافع حرم جعفری 


پرستویی دیگر به قافله شهدا پیوست

کبوتر مسافر 

سفر بخیر عزیزم‌‌

شهادت: به وقت امروز / ۱۵ تیر ۱۳۹۶  تدمر

شهید محمد اکبر انصاری (کمیل)

 @jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۵
تیر


فرمانده گردان بود تکفیری ها سَرِ سرش جایزه گذاشته بودن،

ولی خیلی خاکی بود،میگفت:روزی که غـــرور اومد سراغت بدون اون روز نَفَس میکشی ولی بدون مُردی

شهید سیدحکیم (فاطمیون)

شهادت خرداد۹۵

@mostafa_sadrzadeh

  • دوستدار شهدا
۱۵
تیر

دلنوشته

پای معادله چند مجهولی دلم مانده ام آغوش نگاهت آرزوی من است

منحنی زیبای نگاهت گروشه کلامت،آسمان ریسمان را بهم می بافم تا به اسم تو برسم

بهار ، پاییز زمستان،تابستان،تمام می‌شود

اما اما دخترکی هنوز منتظر  پدرش تنها تیکه گاهش و مادرم  معشوقه ات مانند قاصدکی شیون به پا می کند کوچی نبود پرستو عاشق باران شده بودوباران هم عاشق تر ازآن عشق طنین انداز شد اقتدا کرد به شبنم های نامرعی ملکوت محو معادلات زندگی با تو به سجده افتاد چون حرف باران برای پرستو سند افتخار شده بود پای قباله عشقش  اما گاهی نگرانی از نسیم نگاهش می وزید می ترسید شادی ها را بگیرند غم ها را به ودیعه بگذارند

بابای زیبایم در خنده هایت تو    خودم را می دیدم

در نگاهت حرارت عشق را بابا جانم مادرم با شما یکی شده بود

اما می خواست با تو در دفتر زندگی مروری دوباره شود وشد

ساده وابسته شدم دلش را شکستند   

حرامی ها پدرم را از ما گرفتن

اما حضورت در قلب شکسته ام روز هاست پیچ تاب می خورد به هیچ صراطی مستقیم نمی شوم شانه های باد گیسوان پریشان مرا نوازش می دهد من از یادت تکیه گاهی ساخته ام قصر تنهایی من پراز بابا هست لذت حضورت در سه راهی عشقم مثل چراغ راهنمایی هست،گاه سبز ، می شود گاه قرمز ،

این سبزی تورا زیبا تر می کند،

هنوز صدایت را می شنو م تو مه آلود ترین قسمت رؤیا ی منی،

چندی روز پیش دوستانت

به دیدن فاطمه تو آماده بودن

اشک شوق عمو ها یه طرف

غم نبودن تو تمام آسمان

وجودم را تیره و تار کرده بود

دلم بهانه آغوش دوباره ات را کرده بود

بابا حامد

هر چند آغوش عمو ها

سردار سلیمانی بوی شما را می داد

اما چکار کنم

دخترم دلم  کمی بابا می خواهد

در ا سمان دنبال تو یک عمر گشته بودم وقتی در آن سیمای روحانی، غرق در خون دیدمت چشم ها یم دریا شد بابای زیبای من

آسمان بغض کرد تو باریده بودی،پای به پایت اشک ریختم ، دل پریشان من مثل یک زنجیر شب

سر درگریبانت شده

تو نفس های منی باید که تکرارات کنم،

همه چیز همان طور است بگو جانم،،،،،فاطمه اوج می گیرد تا منحنی زیبای نگاه بابا حامد،،،،

زبان حال رفقای

جا مانده

این رسم مانبودکه زیاران جداشویم

توفیقمان نبودکه شبیه شماشویم

رفتیدخوش بحال شما، یادمان کنید

شاید که بانسیم دعاتان دواشویم

نشستہ باز خیالت ڪنار من...

 امّا.

دلم براے خودت تنگ می شود...

چه کنم

من از زمینیان خسته شدم

کجای آسمان بینمت

تقدیم به گل خوشبوی

داداش حامد بافنده

فاطمه جان

نویسنده

یاس خادم الشهدا رمضانی

دلنوشته

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh

\

  • دوستدار شهدا