شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۷۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۸
مهر


به قلم خواهر بزرگوار شهید محمدرضا دهقان امیری:

آنچه در نظر من در بین خصوصیات او تلالو درخشانی داشت، اخلاص بود، آنچه این گونه معنا میشود:

"پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل، تنها برای خدا."

برای محمد، شرمندگی و خجالت از مردم معنا نداشت.

 برایش کاملا این جملات غیرموجه بود: زشته جلوی مردم! مردم چی میگن؟!!

او تنها قضاوت یک تن را قبول داشت و حدود یک تن را مصرّانه پایبند بود. 

مصداق دیگر اخلاصش این بود که کار خیرش دیده نمیشد، به تعبیر دیگر طوری انجام میداد که دیده نشود! 

از واجبات دینی اش گرفته تا هر کار خیر دیگر. 

کمکهایش به چشم نمی آمد.

تنها یک نفر میدید و خرید...

محمدرضا زیرکانه، دلش را، حال درونی اش را، کمکهایش را و حتی انجام وظایفش را پنهان کرده بود پشت چهره ای خندان و پر از شیطنت و هیاهو تا خیالش راحت باشد کسی جز خدا در متاعش شریک نیست.

دلیلش؟

بعد از شهادتش تازه گیر و گرفتاری ها شروع شد، تازه فهمیدیم نبودنش چه دردی دارد، غمش جراحتی مرهم ناپذیر شد...

خیلی ها تازه فهمیدند چقدر جفا کردند در حقش...

 بگذریمـ....

من به عنوان خواهر محمدرضا، ضمانت می کنم دلسوزی، مهربانی و معرفت او را. 

از این صفاتش برای رهایی از دغدغه های پست دنیا و یافتن راه های آسمان سوء استفاده کنید!

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

بی برادری

شهدا ی اربعه حلب

ناز او باید کشید

یا زهرا(س)

 @shahid_dehghan

  • دوستدار شهدا
۱۸
مهر

وفدینا بذبح عظیم

شهدای اربعه

شهید محمدرضا دهقان امیری 

شهید مسعود عسگری

شهید سیدمصطفی موسوی

شهید احمد اعطایی

سالگرد قمری

غروب اخرین روزمحرم

@shahid_dehghan


  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


بعضی ها

از آبِ گل ‌آلود

ماهـی ... ! 

نَه ... !

راه معراج می‌گیرند ...

@Ahmadmashlab1995

  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر

یه روز که زمان آموزشی داشتم تو همین کویر کار می کردیم

 محمد حسن و حیدر و گروهش تو کوه ها و بیابان گم شدند و تنها با دوقمقمه برای مدت ۷ الی ۸ ساعت 

محمد حسن جانشین دسته بود با زیرکی که داشت تونست راه رو پیدا کنه و بچه ها رو نجات بده 

حیدر  از شدت گرما گرمازده شده وقتی رسیدند حیدر از حال رفته بود سلاحش دست بچه ها و زیر بغلشو محمدحسن گرفته بود 

سریع محمد حسن رفت دنبال آمبولانس هیچ کس به فکر حیدر نبود 

الا محمد حسن

یادش بخیر

خاطره همرزم شهید محمد حسن خلیلی و شهید حیدر جنتی 

@ra_sooll

  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


همرزم شهید جواد علی حسناوی

یکی از خصلت های خوب آقا جواد که از روح بزرگش نشأت می گرفت کمک به فقرا بود،مکان هایی که با او بودم گاهاً می دیدم اگر نیازمندی به او مراجعه می کرد،دست خالی بر نمی گشت.یک بار در بازار کربلا غذا می خوردیم که شخصی آمد و گفت:من گرسنه هستم .آقا جواد همه ی آن چه برای خودمان سفارش داده بود ،بدون کاستی برایش سفارش داد.بهش گفتم:اخه‌تو از کجا می دونی طرف فیلم باز نمی کنه ؟گفت:من به فیلمش کاری ندارم.مگه وقتی ما از خدا چیزی می خوایم،اون نگاه میکنه ما لیاقتش رو داریم یا نه؟خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما.آن جا بود که تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


شهید مصطفی عارفی

پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.

 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده.

بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.

ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن  ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم.

بعد از چند ساعت که برای بازپس‌گیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.

همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.

اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.

خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.

هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....

راوی: شهید حسین هریری



  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


روایت مادر و دوست شهید محمدرضا دهقان از زندگی او

قدم به حیاط زیباے امامزاده چیذر که می‌گذارے از مزار احمدی روشن که رد می‌شوی و عکس چهره خندان و جوانش را که می‌بینی، دلت قرص می‌شود که اگر جنگ تمام شد، جهاد تمام نشده و راه برای آن که بخواهد و بخواهندش به پهنای آسمان باز است...

جلوتر اما امید جوانه زده در دل ریشه و برگ بیشترے می‌گیرد...

جوانی فقط با ۲۰ سال به آن‌ ها پیوسته که وقت رفتنشان به آغوش خدا از میان سنگرها، حتی در این دنیا حضور نداشته است.

قبری که خودش برای خودش انتخاب کرده بود:

مراسم هیأت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید می‌کرد که به حرفش گوش بدهم.

 با انگشت اشاره کرد و گفت که وقتی شهید شدم مرا آن جا دفن کنید. من که باورم نمی‌شد...حرفش را جدی نگرفتم...

نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده ی وصیت پسرم هستم و روزی شاهد دفن او در آن حیاط هستم. 

ابووصال نامی بود که به خاطر علاقه‌اش به شهید وصالی، همرزم دلاور چمران، بر او گذاشته بودند:

به شهدا خیلی علاقه داشت. 

از دوران دبیرستان این علاقه‌مندی شدیدتر شد. شهید اصغر وصالی فرمانده شهر پاوه مورد توجه خاص او بود و برای همین هم در سوریه اسم مستعار خودش را حسین وصالی گذاشت.

 حتی این اسم را روی اسلحه‌اش حک کرده بود.

روزنامه ی صبح نو (شماره ی 200)

Bonyana.com


| @shahid_dehghan

  • دوستدار شهدا
۱۵
مهر

از باد مرا ،

بوی تو آمد امروز

شڪرانہ ی آن بہ باد دادم دل را

پاسـدار مدافع حـرم

شهـید وحید فرهنگی‌ والا

سـالروز ولادت

@ravayate_fath

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر

عڪسے ز شهیداݧ

همہ اعصاب مرا ریخت بهم،

زینبـــــــــــــــــــــ ..

تو ســر نعــــش عزیــــزاݧ چــــہ کشــــیدے ...

شهید مدافع حرم

عباس کردانی

اهواز

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر


محمدرضا خیلی هیئتی بود و حضورش در مراسم ها و مجالس اهل بیت علیهم السلام ترک نمی شد.
همین هم باعث شده بود تا زمینه های اعتقادی و معنوی اش عمیق تر و شوق شهادت در او ریشه دار شود.
مدرسه که بود اغلب شبها در هیئت دانش آموزیشان می ماند و به کارهای اجرایی علاقه مند بود.
شب های قدر در یک شب، به چند هیئت و مسجد می رفت و استفاده می کرد.
گاهی هم برای آخرین مجلسی که قصد رفتن داشت، می گشت تا جایی پیدا کند که شام می دهند!! با اینکه می توانست به خانه رود ولی روی این قضیه اصرار داشت؛ می گفت: "غذای هیئت یه چیز دیگه ست"
به روایت تعدادی از بستگان شهید
آجرک الله یا صاحب الزمان... 
@Shahid_Dehghan
  • دوستدار شهدا