شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۸۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۴
فروردين

شهید روز ۱۳ فروردین خان طومان

بسیجی شهید مدافع حرم حمید قاسمپور 

حمید متولد اردیبهشت هفتاد و دو در شهرستان آباده بوده و بعد از تحصیلات تکمیلی در رشته حقوق در دانشگاه  شهرستان آباده مشغول تحصیل شد.

از خصوصیات شهید قاسمپور این بود که همیشه قبل از اذان در مسجد بود و به قولی ک میداد پایبند بود و عمل میکرد. در کارهای فرهنگی پیشقدم‌بود و برای برگزاری یادواره های شهدا تلاش میکرد.

 امر به معروف و نهی از منکر را همیشه داشت که حتی یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

شهید قاسمپور پس از دوماه حضور در جبهه سوریه سرانجام در عصر ۱۳ فروردین سال ۹۵ در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری داعش منطقه خان طومان، در اثر اصابت تیر مستقیم تک تیرانداز های تکفیری به ناحیه چشم و قلب، به فیض شهادت و به آرزوی دیرینه اش رسید.

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
فروردين

به دلیل ارادت زیادی که به حضرت رسول الله(ص)

داشتند اسم پسرمان را محمدرسول انتخاب کردند

و به نقل از همرزمانش در لحظه جان دادن،

با ذکر یارسول الله دعوت حق را لبیک گفتند..

راوی همسر شهید 

شهید روح الله صحرایی 

شهید مدافع حرم

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
فروردين


 شهید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت می‌روم تا این چادر محکم‌تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند.

گفت: من می‌روم ولی رسالت زینبی به دوش شما است.

راوی  همسر شهید

شهیــد سعیـــــد مسافـــــر

《ســــالــــروزشهــــادتــــ》


خــــــــــندیدورفــــــــــت 

💢 خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی می‌کرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم، وسایلمون رو بار کامیون کرد و راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟

با خنده گفت: نه ما قرار نیست برگردیم

راوی  همرزم شهید

شهیــد جمـــــال رضـــــی

《ســــالــــروزشهـــادتــــ》

@zakhmiyaneshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
فروردين


تا چند سال پیش اسم سوریه برای ما معنی حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) را داشت

ولی تا همیشه برای ما نام سوریه 

پشتمان را... 

دلمان را می لرزاند...

وعده گاه..

نه !!

قربانگاه می دانید یعنی چه؟؟!!

جغرافیای دلمان گسترده ترشد

خان طومان دیگر 

یعنی منطقه ای از مازندران ..

سند حرف هایمان؛

قباله ی مالکیت مان، خون سرخ شهیدان حاج عبدالرحیم هاست

سالخورده  و کابلی هاست

قنبری و بلباسی و جمشیدی هاست اسدی ؛ حاجی زاده، رادمهر؛ عابدینی و کمالی و عشریه هاست

مشتاقی؛ طاهر و بواس هاست و..

آه خان طومان!

مازندرانِ کوچکِ من؛ 

باغت آباد! 

که گلهای زیبای باغمان پرپرشده..

 اما بویِ عطرگلِ محمدی، بوی تربت حسینِ زینبت آراممان می کند..

هدیه به ارواح طیبه شهدای خان طومان صلوات 

سالگرد قمری شهادت شهدای خان طومان 

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۱
فروردين

دختر استـــ دیگر !!

دلش تنگـ می شود

شاید دلش خواسته

پیش پدر بخوابد

حتی اگر بین او و پدر 

خاک سرد فاصله بیندازد...

فاطمه زهرا بابا

شهید محسن فانوسی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۱
فروردين

باید شبیه شهــــدا شوی

تا...

شهید شوے

من

شبیه هیچکدامتان نیستم؟

آرے گناهانم

مرا از شما پاک سیرتان جدا کرده

دوشهیدحزب الله لبنان

سمت راست شهیداحـمدمحمدمشلب

سمت چپ شهیدموسےصقر

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۱۱
فروردين


بسم رب الشهدا والصدیقین؛ اکثرا صحبت هایش را اینطور شروع می کرد و یا شادی روح شهید همت صلوات

علاقه ی عجیبی به حاج ابراهیم داشت؛ سالگرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه هم که میشد اول از همه چادر ستاد عالی شهید همت (ره) را علم می کرد و باقی ماجرا.

عجیب بود ماجرای عشق محمد حسین به حاج همت (ره) یک حاج همتیه تمام عیار ؛ یک عاشق ششدانگ. و این عشق بود که او را به این وادی کشاند و من این عشق را وقتی فهمیدم که در رسانه ها تیتر زدند

چه کسی 'حاج قاسم' را یاد 'حاج همت' می انداخت.تازه آن موقع بود که باورم شد هرچیز که در جستن آنی،آنی

یکبار که رفته بودیم یادواده شهدا.همرزم حاج احمد متوسلیان از جزبه ، جربزه و جذبه حاج احمد حکایت ها گفت ؛ محمدحسین تا بعدها از اتفاقات قائله کردستان و حکایت دلاوری های گردان شیرمردان کرد حاج احمد میگفت.اینکه چه طور با رفتار و پوشیدن لباس کردی آنهمه پیشمرگ برای سپاه اسلام و انقلاب جذب کرده و چگونه در شهرهایی که مردمانش همزبانش نبودند روحیه همدلی ایجاد کرده و فرمانده هی اش را چگونه بر قلب ها جاری کرده بود.محمد حسین آن روزها خیلی حاج احمدی شده بود و من این را وقتی فهمیدم که در سوریه فرمانده و مستشار محبوب نیروهای غیر ایرانی تیپ فاطمیون شده بود.

تازه آن موقع باورم شد که 'هر چیز که در جستن آنی،آنی

مرام های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :یکی از دیوارهای خوش اندازه ی خانه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد . قرارداد خانه که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ آن روزها پوسترهای کم عرض مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید محمد عبدی بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهاد محمد عبدی میگفت ؛ وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان#عمار_عبدی است اصلن جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد هرچیز که در جستن آنی آنی


حاج عمار

شهید محمدحسین محمدخانی 

فرمانده تیپ سیدالشهدا 

@shahidmohammadkhani

  • دوستدار شهدا
۱۱
فروردين


انگار خبر شهادت همچین روزی(اسفند/29فوریه) به من رسید...

روحم از غم و درد خالی نمیشه...

قلبم بخاطر فقدان اون چهره خندان غمگینه...و عقلم میخواد در مقابل چشمهام مقاومت کنه که اشکهام جاری نشه...

احمد در بهشت ابدی جاودانه هست

و انگار این چند سال همین دوساعت پیش بود که گوشیم زنگ خورد و ای کاش زنگ نمیخورد..

اسم پدر احمد مشلب چیه؟ 

قلبم شروع به تپیدن کرد..و چشمهام لرزید..آیا احمد به آسمان ملحق شد؟؟

ای خدا....ای خدا....ازت خواهش میکنم که این احمد، احمدِ ما نباشه

اسم پدرش محمده 

یعنی مصطفی نیست؟ نه داداش، محمده 

ولی اون(احمد) نمیتونه(شهید) باشه 

یکم خیالم راحت شد...ولی به سرعت قلبم شروع به تپیدن کرد...انگار یه اتفاقی افتاده بود...

یادم میاد که دیروز احمد باهام صحبتی نکرد...

باسرعت بهش پیام دادم  ولی زنگ نزد..

تو سرم احساس سنگینی می کردم و انگار رگهام منجمد شده بود

بعد با خودم گفتم: احمد...! ...احمد تنها شخص تو منطقه ماست که از این خانوادست(مشلب)‼️

اشکهامو حبس کردم...قطعا اون لحظات جزء سخت ترین لحظه ها بود...

تلفنم دوباره زنگ خورد

حسن...احمد شهید شد..

نه نه نه داری بهم دروغ میگی؟! داری باهام شوخی میکنی،درسته؟!

نه،راست میگم داداش به خدا احمد شهید شد...

خاطراتی که باهم داشتیم مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد...

کلماتی که قبل از آخرین باری که میخواست بره،یادم اومد...

برام دعا کنین برنگردم

و چطور جواب داد....

جواب نداد جز با دریایی از اشک

و قلبم از همون موقع تا الان داره میسوزه..

نویسنده نیستم و در کل شخص بااستعدادی هم نیستم..ولی این کمترین چیزیه که از اون لحظه کشنده میتونم بنویسم...و بیشترازین از عهده من خارجه..

حسن إ.یاسین 

شهادت برادرم احمدمشلب

خاطرات شهیداحمدمشلب

راوی حسن إ یاسین

دوست شهید

@ahmadmashlab1995

  • دوستدار شهدا
۱۱
فروردين


همسر شهید صادق عدالت اکبری :

صادق کلاً عاشق شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت، اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران سپاه فعالیت کند و استخوان های پاک و مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه ها بپیچند و به خانواده ها تحویل دهند.

 تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای مدافع حرم به وطن آمدند که در این زمان هم پیکر ها را از فرودگاه ها تحویل گرفته و کفن و دفن آنها را خودشان انجام می دادند.

از بین شهدای دفاع مقدس به شهید تجلایی و هم چنین به طیف شهدای غواص علاقه عجیبی داشتند، وقتی ماجرای شهادت آنها را می شنید بسیار تحت تأثیر قرار می گرفت.

 از بین شهدای مدافع حرم نیز به شهید محمودرضا بیضائی که اولین شهید مدافع حرم تبریزی بود، علاقه داشت. در آن زمان وقتی خبر شهادت ایشان را شنید بسیار جا خورد و من گفتم :

 «شما که آن قدر آرزوی شهادت دارید با این حال الان شما نمی دانم که باید تبریک بگویم یا تسلیت؟»

 گفتند :

 «من از شهادت ایشان ناراحت نیستم از جا ماندن خودم ناراحتم .»

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۰
فروردين

از من مخواه ؛

خنده ڪنم در نبود تو

با مشقِ اسم تو قلمم درد می ڪند 

پاسـدار مدافع حـرم 

شهید منصور عباسی

سـالروز ولادت

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا