شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۵۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۹
آذر

با اینکه هم سن بودیم به من می گفت: چرا ازدواج نمی کنی⁉️ من گفتم سید جان خودت چی؟ رطب خورده منع رطب کی کند! می خندید به شوخی میگفت: من برای ازدواج ۵۰ درصد% پیش رفتم. اون هم اینکه فعلا خودم راضی هستم آخرین بار به من گفت: کیشه(مرد) فکری به حال خودت کن کم کم داری پیر میشی! از ما که گذشت، من برم دیگه شهید میشم اما شما به فکر ازدواج باش خیلی دوست داشت همسرش هم عاشق شهدا باشه.  آخرین باری که رفته بود مشهد به ما گفت: از آقا خواستم هرکس رو که برام من صلاح می دونه جور کنه... این اواخر صحبت هایی کرده بود گفت: ان شالله قضیه ازدواج تمومه اما اول برم سوریه اگر برگشتم تمامش می کنم. الان می ترسم این تعلق دست و پا گیرم بشه عشق اولم شهادته بعد ان شاالله فرصت برای ازدواج هست. جایی رفته بود خواستگاری جواب رد شنید! خبر داشتم که سید رفته خواستگاری، اومد پیش من گفتم: سید جان چه خبر؟؟ شنیدم رفتی خواستگاری؟؟ گفت: آره؛ اما جواب رد دادن گفتم برای چی؟! کی از شما بهتر گفت: چی بگم! من هم تعجب کردم که چرا جواب رد دادند از اون خانم پرسیدم: چرا جواب رد دادید⁉️ گفت: من تو شما هیچ عیبی نمیبینم. فقط این رو بگم من به درد شما نمی خورمشما خیلی از من بالاتری واقعا برای من هم عجیب بود که چرا اون خانم این جواب رو داده بود! یه بار دیدم کت و شلوار پوشیده، موهاش رو هم کچل کرده گفتم: سید اینطوری بری خواستگاری من که مَردم نمی پسندمت وای به حال اون خانمی که تو رو بخواد با این قیافه بپسنده! خندید/

 راوی: دوست شهید شهید سیدمیلاد مصطفوی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۹
آذر

این لطف خدا بود که ابوالفضل نسبت به بقیه همسن و سال‌هایش متفاوت باشد. مادرش زمان برادر بزرگ‌ترش مریض احوال بود و شاید هنگام شیردادن به آنها دقت نداشت اما برای ابوالفضل همیشه باوضو شیر می‌داد. به نظر خودم شیر دادن با وضو به بچه تأثیر بسیار زیادی در رفتار و روحیات او دارد شهید بدون وضو از خانه خارج نمی‌شد  به دوستانش هم خواندن قرآن و نماز_شب را بسیار توصیه می‌کرد.

شهید ابوالفضل راه چمنی شهید مدافع حرم ن

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۹
آذر

 

شهیدی که تنها از پیکرش فقط پوتینش باقی ماند شهید سیدمجتبی حسینی  از بهیاران ناجا در منطقه مرزی سراوان نهم دیماه ۸۷ زمانی که در حال نگهبانی از ستاد انتظامی سراوان بود، محموله یک تنی مواد منفجره عامل انتحاری گروهک تروریستی تکفیری جیش الظلم وارد ستاد شده و با دیدن این پلیس رعنا و جوان در همان بدو ورود خود را منفجر می کند سید بزرگوار شهید می شود و پیکر مطهرش شرحه شرحه، و به گفته مادر شهید باقیمانده پیکرش را به قدری بود که داخل یک ساک جا می گرفت.

شهید امنیت

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۷
آذر

 شاید تحمل کردن بعضی چیزها

سخت باشد ولی اجباریست؛

مثلِ گرمایِ تابستان

بارانِ پاییز

برفِ زمستان

جایِ خالی اش ‌...

شهید رضا عادلی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۷
آذر

اولیݩ معلم‌ شهید شهید عسکری جمکرانی او همکاری بسیار متواضع ، خون گرم، رئوف و اجتماعی بود در برقراری ارتباط صمیمانه با افراد بویژه با دانش آموزان بسیار موفق و پیشقدم بود. او علاوه بر تدریس دروس مختلف کامپیوتر در هنرستانها، خود نیز مشغول تحصیل علوم حوزوی بود و همواره در نشر معارف دینی و اخلاقی و ترویج فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر مجدانه تلاش می کرد شهید عسگری جمکرانی ضمن برگزاری و تشکیل حلقه های صالحین در هنرستان هر هفته جلسه ای راجع به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر داشت و دانش آموزان را ارشاد می کرد. وی همواره در نماز جماعت حضور پر رنگ داشت و گاهی که امام جماعت مدرسه نمی آمد به صورت خود جوش نقش امام جماعت مدرسه را نیز به عهده می گرفت و چه شیرین دانش آموزان به معلم خود اقتدا می کردند. این شهید مدافع حرم مکرر به زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) می رفت و جزو خادمین افتخاری حرم مطهر بی بی بود وی هر سال چندین بار به زیارت آقا امام رضا (ع) می شتافت و در ایام اربعین به کربلا مشرف میگشت.

دوستان شهید مجیدعسگری‌جمڪرانی سالروزشهادت  zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۷
آذر

 

من؛ من با صدای نفس کشیدنت

هم عاشقی میکنم

حتی اگر آرام و بی صدا

خودم را بگذارم در دست‌هات

و بروم

حتی وقتی از کنارت رد شوم

نه!

تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم

حتی با زندگی !

شهید عبدالرشید رشوند سالروز شهادت

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۴
آذر

یکی از آرزوهای پدرم این بود که مانند امام حسین شهید بشه وطبق گفته دوستانش به ارزویش رسید  و وقتی مادرم تقاضای دیدار پدرم را کردند گفتن که نمیشود فقط بدانید که به آرزویش رسید... دستانش مثل حضرت اباالفضل(ع) وبدنش مانند امام حسین (ع)... 

راوی:فرزندشهید مدافع‌حرم داوود مرادخانی

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۰۴
آذر

 

بسم رب الشهدا در دفترچه خاطراتی که از او باقی مانده در جایی نوشته است دوستانم در حال خواندن زیارت عاشورا هستند و در همان حال اشک می ریزند ولی من هرگز گریه نمی کنم زیرا اشک ریختن قلب انسان را نرم می کند. من می خواهم بغضم را فرو بخورم و کینه ام را در درونم نگاه دارم تا با کمک آن بتوانم تکفیری ها هر چه بیشتر به هلاکت برسانم.

نقل از خواهرشهید عباس کردانی

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۰۴
آذر

خاطره ای از حمید آقا تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره سوریه دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام خونتون میخوام ببینمت طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی خوشحال شد فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونی‌ها میوه انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق انار بود برام انار آوردش گفتم حمید من سیب میخورم خیلی اسرار داشت انار بخورم ولی نخوردم با این وجود همش لبخند میزد حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از دستش انار رو میخوردم.

روایت از برادر شهید حمید سیاهکالی

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۰۴
آذر

 ای طنین گام هایت

بهتـرین آواز عشــق

روح مـا در انتظارِ

یڪ سبد لبخند توست

پاسـدار مدافع حـرم شهید محمود رادمهر  سالروز ولادت

  @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا