شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۳۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۶
شهریور

 

برشی از کتاب عمار حلب(زندگینامه‌ی سردار شهید محمدحسین محمدخانی) به مناسبت سالروز قمری شهادت حاج عمار:

صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بیسیم را می‌شنیدیم. فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت که اتفاقی در محور کناری ما افتاده، الان مسلحین از نقطه‌ای می‌خواهند به این محور نفوذ کنند،اگر آنجا سقوط کند محور ماهم آسیب می‌بیند. . او با اینکه شناختی از آن زمین و منطقه و آن محور کنار دستی نداشت، قبول کرد. شب قبلش می‌گفت: متنفرم از اینکه توی زمینی که نمی‌شناسم، عملیات کنم. . این بار را به دوش کشید، بخاطر اینکه زحمت چندروز گذشته‌ی بچه ها هدر نرود و خط شکسته نشود. آنجا نقطه‌ی مسئولیت او نبود. چهار پنچ نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی؛ صبح عملیات درگیر شدید شدند. به روشنایی خورده بودیم. یک مقدار کار گره خورد. شش هفت صبح بود که حاج عمار شهید شد. نیروهای غیر ایرانی پشت بی‌سیم میگفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ... . سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده،حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره. . گفتیم مجروح شده که شیرازه‌ی کار از هم نپاشد. این نیروها دو سه سال بود که با حاج عمار کار می‌کردند، نمی‌خواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود. پشت بیسیم گفتیم: فلانی، نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه بشن و روحیه‌شون رو از دست بدن. از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق، از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب و قند دادیم بهش. به فکر این بودیم که چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیرو ها بجوشد. واقعا کسی را نداشتیم. . حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت: کمرم شکست! . دوستانی که جنازه‌ی حاج عمار رو دیده بودند، میگفتند:مثل کسی بوده که روز ها و شب‌های متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده... . .

شهید حاج عمار شهید محمدحسین محمدخانی

فرمانده تیپ سیدالشهدا فدایی حضرت زینب همت مقاومت

@shahidmohammadkhani

  • دوستدار شهدا
۲۳
شهریور

 این آثار روی مسیر خروجی فرودگاه بغداد، محل عروج اوست.

دیر نیست زمانی که یادمان شهادتش محل زیارت عاشقان ثارالله خواهد شد

و باهم خواهیم خواند: یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما

@hossein_pourjafari_1

  • دوستدار شهدا
۲۳
شهریور

 توی ماشین مدام این مداحی را گوش می‌داد: " جوونیم و با احساسیم به‌روی حرم حساسیم بی‌بی دوعالم ماها همه واسه تو عباسیم. " این را آقای یزدخواستی خوانده بود. یک شب که داشتیم می رفتیم هیئتش توی مسیر آن را دم گرفت. دم در هیئت گفت: " کاش امشب این رو بخونه! " اتفاقا وسط شور مداح گفت: " نمی‌دونم چرا به دلم افتاد این رو بخونم " و شروع کرد به خواندن. هرموقع هم که مداحی " آبروی دوعالم " را می‌گذاشت بهم می‌فهماند که می‌خواهد توی خودش باشد و سکوت کند و ببارد. از وقتی مداحی " هوای این روزای من هوای سنگره " را شنید دیوانه ام کرد؛. از بس پای آن سوخت و گریه کرد. می‌دانست درکش می‌کنم.

شهیدبی‌سر محسن حججی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۳
شهریور

علاقه خاصی به اهل‌بیت خصوصا حضرت ابوالفضل(ع) داشت و همیشه نام حضرت ابوالفضل(ع) وِردِ زبانش بود... محمدحسین واقعاً مظلوم بود. 2 ساله بود که از روی رختخواب افتاد و دندان، زبانش را سوراخ کرد. وقتی من او را به بیمارستان رساندم، او اصلاً گریه نمی‌کرد و صدایش درنمی‌آمد در اتاق عمل,زبان محمدحسین را بخیه زدند و دوختند اما صدای محمدحسین اصلا در نیامد خیلی مظلوم بود و در درد کشیدن خیلی طاقت داشت. علاقه خاصی به ائمه و امامان و اهل‌بیت بخصوص "حضرت ابوالفضل(ع)" داشت، برای من جالب بود وقتی عکس‌ها و فیلم‌های مُحرمش را نگاه می‌کردم، #محرم سال‌های قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل(ع)» داشت و همین محرمی که در سوریه بود تی‌شرت و سربندی که به همه آنها داده بودند, روی همه تیشرت‌ها و سربندها نوشته بود « یا حسین(ع)» ولی به طور اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل(ع)» به محمدحسین افتاده بود.

راوی: مادرشهید شهید محمدحسین میردوستی 

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۳
شهریور

 تو تنهایی‌ات را شعر می‌کنی

او دود

دیگری سکوت

اما من رو برمی‌گردانم

و با آستین پیراهن‌ام

چشم‌هایم را پاک می‌کنم ...!

عادل دانتیسم  شهید عیسی علی برجی

 حزب الله

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۳
شهریور

  ‌ از من می پرسند آسمان چه رنگی است؟

آبی، سرخ، کبود؟

من از آنها می خواهم

سوال‌شان را از تو بپرسند

برای اینکه آسمان من تویی

 الشهید المجاهدأحمدحمیدحسون الزاملی 

حشدالشعبی 

zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۰
شهریور

 

حاج  قاسم: دو نفر اگر من را ببخشند شهید می‌شوم عکس دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی با لباس نظامی یک شب را هم در کربلا پیش ما بود. از سر کوچه‌ای که الان هتل ماست فهمیده بودند که به قول خودشان حاج قاسم آمده. غلغله ی آدم بود. به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، برشی از مصاحبه ی مهندس حاج علی مهاجری، رئیس ستاد بازسازی عتبات استان کرمان و از فرماندهان قدیمی سپاه در کرمان و فرمانده قدیمی حاج قاسم، به نقل از فصلنامه نشان ارادت، نشریه ی داخلی ستاد بازسازی عتبات است. گاهی وقتها ایشان که می‌آمدند کربلا، یک‌سر می‌آمدند و ما خدمتشان بودیم. آن موقع هم با ابومهدی بودند و آقای پورجعفری هم همراهشان بود. خلاصه خیلی حالت خاص و ارادتمندانه‌ای به موضوع داشتند. بحث‌های داخلی بود و صحبت‌هایی با هم داشتیم. دو ماه قبل از عرفه بود. یک روز ایشان را بالای گنبد برده بودم. دیدم خیلی خلاصه حالت خاصی پیدا کرد. حول و حوش عرفه بود که دوباره آمدند. خیلی حال عجیبی پیدا کردند. یعنی کاملا معلوم بود مثل آن ملائکی که در دور ضریح بودند ایشان هم در آن حالت بود. من پشت سر ایشان ایستاده بودم. برگشت به من خیلی جدی گفت «فلانی دو نفر اگر من را ببخشند من شهید می‌شوم. یکی این پورجعفری یکی هم خانمم.» گفتم «حالا حتما پورجعفری می‌بخشد ولی خانمت...» من کاش می‌توانستم خانمش را روزی ببینم و بگویم هیچ موقع ایشان را نبخشد یک شب را هم در کربلا پیش ما بود. از سر کوچه‌ای که الان هتل ماست فهمیده بودند که به قول خودشان حاج قاسم آمده. غلغله ی آدم بود. همین مغازه‌هایی که سلام می کنیم جواب ما را نمی‌دهند، همه ریخته بودند دور ماشین ایشان. با یک یک اینها حال و احوال می‌کرد. دست می‌داد، روبوسی می‌کرد. ما رسیدیم سر کوچه ای که آشیخ مهدی نگهبانی دارد. دو سه نفر ایستاده بودند و رو کردند به حاجی گفتند «ما وضعمان خوب نیست، می‌خواهیم برویم به مشهد.» بلافاصله رو کرد به آقای پلارک و گفت «کار اینها را با من هماهنگ کن، بفرستیدشان بروند مشهد.». مردم دور ماشین را حلقه کرده بودند و محافظانی هم بودند. ابومهدی هم که بود، نگران بودند. یک عراقی آمد، به بچه کوچکش گفت «بیا برو دست حاج قاسم را ببوس.» اما اینها اجازه نمی‌دادند. من رفتم پهلوی ماشین و گفتم «حاج آقا این بچه.» از ماشین پیاده شد، همین حالتی که در بغل می گیرند، پدرش را بوسید و خلاصه آن سفر رفت. سفر بعدی آمد، باز با ابومهدی آمد. او را از جلوی باب‌السلام آوردیم، گفتیم ببریم‌بالا کسی متوجه نشود. تک‌تک خادمان می آمدند با اصرار که ایشان را ببینند و روبوسی کنند. کارگرانی که کار می‌کردند، تعطیل کردند. عراقی‌ها همه‌شان می‌آمدند و می‌ایستادند و با ایشان عکس می‌انداختند.

  • دوستدار شهدا
۲۰
شهریور

به یادِ رویِ تو مشغولم آن چنان،

که نماند مجالِ آنکه به خود،

یا به دیگری، نگرم...

شهید احمد مهنه عکاس حشدالشعبی 

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۰
شهریور

 درپی حمله  تروریستهای داعش به مواضع نیروهای تیپ ۲۸ حشد الشعبی در منطقه قولای در غرب ناحیه خانقین واقع در استان دیالی عراق، یک تن از فرماندهان حشد به نام حسین رزاق المیاحی شهید و یک تن دیگر زخمی شد؛ همچنین درپی این حمله داعشیان که با استفاده از تک تیراندازان صورت گرفت، یک دوربین مانیتورینگ حرارتی نیز منهدم شد؛ پیکر این شهید امروز در استان بصره تشییع شد.

شهید حسین رزاق المیاحی فرمانده حشدالشعبی

هنیالک الشهید 

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
شهریور

شهید مدافع حرم موسی رجبی در چهارم اردیبهشت سال 58 در شهرستان ترکمنچای ازتوابع میانه به دنیا آمد، دوران ابتدایی و راهنمایی را در شهرخود به پایان رساند، به دلیل مهاجرت خواهر بزرگشان به شهرستان ساوه او نیز به این شهر عزیمت کرد تا درکنار خواهر باشد. درمقطع دبیرستان روزها مشغول درس خواندن بود و شبها در شهرک صنعتی ساوه کار میکرد تا برای هزینه های تحصیل و زندگی مستقل باشد. بعد از اخذ دیپلم در بندرعباس مشغول به کارشد. اهل مطالعه و بسیاردلسوز و دستگیر نیازمندان بود. ارادت خاصی به امام حسین(ع) وحضرت زینب(س) داشت ومداح اهل بیت بود، همیشه چهره ی بشاشی داشت و هرگز لبخند از روی لبش محو نشد. در برخورد با دیگران تواضع منحصربه فرد و اهمیت فراوان به لقمه ی حلال و احترام کامل به اعضای خانواده به خصوص تسلیم محض در برابر پدر و مادر و بوسیدن دستان والدینش از شاخص ترین خصوصیات ایشان بود و در اینکه ولیّ فقیه، نایب امام زمان است تردیدی نداشت. درسال 84 باخانواده ای مذهبی درتهران وصلت کرد که ثمره ی این ازدواج دو پسر ولایی به نام های محمدعرفان ۱۴ ساله و امیرعلی ۱۰ ساله است. شهید معتقد بود سالها مداحی کرده ام وفقط حرف زده ام حالا وقت عمل کردن است. سرانجام در روز پنج شنبه 31 خرداد سال 97 در حالیکه روزه بود به همرزمش میگوید خواب دیدم شهید میشوم غسل شهادت میکند و بعد از افطار و اقامه ی نماز باپیکری بی سر به درجه رفیع شهادت نائل میشود. همیشه می گفت: خوش به حال شهید حججی ، شهدا همه پیش خداجایگاه خاصی دارن اما اگه شهید بی سر بشی یعنی امام حسین هم به نوکری قبولت کرده . @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا