شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۴۱ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۰
مهر

خبر رسید که باران داریم

باز از طرف دمشق مهمان داریم ...

 پیکر ۷ تن از شهدای مدافع حرم در سوریه شناسایی و تفحص شد.


پیکر شهیدان والامقام رضا حاجی زاده،  
علی عابدینی،  
محمد بلباسی و
حسن رجایی فر از استان مازندران ، 

شهید زکریا شیری از استان قزوین، 
شهید مجید سلمانیان از استان البرز و 
مهدی نظری از استان خوزستان
تفحص و شناسایی شد.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۹
مهر

چهار سال مریض بود، کلی دوا و دکتر کردیم فایده نداشت، آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان، معاینه اش کرد و گفت: کبدش از کار افتاده شاید تا فردا صبح زنده نمونه! پدرش سفره حضرت ابوالفضل علیه السلام را نذر کرد آقا شفاش داد. دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم کی بر می گردی؟ جواب داد: هر وقت که راه کربلا باز بشه، توی عملیات والفجر یک شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل. وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود، شانزده سال بعد هم برگشت درست شب تاسوعا وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفت کربلا. راه کربلا باز شده بود...

راوی: مادر شهید

شهید علیرضا کریمی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۹
مهر

فقط می گفت برای ظهور امام زمان (عج) دعا کنید.

در وصیت‌نامه‌اش پنج بار به حجاب سفارش کرده و گفته بود امر به معروف و نهی از منکر کنید. وی تصریح کرد: مدام می گفت مادر من را دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد. وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده هستی خدا لیاقت داده که به سوریه بروی. خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد. نگاهش نکردم، گفتم نکند شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار می‌کنی؟ چرا اجازه می‌دهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.

شهید اصغر الیاسی 

راوی مادرشهید

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۹
مهر

رفیق خوب رفیق خوب...  

پادشاه بی تاج و تختی است...

 که بر دل حکومت میکند...

امروز برای اینکه آدم باشم

به کمکت احتیاج دارم

پس مراقبم باش...

الشهیدعلی الهادی حسین

@alialhadihosein

  • دوستدار شهدا
۱۹
مهر

 یاران‌همه‌ رفتند‌

افسوس ‌که‌ جامانده منم!

آنکہ ‌نارفتہ ‌وجامانده ‌منم.....

شهید‌ مصطفی‌ پیران ‌دهه‌ هشتادی

°• @alialhadihosein

  • دوستدار شهدا
۱۹
مهر

 

شهادت غریبانه و بی‌هیاهو

ببخشید که به اندازه یک هنرمند برای ما ارزش نداشتید. 

  • دوستدار شهدا
۱۵
مهر

 بسم الله الرحمن الرحیم 

قربة الی الله

گفت: آی شهدا! سالهای قبل، ما به اسم شما و به نیابت شما میرفتیم مشایة اربعین، امسال، شما هم تو مشایة ما رو فراموش نکنید... . . . میگم: هنوز هم امید دارم... هنوز هم ناامید نیستم. نه اینکه به خودم امید داشته باشما، نه. دلم پیش شماست، این سالها نه به جای شما، که پا جای پای شما اومدیم، مگه میشه دلتون بیاد امسال ما نیایم مثل سایه، همراهتون. مگه میشه شما سفارش کنید و امام حسین قبول نکنه. من هنوز امیدوارم. من خودمو از الان روز اربعین تو حرم امام حسین میبینم. من منتظرم که ببریدم با خودتون منتظرم.... . . . یاران به دردِ من، زِ من آسیمه سر ترند ایشان چه کرده اند؟ بگو تا من آن کنم... . . . . . . . . . . . . . . . . . .

کجایی رفیقم رفیقم

کجایی کجایی

عزیزم عزیزم کجایی

من روسیاه، تو رو سفید

فداتشم

دستِ منم بگیر یه قدری پاشم...

. @bi_to_be_sar_nemishavadd

  • دوستدار شهدا
۱۵
مهر

 اشک هایی که سپر خیلی از بلاها بود...

ســردار دلهــا؛ یقیناً خدا به واسطه اشک های پاک شما

بلاهای زیادی را از ما بَدان دور کرد..

. این چشم کاسه ی خون ،

و این اشک حلقه زده در چشم چه حرف ها که ندارد...

سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۵
مهر

 شهید مدافع حرم حسینعلی پورابراهیمی  بین مناطق زیارتی، حسینعلی در تل ‌زینبیه حال بهتری داشت. کسی نمی‌داند بین او و خدا در تل چه گذشت اما از نظر همسفرانی که آن‌موقع اطراف او بودند، انگار احساس خوشی داشت. انگار شکسته‌دل‌تر بود، بیشتر اشک می‌ریخت و خلاصه هوایش متفاوت‌تر بود. سکوت کرده بود و انگار این سکوت معنادار بود. بعد از این سفر که حسینعلی به سوریه اعزام شد و از نظر ما که همراه او بودیم، ارتباطی بین حال و هوای خاص او در تل زینبیه و این رفتن برقرار بود. هرچند هیچ‌کداممان ‌نمی‌دانستیم در آن لحظات که زائر تل زینبیه بود، در فکرش و لابه‌لای زمزمه‌های پنهانش چه‌ها می‌گذشت.

کتاب «عمود آخر»، خاطرات پیاده روی اربعین از 40 شهید مدافع حرم

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۳
مهر

آن‌قدر فشار توسط داعش زیاد بوده است که بچه‌هایی که آنجا بودند از جهت دیگری مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند. برادر من و بچه‌هایی که به سمت آن‌ها می‌رفتند چون ارتباط بی‌سیمی قطع شده بوده نمی‌دانستند که عقب‌نشینی صورت گرفته است. وقتی می‌رسند به آن نقطه دیگر خبری از بچه‌ها نبوده است. قبل از شهادت «روزبه» یکی از نیروهای عراقی که سن کمی هم داشته است زخمی می‌شود؛ «روزبه» پیش او می‌ماند، پانسمانش می‌کند و هدایتش می‌کند به سمت پشت نفربری که آنجا بوده. زمانی که بلند می‌شود دشمن از ناحیه پا او را می‌زند به صورتی که دیگر نمی‌توانسته حرکت کند. روی زمین می‌افتد و داعشی‌ها بالای سرش می‌آیند و رجزخوانی می‌کنند. جیب‌هایش را خالی کردند و همچنین دست‌ها، پاها و سر او را بریدند و بین هم تقسیم کردند. وقتی ایشان شهید شد داعشی‌ها با گوشی خود ایشان با من تماس گرفتند و گفتند: «ایشان اسیر پیش ماست.» ولی ما می‌دانستیم که ایشان شهید شده است. بیش از یک سال با داعشی‌ها مذاکره می‌کردیم و بعدها کار دست اطلاعات سپاه افتاد و تاکنون منتظریم. مادرم آن اوایل خیلی منتظر او بود و درخواست پیکرش را داشت ولی به‌واسطه خوابی که از او دید آرام شد. روزی به من گفت: «به دوستان «روزبه» سلام برسون و بگو من نیاز ندارم بچم برگرده!» گفتم: «چرا این حرف را می‌زنی؟» گفت: «چون دیشب خواب «روزبه» رو دیدم. در ابرها و حالش خیلی خوب بود. من ناراحتی کردم که چرا نیومدی و «روزبه» گفت سلام برسون به دوستانم و این‌قدر بی‌تاب من نباشید. سر طناب دست خودم است.» وقتی گفته سر طناب دست من است یعنی هر موقع خودم بخواهم برمی‌گردم. خب داعش درخواست پول زیادی کرده بود برای تحویل دادن پیکر «روزبه». سر روزبه زمانی در ترکیه بود و زمانی دیگر در اردن و الان نمی‌دانیم سر روزبه کجاست. «روزبه» اصلاً به این فکر نبود که اگر شهید شدم من را فلان جا خاک کنید. می‌گفت هرکجا که قسمتم باشد خاک من همان جاست البته یک مزار یادبود در اهواز دارد. مطیع محض رهبر انقلاب روزبه مطیع محض حضرت آقا بود. کسی جرأت نمی‌کرد انتقادی بی‌خودی از آقا بکند. «روزبه» می‌گفت: «مگه میشه. لا غیر و لا غیر. حرف آقا، حرف و دستور اسلام است.» روزبه دیوانه‌وار آقا را دوست داشت و امکان نداشت جایی آقا صحبتی داشته باشند و روزبه گوش ندهد. روزبه حرف آقا را گوش و به‌شدت عمل می‌کرد.

  • دوستدار شهدا