شهادت هنر مردان خداست...
شهدایی که دریک روز ، یک لحظه و
یک مکان به شهادت رسیدند. شهادتتان مبارک روز شهادت
شهید حسین هریری شهید بشیری شهید جهانی
@zakhmiyan_eshgh
شهادت هنر مردان خداست...
شهدایی که دریک روز ، یک لحظه و
یک مکان به شهادت رسیدند. شهادتتان مبارک روز شهادت
شهید حسین هریری شهید بشیری شهید جهانی
@zakhmiyan_eshgh
شهید عبدالحسین یوسفیان، متولد سال 1365 در شهر دستگرد استان اصفهان بود. علاقه اش به سپاه پاسداران باعث شد تا در سال 89 لباس سبز پاسداری را بر تن کند. مهر ماه سال 94 عبدالحسین 29 ساله برای رفتن به سوریه با زینب سه ساله خود وداع کرد و 48 روز بعد به شهادت رسید. همسر شهید تعریف می کند که هشتم آبان سال 88، فقط یک روز از مراسم عقدمان می گذشت که عبدالحسین گفت دعا کن شهید شوم. کمی جا خوردم. گفتم الان که جنگ نیست. گفت خواهش می کنم دعا کن برای من، برای شهید شدنم. خیلی طول نکشید که شرایط برای رفتن عبدالحسین مهیا شد. زینب را به من و هر دوی ما را به خدا سپرد و رفت. پیکر شهید یوسفیان روز سوم دی ماه در شهرستان برخوار شهر دستگرد تشییع و در جوار 72 شهید دوران دفاع مقدس به خاک سپرده شد.
شهید عبدالحسین یوسفیان سالروز شهادت
@zakhmiyan_eshgh
خواننده اُپرایی که فرمانده میدانهای نبرد شد(شهید حمیدرضا نظام دوست)
قاری و حافظ قرآن بود، اما در عین حال فعالیتهای هنری مختلفی داشت. کارش را با اپرا آغاز کرد، اما به توصیه، پدر هنر را به خدمت انقلاب آورد و آثار مختلفی خلق کرد که از جمله میتوان به سرود «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» اشاره کرد. او پس از چند اعزام و مجروحیتهای شدید سال ۶۶ در ماووت عراق شهید شد. شهید حمیدرضا نظام از جمله شهدایی است که به جز حفظ و قرائت قرآن به فعالیتهای هنری مشغول بود و گاهی هم دست به قلم میشد و شعر میسرود. معروفترین اثر او هم شعر معروف «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی» است که خیلیها شاعر آن را نمیشناسند. حمیدرضا نظام ۲۱ اسفندماه ۱۳۳۹ در تهران متولد شد، از کودکی در مسجد و فعالیتهای مذهبی شرکت میکرد و باحضور در جلسه قرآن مرحوم حجتالاسلام احمدی که روحانی محل بود به حفظ و قرائت قرآن روی آورد و به دلیل استعدادش در تلاوت عناوین و جوایزی هم در این زمینه کسب کرد. آغاز فعالیت هنری باحضور در گروه اُپرا/ از ابزار هنر درست استفاده کن در نوجوانی فعالیتهای هنری را با حضور در یک گروه اُپرا آغاز کرد. او در حالی گام به عالم هنر نهاد که خانواده در ابتدا مخالف بودند، اما پدرش دست آخر پذیرفت فقط به او توصیه کرد اگر میخواهی سمت هنر بروی باید از ابزار هنر در راه درست استفاده کنی. حمید هم به واقع توصیه پدر را عمل کرد و در راستای فعالیتهای انقلابی گام برداشت و آثار هنری و سرودهای انقلابی تولید میکرد. شهید حمیدرضا نظام در حال تولید اثر موسیقی مادر: اگر شهید شوی خانه را آتش میزنم مادرش میگوید: خداوند سه پسر به نامهای حمید، سعید و مجید به من عنایت کرد که هر سه آنها با هم راهی منطقه شدند. این اتفاق برایم بسیار تلخ بود زیرا به ناگاه همه فرزندانم به منطقه رفتند و به شدت نگران شهادت و یا یا مجروح شدن آنها بودم. اما درباره حمیدرضا بیتابیهایم بسیار بیشتر بود و به شدت با رفتنش به منطقه مخالفت میکردم حتی تهدیدش کردم که اگر شهید شوی خانه را به آتش میکشم. کارگردان برنامههای تلویزیون این شهید عزیز فعالیتهای مختلفی در زمینه قرآن کریم و تولید آثار هنری داشت. او در جوانی به فعالیت در رادیو تلویزیون و تولید برنامهها پرداخت و برنامههایی مانند «ایران در جنگ»، «رویدادهای جبهه» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» را کارگردانی کرد. مادر برای سلامتیام نذر و نیاز نکن/ آرزو و حسرت شهادت دارم اما حضور در منطقه را به همه این کارها ترجیح میداد و بارها به منطقه اعزام شد. در جریان عملیات کربلای ۵ به شدت از ناحیه گردن و پا مجروح شد و حتی پرده گوشش پاره شد. مادرش میگوید: هنگامی که به ما خبر مجروحیت حمید را دادند سراسیمه به سمت بیمارستان رفتیم و او را در شرایط نامطلوبی دیدیم. حمید تا من را دید گفت: مادر من آرزو و حسرت شهادت دارم، خواهش میکنم برای سلامتی من نذر و نیاز نکن و از رفتن به منطقه راضی باش. حدود دو ماه در بیمارستان بود و چند عمل جراحی روی او انجام شد اما تا بهبود نسبی پیدا کرد دوباره راهی منطقه شد. در جبهه سیبزمینی پوست میکنم به گفته مادر شهید ساده زیستی و سخاوت از جمله خصوصیات حمید بود تا جایی که برای مجلس عروسیاش میهمانی سادهای برگزار کرد و به نیت ۳۰ جزء قرآن ۳۰ نفر از دوستان و اقوام را برای مجلس عروسی دعوت کرد. همچنین این خصوصیات را در منطقه هم داشت تا جایی که با وجود این که معاون گردان و فرمانده گروهان بود، همواره خود را نیروی تدارکات معرفی میکرد و اگر کسی درباره فعالیتهایش در جبهه میپرسید میگفت: در جبهه برای رزمندگان سیبزمینی پوست میکنم. حضور شهید حمیدرضا نظام در منطقه پس از جراحت شدید یکی از همرزمانش میگوید یک شب در منطقه مشغول پست دادن بودم و سرمای هوا به حدی بود که به خودم میلرزیدم، در همین حال حمید آمد و پلیورش را از تن در آورد و به من داد، در حالیکه هوا به قدری سرد بود که خودش به آن لباس نیاز داشت، فردای آن روز پولیور را برای حمید بردم، اما او پس نگرفت و گفت: این هدیه من به تو است، ممکن است شبهای دیگر هم هنگام پست دادن به آن نیاز داشته باشی. وصیتنامهای که مادر را آرام کرد این شهید عزیز ۱۱ تیرماه ۱۳۶۶ در جریان عملیات نصر ۴ بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن در منطقه ماؤؤت عراق به شهادت رسید. مادرش در خصوص شهادت او میگوید: از آن جایی که هنگام رفتن فرزندانم به جبهه بسیار بیتابی میکردم و چند بار هم حالم بد شده بود، هنگام شهادت حمید بسیاری از اقوام در منزل ما حضور پیدا کردند تا خبر شهادت را به من بدهند. آنها حتی پزشک هم برای من از قبل دعوت کرده بودند و با وجود این که پیش از گفتن خبر شهادت حمید به من یک آرام بخش تزریق کردند، اما با شنیدن این خبر بیهوش شدم. هنگامی که چشمهایم را باز کردم یکی از دوستان حمید به من گفت: این وصیت نامه را فرزندت به من داد و گفت: اگر شهید شدم فوراً این وصیتنامه را به مادرم برسانید و بگویید اختصاصی خودت است و خودت تنها آن را بخوان. هنگامی که وصیتنامه حمید را خواندم مانند آبی که روی آتش بریزند، آرام شدم و بیتابیهایم تمام شد. شهید حمیدرضا نظام دوره دبیرستان را در هنرستان عالی موسیقی گذراند و به دلیل حضورش در فعالیتهای هنری آثار مختلفی تولید و از خود به یادگار گذاشت. شهید حمیدرضا نظام در حال تولید اثر هنری برخی فعالیتها و آثار شهید نویسندگی و کارگردانی دو تئاتر به نامهای «یک ساعت از زندگی صدام» و «شهادت» تحقیق، نگارش متون و روایت فیلمهای واحد جنگ، سپاه و مجلس گویندگی فیلمهای جنگی، داستانی و مستند، اعزام بیش از ۳۰ بار به جبهه به عنوان خبرنگار جهت تهیه گزارش تلویزیونی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ساخت و تنظیم موزیک متن چند فیلم و تئاتر و همچنین موزیک تیتراژ برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ساخت سرود (شعر، آهنگ، تنظیم) از جمله سرودهای «اتحاد»، «مادر من کو تفنگم»، «بسیج»، «مسجد»، «هجرت» و شعار «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی» مسئولیت گردان امدادگران، مسئول طرح عملیات و معاونت عملیاتی گردان حضرت زینب (س) لشکر سیدالشهدا (ع) برادر شهید درباره وصیتنامه حمیدرضا نظام میگوید: برادرم بعد از عملیات کربلای ۵ متنی۶۰ صفحهای تهیه کرد که آن را شهادتنامه نام گذاشت. در شهادتنامه حمید به صورت جداگانه برای خانواده، مردم، دوستان و امت اسلامی نکاتی نگاشته شده است. بعد از شهادت وی، شهادتنامه را به دست مبارک امام خمینی (ره) رساندند که ایشان هم متنی برای این شهادتنامه نوشتند. شهید حمیدرضا نظام در دوران نقاهت پس از مجروحیت مدیونید بعد از شهادتم با نام من طلب چیزی کنید اولین وصیت این جمله خطاب به خانواده است، «شما را مدیون میکنم که با نام من و هرآنچه اسم من بر آن باشد طلب چیزی از کسی یا جایی کنید» و ادامه داده است که هر چیزی که به عنوان اهدایی برای من به شما دادند قبول نکنید و اگر اصرار کردند آن را قبول کنید و به نیازمندان یا کمیته امام اهداء کنید.» شهید حمیدرضا نظام درباره تمام اموال نقدی و غیرنقدیاش وصیت کرده بود. او برای برادرش نوشته بعد از شهادت بخشی از کتابهایش را به امور تربیتی منطقه ۷ آموزش و پرورش برساند و قسمت دیگری از کتابها را به مسجد محل اهدا کند. یک کتاب هم به برادرش هدیه داده بود. همچنین وصیت کرده اموال غیرنقدیاش را بفروشند و به کمیته امام اهدا کنند. در فرازهای دیگری از وصیتنامه شهید آمده است «خواهرم: از بیحجابی است اگر عمر گل کم است، نهفته باش و همیشه گل باش.» «با تدبر و مطالعات عمیق در جهان و اسلام، خود را آنچنان بسازید که بتوانید علاوه بر دفاع در برابر هجوم مستمر امواج تبلیغاتی و با اصطلاح ایدئولوژیک شرق و غرب، در صورت پیدا شدن زمینه هجومی با زبانی واحد، فصیح و آشکار به ابلاغ حقایق اسلام بپردازید.» «هیچگاه بر عقل خود مغرور نشوید و با توکل قلبی بر خدا، انتخاب و عمل کنید.» «با بزرگنمایی و طرح غیر آگاهانه مشکلات طبیعی و قهری انقلاب، دشمن را در اتحاد در باطل و خود را در تفَرّق از حق یاری نکنید و هرگز فراموش مدارید که مسبب بروز اغلب مشکلات اسلام و انقلاب، استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکای شیطان صفت و متجاوز است.»
یکی میگفت : تو حرم حضرت رقیه (س)؛ حال دختر دارها یه جور دیگه است.! مخصوصا اگه دختراشون سن و سالی هم نداشته باشه.! مخصوصا اگه تازه شیرین زبونی ها و شیرین کاری های دخترانه شون شروع شده باشه.! میگفت : اگه خب گوش بِدی میبینی که دختردارها چه جوری به حضرت رقیه سلام میدن و چه جوری حالشون منقلب میشه. محمودرضا ! زیارت نازدانه ی حسین... دلت که حسابی جلا گرفت یادمون کن.
@Agamahmoodreza
خاطرات شهید مدافع حرم شهید احمد مشلب راوی:علی الهادی مشلب(برادر شهید) امر جهاد قصد رفتن احمد به سوریه غافل گیرکننده نبود چون شاگرد مکتب او بودم بارها از او شنیده بودم که جهاد وظیفهی ماست و دفاع از اسلام و پرچم امام و انقلاب و حفظ ملت اسلامی از شر دشمنان، بخشی از مجاهدت در راه خداست من از احمد یاد گرفتم که جنگ در سوریه جنگ تمام اسلام با تمام کفر است و ما نیز باید در این جنگ مجاهدت کنیم احمد به من آموخت که جهاد یک امر مقدس است و هرجایی که اسلام نیاز به حضورِ ما داشته باشد و هرجایی که ولایت فقیه ما را بخواهد ما عاشقانه پای ولایت آماده هستیم احمد همیشه این جمله را برای من تکرار می کرد:«ما هرچه داریم از عاشورا و انقلاب امام خمینی (ره) است» اعتقاد داشت که انقلاب اسلامی امام خمینی زمینه ساز انقلاب جهانی حضرت مهدی عج و عامل پاینده ماندن اسلام است احمد عشق به انقلاب و پیروی از راه ولایت را در من زنده کردوقتی شنیدم احمد عازم سوریه است خوشحال شدم،کسی که الگوی من است و یک عمر به من درس جهاد داده است،خودش مرد میدان عمل و مجاهدت است و به ندای جهاد لبیک می گوید . لذا من هم به خدای خود قول دادم پیرو راه احمد باشم و از حرکت در این مسیر هرگز مردد نباشم .
ملاقات در ملکوت خاطرات شهیداحمدمشلب
@AhmadMashlab1995
توییت زینب سلیمانی " ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. باخت ترامپ قمار باز و جایتکار آمریکا امری نیست که خوشحالی خود را از آن پنهان کنیم. احمق یکی که مشاورانی احمق تر به او گفته بودند با افریدن آن شب شوم و سیاه آینده انتخاباتی خود را تضمین می کند؛ غافل از اینکه خداوند در کمین نشسته و خون سردار قهرمان ایرانیان او را به یکی از نفرت انگیز ترین سیاستمداران جهان تبدیل خواهد کرد.چنانکه حتی مردم جامعه خودش، افول و رسوایی اش را جشن بگیرند. جهان از یاد نمیبرد که سرباز ملت ایران گفت: "ترامپ قمار باز من حریف تو هستم" و هم او حالا بر اریکه عرش ایستاده و نجوا میکند "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" و تازه این اول راه هست و مسیر "انتقام سخت" تازه گشوده شده است. اما خوشحالی از رفتن ترامپ جنایتکار هرگز به معنای رضایت از روی کار آمدن کسی نیست که خود از بانیان داعش است و شهادت سردار ما را "اجرای عدالت" خواند.آن که تقاص خون حاج قاسم را خواهد داد آمریکا در کلیت و تمامیت آن است. و الا اینها که می آیند و می روند به تعبیر آن سید حکیم "سرشان به قدر بند کفش حاج قاسم نمی ارزد". @Agamahmoodreza
از نیروهای حشدالشعبی بود. شعر سروده ی خودش را که برای شهید سلیمانی خواند،
از او پرسیدم: حاج قاسم را در یک جمله تعریف کن... با صدای بلند فریاد زد: حاج قاسم،
عباس العراق... سپهبد حاجقاسم سلیمانی
@zakhmiyan_eshgh
یکی از رزمندهها بعد از هر مدت که یکی از همرزمانمان به شهادت میرسید، خیلی ناراحت میشد. میگفت اگر دستم به یکی داعشیها برسد سرش را جدا میکنم! اتفاقا در یکی از عملیاتها یک داعشی را به اسارت گرفتیم؛ چیزی نگفتم و فقط نگاه میکردم که چه خواهد کرد. مدت کوتاهی اسیر را تماشا کرد و سپس سهمیه غذای خودش به همراه مقداری آب را به اسیر داعشی داد. پرسیدم پس چرا سرش را نبریدی؟ گفت: سنت حضرت مولا علی (علیه السلام) نیست که اسیر را اذیت کنیم/
راوی: رزمنده فاطمیون "تصویر فوق صحنهای از مستند سایه نابودی میباشد که رزمنده فاطمیون را در حال تقسیم غذا بین اسرای داعش نشان میدهد" فاطمیون
بسمالله.. . آره درست گفتی! بهتر بگم، درست عمل کردی.. وایسادی و جنگیدی، اونم تا آخرش چه زمان دانشگاه و تو جنگ فرهنگی، چه زمان سوریه و تو جنگ با تکفیریا... الانم بعدِ گذشت پنج سال از شهادتت با جون و دلم میشنوم که داری تو گوشم بهم میگی: آی رفیق! آهای رفیقی که منو دوست داری و میای سرقبرم و هزار حال میشی... من احساس تکلیف کردم، وایسادم، جنگیدم، تا آخرشم وایسادم و جنگیدم، که مهر تائید آخرشم همون شهادته! الان نوبت توئه! اگه ادعات میشه که منو دوست داری، باید احساس تکلیف کنی، باید وایسی، تا آخرشم باید وایسی... باید خودتو ثابت کنی! تا برسی به من و این قافله. . . . آره، نوبت ماست! رفقا دست بجنبونید فرمانده دستور صادر کرده: باید وایسیم و بجنگیم، تا آخرش، تا آخرین لحظه، تا آخرین نفس، تا آخرین قطرهی خونمون.. قافله داره میره.. هرکه دارد هوس کربوبلا، بسم الله.. . . به وقتِ بین الطلوعینِ ۱۶ آبان ماهِ ۹۹ به وقتِ پنجمین سالروزی که حاج عمار زد و رویِ خورشید رو کم کرد... به وقت حاج عمار استشهد .
کانال شهید حاج عمار
. شهادتت مبارک! فرمانده. . . . حاج عمار
شهید محمدحسین محمدخانی
فرمانده تیپ سیدالشهدا
گر مرا تن کنی،
تو جان منی
ور مرا دل کنی،
تو دلداری
شهید احمد مهنه
@zakhmiyan_eshgh