شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

شهید حاج عزت الله سلیمانی

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ب.ظ


ما در بدو ورودمان به تیپ...، کاردانی علوم نظامی داشتیم ولی هر بار که می‏خواستیم ادامه تحصیل بدهیم، ماموریتی پیش می‏آمد و آن را به بعد موکول می‏کردیم. من و ایشان سه بار در آزمون کارشناسی شرکت کردیم که دوبارش قبول شدیم ولی به دلیل ماموریت‏ها نتوانستیم کارمان را تعطیل کنیم. در سال 86 که برای بار سوم قبول شدیم، دیگر بحث ماموریتی پیش نیامد و برای ادامه تحصیل به دانشکده افسری رفتیم. من و آقای سلیمانی ویکی دیگه از همکاران در مدیریت علوم نظامی گرایش جنگ های نامنظم (پیاده) قبول شدیم. در کلاس 35 تا 40 نفره، ما سه نفر پیرمردهایش بودیم.!! بقیه بچه‏های کلاس شاید زیر بیست و پنج سال سن داشتند. با وجود این، آقای سلیمانی آن قدر با این دانشجوها خودمانی شده بود که خیلی زود با ما سه نفر هماهنگ شدند و محیط با صفایی برای درس و بحث در آنجا شکل گرفت. 

یک بار صبح اول وقت، همگی سر کلاس حاضر بودیم و منتظر استاد که از راه برسد. بچه‏ها مثل دوران مدرسه شلوغ می‏کردند. واقعا" به یاد آن دوران افتاده بودم. بعد از چند دقیقه، صدای صحبت کردن استاد با یک نفر را در سالن شنیده بودیم و منتظر بودیم آلآن است که می‏آید توی کلاس. حتی یکی از بچه‏ها هشدار  داد همهمه نکنیم چون استاد آمد. همین طور بود. استاد همان طور که با آن شخص گرم صحبت بود، در آستانه در ظاهر شد. اما به محض این که نگاهش به داخل کلاس افتاد، همان جا خشکش زد. چند لحظه مات ایستاد و در حالی که می‏گفت: «مثل این که اشتباهی آمده‏ام...»، خواست پا از در بیرون بگذارد که ما چند نفری با هم گفتیم: استاد درست آمده‏اید، کلاس شما همین جاست! استاد انگار باورش نشده بود. به آقای سلیمانی نگاه می‏کرد که با لباس فرم و درجه سرهنگی در کنار جمع دانشجویان نشسته بود و فکر می‏کرد ایشان استاد کلاس هستند. آقای سلیمانی به احترام استاد ایستادند و گفتند: «ضمن عرض سلام و خوش آمد، من از شاگردان کوچک کلاس جناب عالی هستم. بفرمایید استفاده کنیم.»

واقعا" به کارش عشق می‏ورزید. من و آقای سلیمانی تقریبا" همدوره بودیم. سه سالی هم همسایه دیوار به دیوار هم بودیم در خانه سازمانی. واقعا" اهل تعبد بودند. جدا از این که  به مسائل اعتقادی پایبند بودند و عمل می‏کردند، همیشه در تلاش بودند جمع دور و برشان را هم به حرکت در بیاورند و در خط دین و آئین های عبادی بکشانند. در همان مدت اقامت در خانه های سازمانی، هیئت قرائت قرآنی را پایه گذاری کردند که فکر می‏کنم هنوز که هنوز است برقرار باشد. هر شب ماه رمضان سعی می‏کردیم یک جزء قرآن را بخوانیم و ... آقا رضا را هم با خودشان به این جلسات می‏آوردند و هر شب یک سوره کوچک را می‏خواند و خیلی هم خوب می‏خواند که مورد تشویق حاضران قرار می‏گرفت.

بانی برگزاری مراسم زیارت عاشورا شده بود در گردان حضرت امیر. برنامه ‏ریزی کرده بود و خیلی از همکارا را در تدارکات این جلسات مشارکت داده بود. آن قدر جاذبه ایجاد کرده بود که اغلب همکاران زودتر از موعد در نمازخانه حاضر می‏شدند. شور و حالی که در موقع خواندن زیارت عاشورا بوجود می‏آمد، غیر قابل وصف است. همکاران با تمام وجود احساس می‏کردند با امام حسین و یاران مظلومشانند...

راوی آقای اسلامی

خادم الشهدا 

@khadem_shohda




  • دوستدار شهدا

حاج عزت الله سلیمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی