برای مرتضی
آخرین سحر ماه شعبان مسافر مااز راه رسید.تمام مسیر تا فرودگاه هردانه ی تسبیح که به ذکری می غلطید دعایی بود که ایکاش با همان نگاه مظلوم جواب سلام ما را بدهد ولبخندش حسن ختام این دلتنگی باشد. نگاه به گردش عقربه های ساعت کلافه تر مان کرده بود.اعلام نشستن پرواز دمشق در فرودگاه تهران کنگ ترین صدایی بود که در ذهن مان تکرار میشد.ثانیه به ثانیه به لحظه دیدار نزدیک میشدیم اما پاهایمان قدرت جلو رفتن نداشتند.به احترام پرچم زیبای کشورمان تمام قد ایستادیم.مرتضی چقدر زیبا از سفر برگشت. پرچم با تمام ابهتش تن مجروحش را در آغوش کشیده بود. مرتضی با همان مظلومیتی که در چهره داشت خواب بود.راستش دلمان نیامد حتی به زمزمه ی سلامی خواب نازش را برهم بزنیم.تنها به تعداد روزهای دلتنگی اشک ریختیم و شاخه گلهای که برای استقبال در دست داشتیم را روی پرچمی گذاشتیم که مرتضی برای احتزازش از نازنین زهرا وتمام دلبستگی هایش گذشته بود.
کانال آقا محمود رضا