شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۳۰۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
تیر


الشهداء آمراء أهل الجنة

حاج سمیر عواضه از فرماندهان ارشد میدانی حزب الله در محور حلب امروز (95/4/21) به شهادت رسید.

کانال شهدای مدافع حرم قم 

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT8EazsObYH3rA

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر


 اینجا قلبها به عشق شما میتپد.

نگاهها به انقلاب و مقاومت شماست.

اسطوره هایشان از هالیوود نیست.

شما نگاهتان به کجاست؟؟؟

غفاری

خواهران مدافع حرم 

https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYZDQntEl0ChxA

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر

همسرتان چه زمانی بحث رفتن به سوریه را پیش کشیدند؟

ایشان در همه مأموریت‌هایی که از محل کارش اعزام می‌شد جزو اولین‌ها بود. اما در سفر به سوریه و مدافع حرم شدنش دیرتر از همه راهی شد، خیلی برای این مسئله ناراحت بود. هر وقت راجع به دفاع از حرم صحبت به میان می‌آمد خیلی ناراحت می‌شد. علی‌آقا در پاسخ آنهایی که به ایشان می‌گفتند لازم نیست شما بروید، می‌گفت اگر ما نرویم بعد باید در خاک ایران بجنگیم.

با رفتنش مشکلی نداشتید؟

اینجا دو مسئله بود. یکی رفتن و احتمالاً از دست دادن عزیزی و یک طرف دیگر آمال و آرزوهای کسی که دوستش داری و به خواسته‌هایش احترام می‌گذاری. علی‌آقا با وجود وابستگی زیادی که به من و بچه‌ها داشت، خیلی عاشق شهادت بود و این اواخر جایی برای خود روی زمین نمی‌دید. بنابراین تنها خواسته‌ای که از ایشان داشتم این بود که بچه‌ها کوچک هستند آنها را چه‌کار کنم که ایشان می‌گفت خدای بچه‌ها بزرگ است، اعتقاد و ایمان بچه‌ها را زیاد کنید.

پس با رضایت کامل همسرتان را راهی کردید؟

بله ایشان هیچ کاری را بدون مشاوره و رضایت ما انجام نمی‌داد. همیشه سعی می‌کرد ما را راضی نگه دارد. خب سخت بود اما وقتی به اهداف و خواسته‌هایش که دفاع از حریم اهل بیت و مظلومان و مسلمانان سوریه بود فکر می‌کردم، سختی‌اش کمتر می‌شد چراکه همسرم در شهادت به مولایش حسین ابن علی(ع) و در جانبازی به اباالفضل العباس(ع) و در اسارت به امام زین‌العابدین(ع) و حضرت زینب(س) اقتدا کرده بود. علی‌آقا بسیار تأکید داشت که برای عاقبت به خیر شدن باید نگاه‌مان به دو لب رهبر فرزانه‌مان باشد.

اولین اعزام‌شان چه زمانی بود؟

اولین اعزام علی‌آقا 15 دی ماه 1394 بود. اولین بار و آخرین بار. ایشان جانشین گردان سوم امام حسین(ع) از لشکر عملیاتی 17 علی ابن ابیطالب(ع) بود.

از لحظات سخت جدایی بگویید.

این سفر با تمام سفر‌هایشان تفاوت داشت. حس غریبی داشت. از آن روزی که گفت می‌خواهد برای دفاع از حرم به سوریه برود، نمی‌دانم چرا ناخودآگاه اشک‌هایم جاری می‌شد، حتی ایشان خودشان هم حس عجیبی داشت. انگار می‌دانست سفری بی‌بازگشت در پیش دارد. شبی که وسایلش را جمع می‌کرد، من گریه می‌کردم ولی ایشان دائم من را نصیحت و سفارش می‌کرد و با اشاره به زندگی حضرت زینب می‌گفت ایشان باید الگوی شما باشد. خانواده من اطلاع داشتند ولی خانواده خودشان خبر نداشتند، آنهم به خاطر بیماری مادرشان بود.

خب آن روز وقتی من برای نماز صبح بیدار شدم تمام وسایلش را آماده کرده بود، لباس پوشیده بود برای رفتن، من از ایشان خواستم صبر کند تا از زیر قرآن ردش کنم. تمام این مدت اشک می‌ریختم. ایشان در سکوت عجیبی بود. قبل از خداحافظی سفارش بچه‌ها را کرد. گویی خودش هم می‌دانست که دیگر برنمی‌گردد. ما هیچ وقت در زندگی مشترک‌مان این قدر از هم فاصله نداشتیم. وقتی ایشان رفت انگار تمام دنیای ما رفت. بچه‌ها را از خواب بیدار نکرد. فقط چند دقیقه‌ای بالا سرشان ایستاد و نگاه‌شان کرد. بعد هم بوسیدشان و رفت. جدا شدن از خانواده واقعاً سخت بود. اما از آنجایی که هدف بزرگ‌تری داشت به راهش ادامه داد.

چه مدت در منطقه حضور داشت؟

28 روز در منطقه بود که در تاریخ 13 بهمن ماه 1394 ساعت 11 صبح، در عملیات آزاد‌سازی دو شهر شیعه‌نشین نبل و الزهرا در شهر حردتنین به شهادت رسید. این شهر در مسیرنبل و الزهرا بود و باید آزاد می‌شد که همسرم بعد از آزادی این شهر به شهادت رسید.

از نحوه شهادت ایشان اطلاعی دارید؟

به گفته همرزمانش، علی‌اکبر از زمانی که بیدار شده بود برای نماز شب، حس غریبی داشت. در نمازش بلند بلند گریه می‌کرد، طوری که همه متوجه گریه‌هایش شده بودند. آن روز صبح ایشان برای مسئولیتی که به ایشان محول شده بود خود را آماده می‌کند و با شروع عملیات، بعد از گذشت مدت زمانی اولین تیر به دستشان (انگشت شست) اصابت می‌کند که بلافاصله دستکش دستش می‌کند تا باقی همرزمان متوجه نشوند، بعد از مدتی یکی از تک تیراندازهای خودی تیر به دستش می‌خورد. ایشان برای پانسمان و رسیدگی به سمتش می‌رود که در حین بازگشت گلوله‌ای به پایش اصابت کرده و به زمین می‌افتد. زمانی که بلند می‌شود تا پایش را ببندد و به کارش ادامه بدهد، تک‌تیرانداز تروریست‌ها با شلیک مستقیم، تیری به سرش می‌زند و علی‌آقا به شهادت می‌رسد.

آخرین تماس‌تان کی بود؟

همسرم روز سه‌شنبه 13 بهمن به شهادت رسید اما شب قبلش تماس گرفت و با من و بچه‌ها صحبت کرد. فردای آن روز دلشوره عجیبی داشتم.

با این شرایط خانواده از من خواستند به محلات بروم تا آرامش پیدا کنم. علی‌آقا تا پنج‌شنبه به ما زنگ نزد و این ما را بیشتر نگران کرد. از همکاران ایشان خواستم تا اطلاعاتی به من بدهند که گفتند به محض خبر گرفتن با بنده تماس می‌گیرند. من تا صبح جمعه منتظر ماندم، کسی خبر نداد و هرچه هم تماس گرفتم جواب ما را نمی‌دادند تا اینکه ظهر جمعه دایی ایشان به منزل ما آمد و گفت علی‌آقا مجروح شده است و تهران است. بی‌قراری ما بیشتر شد و از خانواده‌ام خواستم تا به تهران برویم که پدرم خبر شهادت ایشان را به من داد.

عکس‌العمل بچه‌ها زمانی که خبر شهادت پدر را شنیدند چه بود؟

از آنجایی که همسرم، بچه‌ها را آماده کرده بود و برای پسرم در مورد حضرت علی‌اصغر و برای دخترم از زندگی حضرت رقیه زیاد گفته بود، آنها زمانی که خبر شهادت پدرشان را شنیدند گفتند ما هم مثل حضرت علی‌اصغر و رقیه شدیم و منتظرند تا پدرشان ان‌شا‌ءالله با امام زمان ظهور کرده و بیاید. اما من هیچ وقت فکر نمی‌کردم خداوند آنقدر به من عنایت داشته باشد و این منت بزرگ را بر سرم بگذارد که من هم همسر شهید شوم.

چه برنامه‌ای برای تربیت یاد‌گارهای شهیدتان دارید؟

با توکل به خدا و عنایات حضرت باری تعالی امیدوارم بتوانم دختران شهید را فاطمه‌گونه و زینب‌وار و تنها پسر شهید را علی‌اکبر و قاسم‌وار تربیت کنم و طبق خواسته پدرشان آنها را حامی ولایت پرورش دهم تا شرمنده شهدا نباشم. ان‌شاءالله. ما باید ایمان‌مان را به خدا بیشتر کنیم و طبق خواسته شهدای‌مان تمام نگاه‌مان به دو لب مقام معظم رهبری باشد. ما باید با حجاب فاطمی‌مان زمینه ظهور را فراهم کنیم تا مبادا خدای نکرده خون شهدای‌مان پایمال شود./

 مشرق

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر

به گزارش گروه مقاومت جام نیوز، این روزها که جای شهدای مدافع حرم سر سفره افطار در کنار خانواده‌های‌شان خالی است و آرام و قرار از همسران‌شان برده، تنها امید به هم‌سفره‌گی شهدای‌شان با ابا‌عبدالله است که تسلای‌شان می‌بخشد.

مریم رضایی همسر شهید علی‌اکبر عربی یکی از همین شیرزنان است که خود بند پوتین همسنگر زندگی‌اش را محکم کرد و او را برای اعزام به سوریه از زیر قرآن عبور داد.

خانم رضایی هرچند اکنون دلتنگ علی‌اکبرش است، اما به راهی که عزیزش را از دست داده افتخار می‌کند و به همسر شهید خود می‌بالد. گفت‌و‌گوی روزنامه جوان با مریم رضایی همسر شهید علی‌اکبر عربی را پیش رو دارید.

ضمن معرفی خودتان از آشنایی‌تان با مردی برایمان بگویید که لیاقت شهادت در راه زینب(س) را پیدا کرد.

من مریم رضایی هستم، متولد 1359 در شهرستان محلات استان مرکزی. علی‌آقا هم متولد سوم تیرماه سال ۱۳55 در روستای سرکوبه توابع شهرستان خمین از استان مرکزی بود. دایی ایشان واسطه آشنایی‌مان شدند و من را به علی‌آقا معرفی کردند. همسرم همان ابتدا از کارش گفت و اینکه نظامی است و شغلش سختی‌هایی دارد. علی‌آقا عاشق کارش بود. هیچ‌گاه از کارش گله نکرد. تمام تلاشش را برای انجام هر چه بهتر مأموریت‌هایش انجام می‌داد. در نهایت مراسم عقدمان همزمان شد با ولادت حضرت زینب(س).

معیارتان برای ازدواج با ایشان چه بود؟ اینکه نظامی بودند برای‌تان سخت نبود؟

برای من داشتن ایمان الهی، تقوا و اخلاق نیکوی همسرم خیلی مهم بود که بحمدالله ایشان تمام این معیارها را داشت. ما معتقد بودیم برکتی که در زندگی یک پاسدار است برکتی الهی است. علی‌آقا سرباز امام زمان(عج) بود. زندگی با ایشان نه تنها سخت نبود بلکه خیلی شیرین بود. من شرایط سخت زندگی مادر و خانواده‌ام را در نبودن‌های پدر اسیر و جانبازم دیده بودم. من تربیت‌یافته مادری بودم که سال‌های زیادی در نبود پدر همه زندگی را به دوش گرفت.

 در دامن مادری تربیت شدم که این صبوری‌ها را به من آموخت. من در خانواده‌ای پرورش یافتم که اعتقاد داشت که زندگی با یک پاسدار و نانی که سرباز امام زمان به خانه می‌آورد برکت زیادی است. در همان ابتدای همکلامی ایشان از من خواست که نمازم را در اول وقت بخوانم زیرا اعتقاد داشت نماز اول وقت همه عزت و عاقبت به خیری را به همراه دارد.

پس پدرتان هم جزو آزادگان هستند؟ شما نگران اسارت یا جانبازی همسرتان نبودید؟

نه، نگران نبودم چون من تجربه زندگی سخت را داشتم. پدرم 9 سال در اسارت صدام منحوس بود و بعد از این مدت جانباز شد. ما آمادگی هر نوع اتفاق را داشتیم. برای همین این حال و هوا برایم بسیار ملموس بود. همسرم همیشه آرزوی شهادت داشت. همیشه شهادت می‌خواست و دعا می‌کرد و من هم آمین‌گوی دعای شهادتش بودم. 

من اعتقاد دارم هرچه تقدیر الهی باشد، همان می‌شود. ایشان همیشه آرزوی شهادت داشت با توجه به اینکه دو تا از دایی‌های‌شان هم شهید دوران دفاع مقدس هستند و پدرش هم از جانبازان جنگ تحمیلی بود، آرزوی شهادت داشت و می‌گفت هیچ وقت دوست ندارم شرمنده شهدا باشم. ولی یک سال اخیر دیگر خیلی از شهادت می‌گفت و در دو ماه قبل از شهادتش خیلی دعا می‌کرد و به ائمه متوسل می‌شد تا به شهادت برسد.

چند فرزند از شهید به یادگار دارید؟

ما سه فرزند داریم. فاطمه خانم متولد 21 بهمن ماه 1387، محمد‌مصباح متولد 18 مرداد ماه 1389و طهورا خانم متولد 13تیرماه 1394.

علی‌آقا در دفتر خاطرات خود نوشته بود هر زمان که دلم برای بچه‌ها تنگ می‌شود کنار بچه‌های سوری می‌روم و از اینکه بچه‌های ما در ایران در رفاه و امنیت و آزادی به سر می‌برند خدا را شکر می‌کنم. اینجا بچه‌ها در ترس و وحشت زندگی می‌کنند و ما برای آزادی و امنیت این بچه‌ها دعا می‌کنیم.


  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر


شهید حمید قاسمی

تاریخ ولادت : 1358

تاریخ شهادت : 11 مهر 1393

مزارش در گلزارشهدای بهشت رضا مشهد مقدس می باشد 

لشکر فاطمیون 

@sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر

شهید سیدعبدالله حسینی

تاریخ ولادت : 1362

تاریخ شهادت: 20 بهمن 1393

مزارش در گلزارشهدای بهشت رضا مشهد مقدس می باشد 

لشکر فاطمیون 

@sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر

ای کاش از شهدا الگو برداری کنیم... استفاده نکردن ازموقعیت شغلی

بهش گفتم رفیق 

دانشگاه یک پرسنل جای خالی داره نیروهم احتیاج داره 

تو هم که نیروی ارزشی و ولایی هستی 

ماشاالله  دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه 

بیا ازبند پارتی استفاده کن برو سرکار 

تبسمی زد و گفت:

رفیق!...اگرآزمون برگزار می کنند 

همه می تونند شرکت کنند 

مسئله ای نیست اسم من هم بده 

ولی اگر مردم عادی نمی توانند بیایند شرکت کنند 

من از موقیعت شغلی و بسیجی ام 

سواستفاده نمی کنم.

شهید علی جمشیدی

کانال شهید  

@KhakiyeAflaki

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر


این عکس مربوط به قبل عملیات دیرالعدس هست. رضا کارش واقعا اون روزا سخت بود . اجرایی وهماهنگی اون منطقه عملیات دست رضا بود . یادم میادتشنه یه لحظه خواب و استراحت بود چند روز میشد شبانه روز خواب و خوراک نداشت تا اون عملیات انجام و تمام شد. ولی تا جایی که من رضارو میشناختم کار براش همیشه در اولویت بود و نمیخوابید.

(ابورقیه)

آقا حجت

@Hojjate_khoda

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر


یادم هست که میگفتی خانوم من برای چادرت میروم نکند فردا کسی به بهانه جنگ چادر را از سر ناموس من بردارد.

ارسالی همسرشهید

خادم الشهدا

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۲۱
تیر


طوری رفتارکنیدکه شایسته دخترپاک اسلامی است/هرگزچادر را از سرخودنگیریدوباپوشش کامل اسلامی درکوچه وخیابان حاضرشوید.

خادم الشهدا

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا