امیرپوردستان: دردیدار باخانواده شهیدمدافع حرم نزاجامحمد مرادی:آنچه ازوصیتنامه ایشان برداشت میشود،بیانگرروح بلندواطلاع ازشهادت است؛شهادت به ایشان الهام شده بود.
@sh_modafeaneqom
شهدای مدافع حرم قم
امیرپوردستان: دردیدار باخانواده شهیدمدافع حرم نزاجامحمد مرادی:آنچه ازوصیتنامه ایشان برداشت میشود،بیانگرروح بلندواطلاع ازشهادت است؛شهادت به ایشان الهام شده بود.
@sh_modafeaneqom
شهدای مدافع حرم قم
بسم الله الرحمن الرحیم با هدف نابودی دشمن ، إن شاءالله ، راهی سرزمین سوریه ، و دفاع از حرم عمه سادات (س)، هستم.
اگر توفیق شهادت داشتم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم. و از پدر و مادرم معذرت خواهی میکنم، که در طول 20 سال زندگی، بچه خوبی برایشان نبودم.
برای دوستان، آشنایان، و کسی که ازمن توصیه ای بخواهد، میگویم که رضایت "الله" تبارک و تعالی، از رضایت هر کس مهمتر است، و اولویت دارد. در کلامی دیگر، اصلا قابل مقایسه نیست.
از کار شبهه ناک پرهیز کردن واقعا هنر است، و دعا کنیم، که نصیبمان شود.
ازشما می خواهم که برای نابودی استکبار جهانی (آمریکا،اسرائیل،عربستان)، دعا کنید، که ان شاءالله، با نابودی اینها، ظهور، زمینه سازی خواهد شد.
مبلغ 500 هزار تومان کارت بانکی بنده را، به کار فرهنگی کمک کنید که خیالم راحت باشد.
وعده دیدار ما، بهشت جاویدان الله، إن شاءالله- و در آخر دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.
و من الله التوفیق....
۹۴/۰۸/۲۶
میلاد بدری
کانال شهدای مدافع حرم قم
@sh_modafeaneqom
همرزم شهید :
نادر حمید از فرزندان ولایتمدار شهرستان باوی و شهر ویس توابع اهواز
شهید حمید خستگی نمیشناخت ..
و همین ویژگیاش نظر مسئولان را هم جذب کرده بود..
و توانسته بود با مسئولانی مثل سردار سلیمانی ارتباط مستمر داشته باشد .. مدیریت و فعالیتهای شهید حمید مشخصه بارزی بود ..
که او را از دیگر دوستانش متمایز ساخته بود .. وقتی ایشان میبیند سردار سلیمانی با این سن و سال و مشغله شب و روز مشغول کار کردن است ..
از شیوه رفتار و کارش الگو میگیرد ..
و واقعا سردار سلیمانی ؛
برای شهدای مدافع حرم یک اسوه است ..
پسر عموی شهید:
شاید کمتر کسی حاضر شود زن و بچه خود را به کشور سوریه آن هم با اوضاع جنگی که در آنجاست، به همراه خود ببرد.
حدود 15 ماه که شهید نادر حمید سوریه ماند ؛ در این مدت هر چند ماه یکبار به اهواز (وطنش)می آمد، اما سعادت نمی شد که من او را ملاقات کنم.
آخرین باری که از سوریه به اهواز برگشته بود ، منزل یکی از فامیل ها(که نزدیک خانه ما هست) شام دعوت شده بود؛ وقتی که مطلع شدم ، به دیدنش رفتم .ساعاتی پیش هم نشستیم و در مورد اوضاع و احوال خودش و کشور سوریه پرسیدم.
نادر حمید از دوران نوجوانی و جوانی بعنوان فردی متدین و مذهبی در اذهان فامیل و آشنایان شناخته شده بود بطوریکه بیشترین بچه های فامیل شهید نادررا ملا صدا میزدن سال 81 که عموی بنده به رحمت خدا رفت شهید نادر بچه های فامیل جمع کرد و نماز وحشت خواندن و دعا کردن .
فرزندشهیدمدافع حرم حاج هادی هادی کجباف :
پس از شهادت پدرم نادر حمید به دیدارمان آمد و اینطور از پدر می گفت
متاسفانه من مدت کوتاهی روتونستم درمحضرش باشم.
ولی اون توهمین مدت کوتاه درسهای زیادی بهم داد.
برخوردش بامن طوری بودکه من اونومثل برادرخونی خودم دوست داشتم..
هیچ وقت یادم نمیره بعدازشهادت باباکه اومده بودخونمون غافلگیرانه وبدون ریادست من وبوسیدوگفت آدم بایددست برادربزرگشوببوسه..زورش زیادبودمن نمیتونستم دستم روبکشم..هربارکه میدیدمش میبوسید..
اون خودشوواقعاپسرابوسجادمیدونست..من فکرمیکنم مثل ماهاناراحت بابابود.
کانال آقا محمودرضا
شهید مدافعحرم مُحرم علیپور
بسیار مواظب باشید که فتنه گران گاه به "نام ولایت" در پی خواهند بود تا شما را در مقابل ولایت قرار دهند.
پند نامه شهداء
تلنگر
@khadem_shohda
خادم الشهدا
بےراه نبود ڪه حامد بین مجروحین ایرانی معروف شده بود به " شہیــد ابوالفضلے "
جلوے چشم امیر تمام روضه های ابوالفضلی ڪه شنیده بود و تمام نوحہ هایی ڪه خوانده بود مجسم شدند .
حامد سر تا پا زخم بود بےدست و بےچشم هایش با سرے مجروح و جسمے سرتا پا زخمیِ تیر و ترڪش ...
یادش افتاد حامد همیشۀ خدا عاشق روضۀ ابوالفضل بود .
یادش افتاد حامد همیشه مےگفت :
من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم ، همۀ نوحه خوان ها رو مےگویم فقط روضۀ ابالفضل بخوانند ...
پاسدارے ڪه حامد را از معرڪه برگردانده بود آنجا بود .
دست کرد توے پیراهن نظامےاش و یڪ دفترچہ داد به امیر گفت :
این روز عملیات توے جیب حامد بود .
دفترچہ یادداشتی ڪه توے یڪی از برگه هایش عکس رزمنده اے نقاشے شده بود ڪه روے زمین افتاده با دست هاے قَلَم شده و سر تا پا زخمے ...
" شہید مدافع حــرم حامد جوانے "
از کتاب : شبیہ خودش
نویسنده : حسین شرفخــانلو
احمدرضا بیضائی :
شما اگر محمودرضا را با کوثر میدیدید، لطافت خاص و دیدنیای در ارتباطشان قابل درک بود.
یک بار به محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی میخندد برای دختر خوبیت ندارد».
در حالیکه کوثر در بغلش بود و داشت بالا و پایین میانداختنش گفت: «این مدلش خوشحال است»
محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه فدای آن آرمان کرد
و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا، تأسی صحیح به سیدالشهداء(ع) است.
تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای بریدن رشته تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید.
این بار که میرفت به کسی گفته بود «ایندفعه از کوثر بریدم».....
آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت: «جانفشانی اصلا کار آسانی نیست» بعد تعریف کرد که آنجا در نقطهای باید فاصلهای چند متری را در تیررس تکفیریها میدوید و توی همین چند متر، دخترش آمده جلوی چشمش. بعد توضیح داد که تعلقات چطور مانع شهادت شهید است…
کانال آقا محمودرضا
عیبی ندارد
خاک هم باشی قبول است!
یک چفیه یا یک ساک هم باشی قبول است!
برگرد!
تنها یک بغل بابای من باش!
زینب عشریه و چشمانی منتظر آمدن پدر..
.بیسیم چی
@bisimchi1
صبح عملیات بود که بچه ها با بی سیم به ما اطلاع دادند، چند نفر از بچه ها که روی تپه ی مشرف به مزرعه معراته مستقرند مجروح شدند.
من به اتفاق (شهید)رحیم کابلی و برادر نبی اکبری سریع به سمت محل استقرار نیروها حرکت کردیم.
از راه دور دیدم (شهید) علی عابدینی به سمت ما می آید.
وقتی جلوتر آمد تازه متوجه شدم که کتف سمت چپش تیر خورده است. سریع خودم را به او رساندم و جویای حالش شدم، با خونسردی تمام بهم گفت: «چیزیم نشده، بروید جمشیدی را بیاورید»
در صورتی این حرف را به من گفت که خون از نوک انگشتانش، قطره قطره روی زمین می چکید و درد را
می شد در چهره اش به وضوح دید.
وقتی رفتم اسلحه را از روی دوشش بگیرم، بهم گفت: «خودم آن را به عقب می برم، اینجا دست و پا گیرتان
می شود.»
با او خداحافظی کردیم و به کمک جمشیدی رفتیم که از ناحیه شکم مجروح شده بود، بعدا وقتی ماجرای علی را برای بچه ها تعریف کردم، دوستان گفتند: «علی تا اورژانس به کسی اجازه نداد او را همراهی کنند.»
علی چون از وضعیت خط و تعداد نیروها با خبر بود، دوست نداشت مجروحیتش باعث آن شود که یک نیرو از خط مقدم کم شود.
راوی : مفید اسماعیلی سراجی
شهید مدافع حرم علی عابدینی
فرشید عزیزی فرد، جانباز مدافع حرمی است که به گفته خانواده اش یک پای مصنوعی معمولی را هم از او دریغ کرده اند
آقا فرشید ٢٩ ساله است و تک پسر یک خانواده، خودش هم خانواده کوچکی دارد و خدا به او یک دختر عطاء کرده که یکسالشه.
اهل مازنداران روستای محمودآباد و رودپشت است و از جانبازان کربلای خان طومان در حومه حلب که در اون واقعه بشدت مجروح شدن، پای راست و چند انگشت دستشون قطع شده و همچنان در حال مداوا هستن .
همسر محترم و صبور شون می گن : الان ٦ ماه از مجروحیت ایشون می گذره، مسولین حمایت نمیکنن، فقط اومدن سلفی هاشون رو گرفتن و رفتن . خیلی وقته که دیگه حتی یه سر هم نمی زنن، پرونده جانبازی فرشید هم معلوم نیست اصلا کجاست . تماس هم که می گیریم، کسی جواب ما رو نمی ده .
همسرشون می گن : شش ماهه که دنبال گرفتن پای مصنوعی هستیم و کسی عین خیالش نیست و می گن، این کار جزو اولویت های ما نیست ، حالا هم که قراره پای مصنوعی ایشون رو بسازن و تحویل بدن، می گن اول باید پولش رو به حساب بریزید تا بعد بسازیم براش !
مدافعان امنیت ایران
والعاقبه للمتقین
حسن شمشادی خبرنگار
کانال شهدای مدافع حرم قم
@sh_modafeaneqom
شهیدسعید سامانلو
گوش به فرمان مقام معظم رهبری بود
سعید به عنوان یک نیروی بسیجی خودش را
خدمت گذار اهداف انقلاب و آرمانهای اسلامی می دانست.
به قلم پدر شهید
شهادت بهمن94
یسیم چی
@bisimchi1