
ورود پیکر مطهر شهیدان
حاج احمد سلطانی
محمدنبی محمدی
فرودگاه تهران
خــــــــادم الـشــهداء

ورود پیکر مطهر شهیدان
حاج احمد سلطانی
محمدنبی محمدی
فرودگاه تهران
خــــــــادم الـشــهداء

شهید سید مهدی حسینی یکی از رزمندگان فاطمی بودند که در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شدند.
گفتگویی با برادر شهید انجام شده که تقدیم می شود.
برادر شهید: من برادر شهید مهدی حسینی هستم.
ازبرادرتون بگین. چندساله بودند. آیا فرزند داشتند؟
برادر شهید : 30 ساله بودن. تولدش نیمه شعبان بود ( 1394/11/29) مادرم بخاطر همین اسمش رو مهدی گذاشتن.
دوتا فرزند داشتن هر دو پسر.محمد عرفان 9ساله و محمد ایمان 3ساله.
در کجا و چه عملیاتی شهید شدن؟
برادر شهید: در سوریه و منظقه تو منطقه ای خناصر.
چندبار سوریه رفتن؟
برادر شهید : یک دوره.وقتی رفت گفت من شهید میشم منو مادرم رفتیم پادگان واسه بار آخر ببینیمش اومد بیرون گفت من شهید میشم مادر من خواب دیدم باید برم.
از دمشق به پدرو مادرم زنگ زد و مادرم گفت به آرزوت رسیدی. گفت: مادر اینجا چه جاییه بهشته.
پنجم عید بود زنگ زد واسه بار آخر خداحافظی کرد با ما بعد ۱۵ رو خبر شهادتشو شنیدیم.
پدرومادرتون راضی بودن برن؟ چطور راضیشون کردن که برن؟
برادر شهید: روزی که رفت به مادرم گفت من سر دوماه برمیگردم.مادر گفت یه دوره سه ماه چطور دوماه برمیگردی چیزی نگفت به ما خندیدو رفت.
اولش به ما چیزی نگفته بود که میخواد بره صبح گوشیه من زنگ خود که مهدی رفته پادگان واسه اعزام به سوریه.
رفتیم دنبالش باهاش صحبت کنیم برادرم گفت : تو دوتا پسر داری نرو مهدی به برادرم گفت بچه ها خدا رو دارن خدا بالا سرشونه.
پدرم و مادرم میدونستن که شهید میشه.
پدرم گفت نرو مهدی خیلی شهید میارن نرو به پدرم گفت: بابا خون من از این شهدا رنگین تر نیست باید برم من خوابمو دیدم باید برم.
شما دوجا اشاره به خواب کردین که برادر شهیدتون گفتن خواب دیدن.
چه خوابی دیده بودن به شما گفتن؟
برادر شهید: نه خوابشو به کسی تعریف نکرده.
وقتی رفت داخل پادگان خندید و رو به ما کرد دست تکون دادو رفت.

دلنوشته دوست و همرزم شهید رضا بخشی " فاتح " :
حالا همه بچه های فاطمیون تسبیح آبی دارند.
می دانی برای چی؟
برای اینکه من گفته ام فاتح تسبیح آبی اش را دوست داشت.
یادت هست؟
تسبیحت را گرفته بودم و بعد تو بدون توجه تسبیح دیگری از جیبت در آوردی؟
گفتی از این تسبیح های آبی زیاد دارم، هر کس خواست نذر حضرت فاطمه زهرا(س) برایش هدیه می دهم.
روز ولادت حضرت فاطمه (س) من هم صد تا تسبیح نذر چشمای قشنگت کردم، به نام بی بی دو عالم فاطمه زهرا(س)بین بچه های محل تقسیم کردم.
تسبیح آبی من و همه فاطمیون را به یاد تو می اندازد.
آقا محمودرضا
شهید سید اسماعیل سیرت نیا
سال گذشته مادرم روز، تولد اسماعیل 100 تومن بهش هدیه تولد داد. سید به مادرش گفت: مامان راضی باش پولی که هدیه دادی یه کسی نیازمند بود هدیه دادم به اون ،امسال که حضورش میان ما فیزیکی نیست خواستیم براش مثل،شهدای دیگر مدافع حرم جشن بگیریم اما مادرم هدیه تولد اسماعیل رو به یه خانواده ای که بیمار داشتند هدیه داد مطمئنیم که اسماعیل از این کار خوشحال شد.
کانال شهید
@seyedsiratnia
شهادت سوم محرم۹۴
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم
@Haram69

تشنهَ ست
شبیه ماهــــی ِ بی دریا
یا ،آهوی پا بسته میان ِ صحـــــرا
صبری بده ِای خدا ، به فرزندِ شهیــد
وقتی که
بلد شد بنویســـد : بابا ...
فرزندان شهید مدافع حرم
رضا حاجی زاده
خــــــــادم الـشــهداء
@khadem_shohda

نوشته های محمد جواد
هوا سرد بود
تو خیابون یه لنگه پا ایستاده بودیم تا تو رو بیارن.
ماشین که اومد خودمون رو رسوندیم نزدیکت.
وقتی پیاده ات کردن و گذاشتنت زمین و یه راهرو باز کردن تا کوثر بیاد بالای سرت،
دل تو دلم نبود.
مبهوت بودم
هم گریه داشتم و هم چشمه ی اشکم خشک بود .
دوباره سر دست گرفتنت و تا میدان ساعت بردنت.
برای آخرین بار زمین گذاشتنت تا بالای سرت نماز بخونن.
شلوغ بود.
حاج آقا که نماز رو شروع کرد
یه نفر بی توجه به جمع
خودشو رسوند بالا سرت
زانو زد کنار تابوتت
پیشونیش رو گذاشت رو تابوتت و آروم باهات حرف زد.
شد سوژه ی عکاسا.
الغرض
راستش فضولیم بد گل کرده محمود.
پسره چی میگفت در گوشت؟
نه خداییش چی گفت بهت؟
چیزی خواست ازت؟
التماس دعا داشت یا خواهش کرده بود از طرفش سلام به کسی برسونی؟
نکنه سپرد بهت بری دنبال پروندش؟
چی گفت بهت داداش؟
چرا میپرسم؟
هیچی. همینطوری.
البته هیچی هیچی هم نه.
یه چیزی شده.
اون پسره بود
همون که الان گفتم
میشناختیش؟
اسمش صادق بود.
دیروز
اونم پراش رو باز کرد
اومد سمت شما.
امروز آوردنش تبریز
مثل روزی که تو رو آوردن.
بازم رفقاش زیر تابوت رو گرفتن
مثل خودت.
حتما فردا هم میبرنش سمت میدون ساعت
تا براش نماز بخونن.
نمیدونم فردا نوبت کیه که سر بذاره رو تابوت
اما اینبار تابوت صادق.
محمود یه همسایه دیگه هم پیدا کردی
و جمعتون داره تپل جمع میشه.
خب بگو صادق در گوشت چی گفت دیگه....!!؟؟ . .
خوش به حالتون
چقد ما عقبیم
محمودرضا
میخوام در گوشت یه چی بگم
گوشت رو بیار جلو رفیق... . . . .
Archive

روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی، در سوریه، جام شهادت را نوشید.
مادر شهید سید مصطفی موسوی میگوید: تابستان امسال، بسیاری از عکسهایش را پاره کرد که علتش را زشت بودن آنها میدانست. ولی در واقع میخواست کمترین خاطره را برای ما به جا بگذارد. یکی از دوستانش گفت که به سختی توانسته چند عکس از او بیندازد.
متولد ۷۴ شهادت شب اول صفر
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم
@Haram69

شهید جعفر ابراهیم یاسین شربو

شهید فارس محمد سلامه

شهید معتز محمد زم
سه تن از جوانان شهرهای شیعه نشین "نبل" و "الزهرا" در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه شهید شدند.
به گزارش مدافعون خبر شهادت سه تن از رزمندگان شیعه سوری اعلام شد.
"جعفر ابراهیم یاسین شربو ، "معتز محمد زم" و "فارس محمد سلامه" از جوانان شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند.
استان حلب در شمال سوریه طی روزهای اخیر صحنه شدیدترین درگیری ها بین نیروهای مقاومت و تروریست های تکفیری بوده است.
طی سال های اخیر صدها تن از جوانان شهرهای نبل و الزهرا در نبرد با گروه های تروریستی در مناطق مختلف سوریه به خصوص در استان حلب به شهادت رسیدند.
شهرهای نبل و الزهرا در حومه شمالی استان حلب محل زندگی شصت هزار تن از شیعیان سوریه می باشد و تروریست های تکفیری این دو شهر شیعه نشین را سه سال در محاصره خود داشتند تا اینکه محاصره این شهرها در بهمن ماه سال 94 شکسته شد.
خــــــــادم الـشــهداء
@khadem_shohda
بعد از ایستگاه فاطمیه ۹۴ بعد از جمع آوری بساط ایستگاه برای جدا کردن و مرتب کردن لباس های اهدایی مردم برای مدافعان حرم به انبار رفتیم.
داشتیم مرتب میکردیم لباسارو لباسای خوب و تر تمیز و مناسب رو برا بسته بندی جدا میکردیم.
فضای عجیبی شده بود با حسرت و اشک چشم و بغض توی گلو داشتیم کار میکردیم.
آخه قرار بود این لباس ها برسه به دست مدافعان حرم همونجایی که آرزوی هر عاشقیه زیارت حرم حضرت زینب سلام الله برسه.
حین کار که با هم صحبت میکردیم به علی آقا گفتم: یعنی میشه این لباسارو خودمون تو سوریه بپوشیم؟؟
یعنی میشه ما و لباسا باهم برسیم؟؟ علی آقا گفت: چرا نمیشه شدنی هست باید بخایم.
اعزام بعدی لشکر فروردینه اگه بخایم میشه......آره راست میگفت علی آقا... باید بخایم تا بشه علی آقا خواست ....شهید شد....
آیا ماهم میخواهیم که شهید بشویم؟؟
اگه شهید نشویم
میمیریم...
راه سومی نیست....
اللّهُمَ ارْزُقْنا تَوفیقَ الْجَهادَ وَ الشَّهادَتْ فی سَبیلِکْ
اولین شهید مدافع حرم شهرستان نور
مجاهد بسیجی خادم الشهدا
جاوید الاثر
کربلایی علی جمشیدی
شهادت ۱۷ اردیبهشت ۹۵
کربلای خان طومان
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا

السلام علیک یا بنت الحسین
نازدانه های شهید جاویدالاثر ابراهیم عشریه
در حرم مطهر نازدانه سیدالشهداء
حضرت رقیه سلام الله علیها
شهدای مدافع حرم قم