شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۷
مهر

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، حسن شمشادی خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما در صفحه اینستاگرامش تصویر جالبی از مغازه شهید مدافع حرم «مرتضی عطایی» منتشر کرد و نوشت:

مغازه شهید مدافع حرم مرتضی عطائی در منطقه قاسم آباد مشهد

شک ندارم که بازماندگان ان عزیز، به وصیتش عمل کرده اند...

حق الناس سخت است، خیلی سخت.

خوشا به حالش و بدا به حالم

  • دوستدار شهدا
۰۷
مهر

سردارشهید سیدمحمدحسن حسینی با نام جهادی سیدحکیم، در تاریخ 1361 در ولایت سرپل افغانستان و در یک خانواده ی مذهبی متولد شد.

 سیدحکیم در حالی که هجده ماهه بود و در بهار 1363 و در بهبوهه ی جنگ میان شوروی و مردم افغانستان خانواده اش به ایران مهاجرت نمودند. 

تحصیلات ابتدایی را در یکی از مدارس حاشیه شهر مشهد به پایان برد و قریب دو سال در حوزه علمیه تربت جام به دروس حوزوی اشتغال داشت. 

در سال 1376 وارد سپاه محمد رسول الله شد و در دوره آموزشی، نبوغ و توان مدیریتی خود را نشان داد و در سه مرحله پیاپی برای مبارزه با القاعده و طالبان به افغانستان اعزام شد. با حضور تکفیری ها در کشورهای اسلامی و نزدیک شدن آنان به حرم های مربوط به اهل بیت(ع)

 در سال 1391 به اتفاق چند تن از دوستان خود طرح مبارزه با تکفیری ها را ارایه داد و جزء اولین افرادی بود که همراه حزب الله لبنان رد دفاع از حرم وارد میدان عمل شد. 

سپس گردان فاطمیون را تاسیس کردند و به تدریج با رشد کمی و کیفی تبدیل به تیپ و سپس لشکر شد. 

 شهید سید حکیم یک تن از فرماندهان ارشد و از بنیانگذاران فاطمیون بود که به عنوان فرمانده تیپ دوم – تیپ حضرت ابالفضل العباس (ع)- لشکر فاطمیون ایفای وظیفه میکرد. او در مدت کوتاهی توانست به عنوان یک فرمانده خستگی ناپذیر میدانی خودش را در میان رزمنده ها ثابت کند.

 شهید سیدحکیم در ابتدای امر، مسئولیت فرماندهی یکی از یگان های مهم و تخصصی (اطلاعات و عملیات) فاطمیون را از سوی فرمانده دلاور فاطمی، سردار شهید ابوحامد عهده دار شد. نیروهایی که با سیدحکیم کار کردند و آموزش دیدند هر کدام بعدها توانستند فعالیت های عمده ای را در فاطمیون سازماندهی کنند.

در اطراف شهر تدمور واقع در شرق استان حمص سوریه و به وسیله ی پهباد تله گذاری شده ی آمریکایی، به خیل کاروان شهدای کربلایی پیوست.

 آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۰۷
مهر


مادرشهید حمیدرضا اسدالهی

دسته گلی بود که به حضرت زینب(س) دادم پسر خوبی بود ولی بعد از شهادتش تازه فهمیدم چه پسری داشتم. 

الان حسرت می‌خورم که کاش بیشتر کنارش بودم. به همه گفته ام دسته گلی بود که به حضرت زینب(س) دادم. انشالله که دلش را شاد کرده باشم و امام زمان  از ما راضی باشد.

ازش می‌خواستم کمی مرا نصیحت کند می‌گفت" این حرفا چیه میزنی مادر؟! 

هر وقت درد و دلی داشتم با حمیدرضا می‌کردم.

اگر حرف‌هایم به سمت غیبت و گله می‌رفت،

می گفت: مادر اگر از کسی ناراحتی برایش دعا کن. 

کانال شهید  

@shahidasadollahi

شهادت ۲۹آذر۹۴ 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69

  • دوستدار شهدا
۰۷
مهر


ایشون استاد و ما بودند و در کار آموزش بسیار جدی، اما به جای خود بسیار خوش رو و مهربان طوری که ما شیفیه ی رفتارشان بودیم.

تابستان و هوای گرم قم با ماه رمضان همرا شده بود ؛ عده ای گاهی سر کلاس چشم روی هم میگذاشتند و خوابشان میگرفت .

آقا ابراهیم تنبیه جالبی داشت ؛میگفت اگه چرت بزنی باید چندهزار صلوات نذر شهدا کنی و تا میله پرچم بدویی رو بروی ، به شهدا ادای احترام کنی و سریع برگردی سر کلاس..

کانال شهید  

@ShohadayeGomnam_neka

پیکرمطهربازنگشت..

.بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۰۷
مهر


اطاعت پذیری عجیبی از پدر داشت. در حد اطاعت از ولی امر یا خدا، جور دیگری نمی‌توانم کیفیت اطاعت‌پذیری‌اش را بگویم. 

اگر پدر یک بار به او می‌گفت نرو، قطعا از سر اطاعت نمی‌رفت.

من رفتنش را مانند او امری حلاجی شده و با فکر و به نوعی حتی وظیفه می‌دانستم و همیشه هم غبطه داشتم به موقعیتی که دارد. همسرش هم مخالفت و یا ممانعتی برای رفتنش نکرده بود. همه دفعاتی که به سوریه رفت همسرش اطلاع داشت. من هم ممانعتی نکردم فقط می‌گفتم به آن‌چه که رسیدی، درست انجامش بده و جای مرا هم خالی کن و خدا، ان شاءالله حافظ است.

 این اواخر به او می‌گفتم مواظب خودت باش. وقتی زنگ میزد برای خداحافظی همیشه بهش میگفتم : خدا خودش حافظ هست، اما مواظب خودت باش. بعد فکر می‌کردم: چه حرف بیخودی زدم، این پریده قبلا. بعد تو دلم بهش میگفتم  خداحافظ برادر.....! 

آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۰۶
مهر


پرواز پرستویی دیگر ...

شهید مدافع حرم سید عباس حسینی

لشکر فاطمیون 

تشییع

پنجشنبه 8 مهر

ساعت 8:30

تهران از مقابل بیمارستان شهید مدرس

خــــــــادم الشـــــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۰۶
مهر


شهیدمدافع‌حرمـ‌ روحانی محمد پورهنگ

تاریخ شهادت ۳۱شهریور۹۵ 

بسیار  دل مهربون و روحیه ی لطیـفی داشت

کینه هیچ کس رو به دل نمیگرفت

نمازش همیشه در اولویـــــت کاراش بود

به خانواده خیلی اهمیت میداد

و خیلی با معرفت، اگر ی روز ازت بی خبر بود حتما تماس می گرفت و سرلغت رو می گرفت

دلش برای رزمنده ها خیلی می تپید، بدون ترس در حمله ها شرکت می کرد.

بانکــ‌اطلاعات‌شهدای‌‌مدافـع‌حـــرمـ 

@haram69 

  • دوستدار شهدا
۰۶
مهر

 ‍ زبان حال مادر شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی:

قبل از آنکه پلاک سوخته تو را برای من بیاورند،دل من از همان روزکه  میخواستی پا در معرکه بلا بگذاری دست و پایم را بوسیدی و من میدانستم کوله بارت پر بود از شهادت؛سوخته بود.

با این درد سنگینی که بر دلم نشسته آخر پیکر رشیدت را ندیده به دست خاک سپردم؛ بعد از چند ماه دوری رو ماهت، در تنگ غروب یک پنج شنبه مانده به محرم، بانویی قدخمیده از خرابه های شام مرا صدا می زند که مادر شهید مهدی بیا تا برایت یک دل سیر از کرب و بلا بگویم تنی بی سر، سری بی تن،معجری سوخته و تازیانه و دستانی بسته و... من سر در پای زینبیه بگذارم و بگویم امان از دل زینب(س)...

حرف دل پدر شهید مهدی:

مهدی جانم،وقتی که به دنیا آمده بودی عهد کردم تو را نذر امام زمان(عج) کنم. من به عهدم وفا کردم و تو شدی سرباز پسرفاطمه(س) و علمدار زینب(س) در صحرای بلا.  عصای پیری دست بابا! تو که میدانی حسین(ع) هم هنگامه شهادت سر علی اکبرش را به زانو گرفت،طاقت نیاورد و صورت روی صورت علی گذاشت.حالا باهمان دستان سوخته ات دست بابا را گرفتی و می خواهی به حرم سه ساله ای ببری تا صورت روی زخم هایش بگذارم و  دلم آرام بگیرد.





  • دوستدار شهدا
۰۶
مهر

به گزارش اویس، شهید مدافع حرم خدابخش خاوری معروف به علی شارجی ساکن مشهد از شهدای سرافراز لشکر فاطمیون بود که این روزها پدر پیر شهید در عین بی توجهی مسئولین برای در آوردن خرج زندگی خانواده مجبور به فروش جارو شده است.

این اتفاق در حالی صورت می گیرد که طی سال های اخیر رسانه های معاند جبهه مقاومت با منتشر کردن دروغ هایی از قبیل دریافت های چند ده میلیونی رزمندگان و خانواده شهدای فاطمیون تلاش داشته اند این نهاد مقاومت را تخریب نمایند.

حجت الاسلام زهیر مجاهد از اعضای فرهنگی فاطمیون با منتشر کردن تصویری از پدر این شهید بزرگوار چنین نوشت:

“علی شارجی(سمت چپ تصویر) کی بود؟

هفت ماه تلاش بچه ها در شهرک “ملیحه” حومه دمشق به بن بست رسیده بود!

یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با سلاح ۲۳ و ۱۴/۵ تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود

چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!!

او کسی نبود جز خدابخش خاوری جوان شجاعی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به “علی شارجی”

گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟

چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟

علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره!

من با تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم!

شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید

طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال شهادت راننده تانک بسیار بالا بود

علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم

علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک…

درب تانک رو که بازکردیم دیدیم “علی شارجی” را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم

علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای شهیدش رفت”

https://goo.gl/Mrzg1I

آقــاحــجــتــــــــــــ

http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

  • دوستدار شهدا
۰۶
مهر


جای هیچکس را هیچکس دیگر نمیتواند پر کند!

تولد نازنین زهرای عزیز

نازدانه ی شهید حاج مرتضی مسیب زاده/ کربلای معلی

آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا